انجمن لوتی: عکس سکسی جدید، فیلم سکسی جدید، داستان سکسی
شعر و ادبیات
  
صفحه  صفحه 131 از 267:  « پیشین  1  ...  130  131  132  ...  266  267  پسین »

اشعار شاعران معاصر (لیست شاعران در صفحه نخست)


زن

 
دوش

ما چشيديم از غم و تنهايى يلداى دوش

تا رسيديم اين چنين اندر خم فرداى دوش

از ره رندى رسيدم زاهد پشمينه پوش

كو ربود آن نرگس و آلاله‏ى زيباى دوش

دى بگفتا مى‏رسد دنياى بى‏فردا به هوش

برحذر باش از مى مستانه‏ى يغماى دوش

كور بادا چشم سر را چون نبيند آفتاب

چشم دل هر لحظه بيند منظر ميناى دوش

آتشم خاكسترى را طالبم بهر وجود

تا كه نامحرم نبيند ناله و گرماى دوش

بين خال و خاك و خاكستر دلا فرقى نبود

در نگاه مردم افتاده‏ى شيداى دوش

چاره‏اى باصر مبادا بر دل غمديدگان

بذر نوميدى بكاريم از دل تنهاى دوش
آشفته سریم !
شانه‌ی دوست کجاست ؟
     
  
زن

 
دامن

من در پى جام و جام با يار قديم

پيوسته به ياد نان و انبار قديم

خشكيده نهال گندم اندر دل دشت

كو آب حيات و آب انبار قديم

چشم و دل كور اين زمان بسياراست

نازم به مرام و نام و انتظار قديم

بركت ز هزار بردم از دامن خويش

چون گشته در آرزوى دينار قديم


نیستان

شرمنده‏ى آن صورت رخشان تو گشتم

با موى پريشان شده بر خوان تو گشتم

بودم شه فردوس و مرا داد عذابى

يك لحظه طمع كارى و حيوان تو گشتم

گاهى ز طرب باده‏ى سرمست بنوشم

گاهى ز خمارى به نيستان تو گشتم

از دولت عشق آمده پيمانه و ليكن

گر دست تهى بوده پى نان تو گشتم

بنماى نظر بر من دلداده كه از دوش

با صورت مشكين شده افغان تو گشتم

ما را چه گره بوده كه در كار فتاده است

بگشاى درى را كه چو دربان تو گشتم
آشفته سریم !
شانه‌ی دوست کجاست ؟
     
  
زن

 
کاه و که

ديشب به خيالش دام من دانه جدا كردم

كه‏اى دام خطا رفتى كاشانه جدا كردم

اندر طلب مستى هستى نبرد دستى

كاغاز به صد پيمان پيمانه جدا كردم

اى ساقى بد مستان وى غافل اين ميدان

از ظرف تهى ديريست دردانه جدا كردم

در ساغرم اى باطل خون بوده چنين حائل

كز جامعه‏ى عاقل ديوانه جدا كردم

يوسف به ته چاهى افتاده به درگاهى

افتاده‏ام از يوسف شكرانه جدا كردم

فقرم به شهى ارزد كاهم به كهى ارزد

اين كاه و تهى دستى شاهانه جدا كردم

گه مور سليمانم گه ميرم و لقمانم

با اين همه ارزانى بيگانه جدا كردم

در آتشم و هستم با جرعه‏اى سرمستم

با مستى و در آتش پروانه جدا كردم
آشفته سریم !
شانه‌ی دوست کجاست ؟
     
  
زن

 
شانه شاهانه

دوش با ياد تو من ناله فراوان كردم

ناله از چشم سياه تو و ايمان كردم

با سر زلف تو و با نوك ابروى تو دوش

اين چنين خانه‏ى ويرانه به سامان كردم

رخصتى داده به دلداده و در دور فسون

بى‏سبب نى كه ورا نوكر و دربان كردم

ماجراى من و سرگشتگى و شمع خموش

با تو گويم من بى‏ارزش و ارزان كردم

به ملامت منشين ماشه ز باروت مكش

كه فداى تو شدم خويش به زندان كردم

چرخ گردون و جم و خسرو شيرين زمان

گوى ميدان شد و من هديه به چوگان كردم

حلقه‏ى زلف تو با شانه‏ى شاهانه كجاست؟

كه ز كف داده‏ام اين شادى و افغان كردم
آشفته سریم !
شانه‌ی دوست کجاست ؟
     
  
زن

 
قوت

يش تو سماع و رقص و مستى نكنم

ميلى به رداع و بت پرستى نكنم

جامى ندهم مگر كه نامى گيرم

ترديدى به نام و جام هستى نكنم

از خان كرم من ار نگيرم قوتى

هرگز كژى و دراز دستى نكنم

اذن تو در اين سرا چه سامانم داد

بى‏اذن تو رو به سوى مستى نكنم


بی دانه

در ميان من و گيسوى تو هم شانه‏ى بسيار اينك

شانه در دست و دل اندر طلب لانه‏ى بسيار اينك

هر كه در موى تو غافل شده از تخت و مقام

ما ز غفلت نخوريم حسرت دردانه‏ى بسيار اينك

دل در اين وادى دلدادگى از دوش نخفت

شكوه‏ها ديده از آن بلبل بى‏دانه‏ى بسيار اينك

سوخت از دورى رخسار تو اى سرو خرام

باده با ساغر و ميخانه‏ى بسيار اينك
آشفته سریم !
شانه‌ی دوست کجاست ؟
     
  
زن

 
زبون

در ساغر مسكينان خون است و جنون اى دل

وين جامه‏ى ازرق را بردند به خون اى دل

پاسخ به تمنايت كى داده رقيب از جان

ور داده به ناحق ليك انداز برون اى دل

سائل چه نظر دارى انگشت مزن در را ؟

هم ديده و هم صاحب خوارند و زبون اى دل

در گوشه‏ى بتخانه لات و هبلى برپاست

بهتر بود از زاهد لا كن فيكون اى دل


سد جوع

بيا اى نور عالم تاب بنگر

كه در عالم بجز عصيان ندارم

من آنم كز فراقت گشته محزون

در اين احزان لب خندان ندارم

به سد جوع اگر محتاج گشتم

به لطفش شاكرم گر نان ندارم

صداقت پيشه كن گفتار ما را

كه وقت و صحبت جبران ندارم

بيا اى يوسف اندر خانه‏ى دل

كه ديگر طاقت هجران ندارم

خدايا آن چنان كن پاسدارى

كه چشم ديدن گريان ندارم
آشفته سریم !
شانه‌ی دوست کجاست ؟
     
  
زن

 
امید ثمر

يك چشم به در دارم يك ديده‏ى‏تر دارم

زين چشم خمار آلود در سينه شرر دارم

اين دست تهى باشد قامت چو سهى باشد

سرو و گل و ريحان را انداز كه بردارم

از دامنت اى يزدان بگشا در اين زندان

كآزاد شود اين جان ترسى ز خطر دارم

سوگند و كلامم تو در كام سلامم تو

اميد و مرادم تو كآغاز دگر دارم

بى‏چشم نظر دارى وز حال خبر دارى

ناخوانده اثر دارى چون بوده خبر دارم

خندان و غمين باشم يغما و امين باشم

با شام عجين باشم اميد سحر دارم

اى مقصد و مقصودم وى معبد و معبودم

زين خرمن موجودم اميد ثمر دارم

در خاك حلالم كن از غصه محالم كن

كز سختى ايامم دستى به كمر دارم

باصر به سر كويت مشتاق برو رويت

در جام بلاجويت اما و اگر دارم
آشفته سریم !
شانه‌ی دوست کجاست ؟
     
  
زن

 
مردگان

من چشمه‏هاى تشنه را با گريه تأمين مى‏كنم

در لابه‏لاى چشمه‏ها پروانه تعيين مى‏كنم

من سر به دامانم هنوز سر گرم ديوانم هنوز

با شعر و آه و درد و سوز چون رخنه در دين مى‏كنم

در جامه‏ى صد پينه‏ام هر پينه هست آئينه‏ام

فرهادم از فرياد خويش ايام شيرين مى‏كنم

در پيچ و تاب كوچه‏ها هر شب به عزلت مى‏روم

هر كس صلا خواند مرا جانانه تمكين مى‏كنم

صد خوشه از رنگين كمان بگرفته‏ام از اين و آن

گر فرصتى داد اين جهان جبران ديرين مى‏كنم

اى اختر از افلاك خود اى مردگان از خاك خود

روزى اگر برخاستيد من خويش پروين مى‏كنم


پایان
آشفته سریم !
شانه‌ی دوست کجاست ؟
     
  
مرد

 
آن آهوی سیه چشم از دام ما برون شد
یاران چه چاره سازم با این دل رمیده

زنهار تا توانی اهل نظر میازار
دنیا وفا ندارد ای نور هر دو دیده


حافظ
بودی تـــــــو تو بغلم

گردنت بود رو لبم
     
  
زن

 
محمدرضا شفیعی کدکنی در مورد محمد قهرمان مى گويد: «دراين خصوص حتى مرحوم ملك الشعرا بهار آن خصوصيت يك شاعر محلى را به صورت كامل ، آن گونه كه قهرمان دارد ، ندارد . درباره تحقيقات ادبى درباره سبك اصفهانى نيز بعد از شادروان اميرى ، فيروزكوهى و گلچين معانى ، هيچكس جز قهرمان نتوانسته است به اين پهنه گسترده خدمت كند .» اين سخنان را شفيعى كدكنى در مراسم نكوداشت قهرمان گفت و در همين مراسم ، كتاب هاى «پردگيان خيال» (ارج نامه محمد قهرمان) ، «حاصل عمر» (مجموعه شعرهاى محمد قهرمان) و «شناخت نامه محمد قهرمان» نيز رونمايى شد . همزمان با آيين نكوداشت قهرمان در مشهد ، يك لوح فشرده از اشعار محلى اين بومى سراى نامدار خراسانى ، با صداى خود او منتشر شد . به راستى كه سبك هندى در شعر فارسى را اين روزها و سالها ، محمدقهرمان به تنهايى پاس داشته و اعتبار بخشيده و شعرا و بازتاب بخشى از سنت شاعرانگى ايرانى و پاسداشت او اعتباربخشى به بخشى از فرهنگ وسيع زبان پارسى است و از سنتهاى ديرينه ادب و هنر ايرانى ، در وجه خلاق آن پاسدارى كرده است .

اشعار محمد قهرمان
آشفته سریم !
شانه‌ی دوست کجاست ؟
     
  
صفحه  صفحه 131 از 267:  « پیشین  1  ...  130  131  132  ...  266  267  پسین » 
شعر و ادبیات

اشعار شاعران معاصر (لیست شاعران در صفحه نخست)

رنگ ها List Insert YouTube video   

 ?

برای دسترسی به این قسمت میبایست عضو انجمن شوید. درصورتیکه هم اکنون عضو انجمن هستید با استفاده از نام کاربری و کلمه عبور وارد انجمن شوید. در صورتیکه عضو نیستید با استفاده از این قسمت عضو شوید.

 

 
DMCA/Report Abuse (گزارش)  |  News  |  Rules  |  How To  |  FAQ  |  Moderator List  |  Sexy Pictures Archive  |  Adult Forums  |  Advertise on Looti
↑ بالا
Copyright © 2009-2024 Looti.net. Looti Forums is not responsible for the content of external sites

RTA