ارسالها: 14491
#1,411
Posted: 13 Sep 2013 12:30
بگریز!آزالیا
تازیان تسمه و تاراج در پی اند.
آزالیا، بگریز!
تاتارهای تازیانه و باج
در کوچه های کبود بخارا می تازند
آزالیا، بگریز!
قزلباشان شمشیر بر دوش
پوزه بر پوزار می کشند
آزالیا! بگریز!
شمشیر و شرحه شرحه شب و
شب شرحه شرحه و شمشیر و شب
شب شب، شبشب شب
بگریز!
آزالیا!
آشفته سریم !
شانهی دوست کجاست ؟
ارسالها: 14491
#1,412
Posted: 13 Sep 2013 12:32
منم، دختر توبا و گندم
نامم را بر این درخت مکوب!
دختر کوهستان تور منم
کوه بی زیتون
و بی زنبق
دختر تورات و تلاوت تازیانه
***
آه! ماه مکه،
نائله،
بر بستری از نسیم و نسترن
در آغوش کدام ابلیس زیبا
سپیده نوشیدی
که چنین نورانی شدی؟
***
سوگند به خاک
و به زیتون!
سوگند به کبوتر
و به آهو!
من در دور و بر همین کوچه های پاییز بی قرار گم شدم.
در حوالی خنده ی انار!
مرا شبی به نیشابور چشمانت مهمان کن.
پیش از آن که پر پر شوم!
آشفته سریم !
شانهی دوست کجاست ؟
ارسالها: 24568
#1,413
Posted: 15 Sep 2013 18:02
از اشعار احمد پروین
عاشق اینگونه در این شهر که باور می کرد
من چنین عاشق و او قهر که باور می کرد
شوکران می چکد از صحبت دل آزارش
لب چنین قند و سخن زهر که باور می کرد
مثل من منتظری خسته ولی چشم به راه
نه کنون در همه دهر که باور می کرد
سیل آمد ز فراوانی اشکم امروز
چشم خشکیده چنین نهر که باور می کرد
بی تو
اینجا همه در حبس ابد تبعیدند
سالها، هجری و شمسی، همه بی خورشیدند
ارسالها: 24568
#1,415
Posted: 15 Sep 2013 18:06
ممنون شکت عزیز
هر چه هستیم و هر چه داریم آموخته از شماست
بی تو
اینجا همه در حبس ابد تبعیدند
سالها، هجری و شمسی، همه بی خورشیدند
ویرایش شده توسط: andishmand
ارسالها: 24568
#1,416
Posted: 15 Sep 2013 18:08
ماورای شنیدن
صدای قلب من از تاب گوش بیرون رفت
و پیر نبض دلم گریه پوش بیرون رفت
صدای ناله من بس که در گلو پیچید
به ماورای شنیدن خموش بیرون رفت
صدای وحی تو آمد که گریه کن یارا
تمام حوصله با این سروش بیرون رفت
در آستان پیاله تنم به رقص آمد
سزا که جان ز تن باده نوش بیرون آمد
کپک زد آتش دل ، سینه گر نمی گیرد
به پا قدوم یخ کینه ، جوش بیرون رفت
بی تو
اینجا همه در حبس ابد تبعیدند
سالها، هجری و شمسی، همه بی خورشیدند
ویرایش شده توسط: andishmand
ارسالها: 24568
#1,417
Posted: 15 Sep 2013 18:11
فانوس تفکر
اهل مه غلیظ توهم شدیم ما
در جاده های حیرت و غم گم شدیم ما
فانوس کور سوی تفکر به یک نسیم
خاموش شد که قحط تبسم شدیم ما
رسوای دل شدیم و بی آبروی عشق
وقتی شبیه اغلب مردم شدیم ما
از فرط طعنه ها که ز مردم شنیده ایم
انگار اسیر لشکر کژدم شدیم ما
بی تو
اینجا همه در حبس ابد تبعیدند
سالها، هجری و شمسی، همه بی خورشیدند
ارسالها: 24568
#1,418
Posted: 15 Sep 2013 18:13
بیدمجنون
روی بام خانه ام مهتاب می بارد بیا
آسمان امشب بساط عاشقی دارد بیا
بید سحر آمیز مجنون حیاط خانه ام
روی پشت شاپرک انگور می کارد بیا
بیقراری های دل در جشن رقص صاعقه
از سر دل ، از دل ما دست بردارد بیا
چادری همرنگ شب بر دوش سر مستی بزن
باز اگر بند تعصب نیز بگذارد بیا
امشب اینجا ماه را هم نامزد کردم برقص
تا اجل بر گردنم انگشت نفشارد بیا
حلقۀ خورشید بر انگشت سردم می کنم
کهکشان افسار دست عشق بسپارد بیا
بی تو
اینجا همه در حبس ابد تبعیدند
سالها، هجری و شمسی، همه بی خورشیدند
ارسالها: 24568
#1,419
Posted: 15 Sep 2013 18:15
دل بد
دیگر سر کارم نگذار ای دل بد
از خانه من نکن فرار ای دل بد
محشر که شود گناه تو می دانی
در دست چپ تو بیشمار ای دل بد
در خود نتوان تو بیشتر بنهفتن
بنهفته دوباره پیش آر ای دل بد
حوصله تو عشق گلرویان نیست
در شان تو هست عشق خار ای دل بد
مانند سپند روی آتش رفتی
اینگونه شدیم بیقرار ای دل بد
برگرد که گلرخان بلا خیزانند
هیهات زحیله نگار ای دل بد
بی تو
اینجا همه در حبس ابد تبعیدند
سالها، هجری و شمسی، همه بی خورشیدند
ارسالها: 24568
#1,420
Posted: 15 Sep 2013 18:16
لطافت باران
شبیه شوره به دشتم که تشنه مانده همیشه
مرا لطافت باران ز خویش رانده همیشه
منم که شور عطش را به کام بادیه آرم
خدا به زخم درونم نمک نشانده همیشه
نه قوی ناز محبت نه سینه سرخ مهاجر
کسی برای کویرم غزل نخوانده همیشه
تمام بی خبریها از آن من و خدایا
چنانکه قاصدکان را زمن رمانده همیشه
ترک ترک شدم از غم ، ز شش طرف بدریدم
چروک غم به لبانم شکن کشانده همیشه
بی تو
اینجا همه در حبس ابد تبعیدند
سالها، هجری و شمسی، همه بی خورشیدند