ارسالها: 24568
#1,431
Posted: 15 Sep 2013 18:34
کالسکه تدبیر
من به مهمانی نرگس می روم جانم بیا
آنچنان باشی که می دانی و می دانم بیا
با لباس اهل نامردی اگر هستی برو
لخت اگر چون من که یک عمر است عریانم بیا
ادعای عقل اگر داری ارسطویی برو
مثل من هستی اگر وقتی که نادانم بیا
پای اگر بند هوس داری نمی مانم برو
پیش دل داری گرو یک دست می مانم بیا
من درایت خیز مشکل سوز هستی می شوم
صبح غم ، کالسکۀ تدبیر می راند بیا
بی تو
اینجا همه در حبس ابد تبعیدند
سالها، هجری و شمسی، همه بی خورشیدند
ارسالها: 24568
#1,432
Posted: 15 Sep 2013 18:36
بلور اشک
از ارتفاع نیازم سقوط می کنم آخر
چه انتقام عجیبی گرفتم از تنم آخر
به دشنه ای که تو دادی به دستم از سر کینه
میان دل که تو باشی ولی نمی زنم آخر
بلور اشک سپیدم امانتی که تو دادی
امین خاطره هایت بدان منم منم آخر
شکسته ای من و جانم دلم غرور نهانم
ولی نه عهد مقدس به کینه بشکنم آخر
*****************************
سبز بی خزان
قلم کردند پاهایم نوشتم باز می مانم
شکستند استخوانم را سرودم باز می خوانم
من از ابهام زنجیری که می آید نمی ترسم
من آن اشکی که می ترسد نمی ریزم به دامانم
غرور شاهرگهایم به یک خنجر نمی پاشد
به حسرت لب نمی گیرد درین هنگامه دندانم
گیوتین های بی مصرف و چوب دار مستهجن
غرورم را نمی گیرد بگیرد هم اگر جانم
خدایا آنچنانم کن که سبز بی خزان باشم
که من آن بید مجنونم که در پرچین زندانم
بی تو
اینجا همه در حبس ابد تبعیدند
سالها، هجری و شمسی، همه بی خورشیدند
ارسالها: 24568
#1,433
Posted: 15 Sep 2013 18:37
سرو
منم سروی که می مانم در این باغ زمستانی
ندارم از خزان وحشت نه منت از بهارانی
پناه بلبلان وقتی که گل می راندش از خود
پناه عاشقان بودن مرا یعنی مسلمانی
ندارم میوه چون شاید ، به ذهن باغبان آید
که در تعظیم او دارم کمر خم از پریشانی
دلم خوش می شود وقتی که عشاق نگون بختی
به زیر سایه ام از خود بگویند آنچه می دانی
سرم بر آسمان شاید ، خدا بر شاخ من آید
بپرسم این بشر آیا تو را هم کرده زندانی ؟
بیا در باغ سر مستی ، بفرما هر کجا هستی
ولی با کس نگو هرگز بیا بسیار پنهانی
خدایا گرچه سروستم و قامت راستین استم
ولی خم می کند پشتم جنایت های انسانی
بی تو
اینجا همه در حبس ابد تبعیدند
سالها، هجری و شمسی، همه بی خورشیدند
ارسالها: 24568
#1,434
Posted: 15 Sep 2013 18:39
افیون خواب
تب کرده ام به حوله نمی از شراب بزن
و مهر می به جبین من خراب بزن
با قرص ماه کامل تو خوب میشوم
این نسخه را به کلبۀ بیمار قاب بزن
مژگان تو که دوای پریشانی منست
با آن مژه به جان من افیون خواب بزن
گیج دو راهی ام به خداوندی خدا
فال مرا به حافظ شیرین خطاب بزن
محتاج دیدنم دم آخر زمان مرگ
ترک تعصب آور و قید حجاب بزن
شاید گناه کرده ام عاشق شدم بیا
شلاق بوسه ها به نشان عذاب بزن
بی تو
اینجا همه در حبس ابد تبعیدند
سالها، هجری و شمسی، همه بی خورشیدند
ارسالها: 24568
#1,435
Posted: 15 Sep 2013 18:44
زهر ادعا
میوه های کاغذی در سفره های جعلی مردم
و من در گسترای دشتهای یک رفاقت گم
دروغ آتشین در منقل احساس مزدوران
و زهر ادعا جای صداقت در نهام خم
گون های ستم کش را تبرهای ستم پرور
برای بزم شهوت وش به خاک افکنده چون هیزم
*******************************
نهال سحرآمیز
یک تصادف خونین بین عشق و اندیشه
کشته می شود مجنون بیستون شکن تیشه
یک نهال سحرآمیز آمد از خدا شاید
شاخ و برگ آن عرشی در زمین دل ریشه
عقل من پریشان شد هر زمان که عشق آمد
گرچه عقل من سنگی ، عشق من چنان شیشه
با غزال عشق امشب شیر عقل می رانم
با دعای یک جنگل با نیایش بیشه
بی تو
اینجا همه در حبس ابد تبعیدند
سالها، هجری و شمسی، همه بی خورشیدند
ارسالها: 24568
#1,436
Posted: 15 Sep 2013 18:45
نغمه ناز
برو ولی دل من را دوباره جا نگذاری
و بندگان گنه را تو بی خدا نگذاری
ز شیشه های شکسته حذر که پا بخراشد
به روی قلب شکسته دوباره پا نگذاری
پرنده چون بشکاند قفس غریبه بگیرد
دلم پرنده وحشی شبی رها نگذاری
بدون تو چه بمیرم چه زنده باشم عزیزم
مرا ز خود که خدایی دگر جدا نگذاری
نیازمند تو هستم برای نغمۀ نازت
سکوت خسته من را تو بی صدا نگذاری
بی تو
اینجا همه در حبس ابد تبعیدند
سالها، هجری و شمسی، همه بی خورشیدند
ارسالها: 24568
#1,437
Posted: 15 Sep 2013 18:45
سودای بوسه
من عاشقت هستم چرا اینقدر حاشا میکنی
هرگز نه چون من عاشقی در شهر پیدا می کنی
با کس نگو اسرار دل ما را نکن جایی خجل
بی آبرویان را چرا اینقدر رسوا میکنی
سرمایه ام یک آسمان با زینت رنگین کمان
آیا تمام ثروتم با بوسه سودا میکنی ؟
گفتی نمی خواهی مرا گفتی بدم باشد بگو
دیگر چرا هر شب مرا مست تمنا می کنی
اول که دیدم روی تو لبخند بر لب داشتی
آن روز می کردی گلم اخمی که حالا می کنی
گفتی چرا عاشق شدم دیوانه ام خواندی ولی
آیا نگفت آیینه ای رویت چه زیبا می کنی
اینقدر تقسیمم نکن بر غم که بی حاصل شدم
تا کی ز هیچم این همه بسیار منها می کنی
بی تو
اینجا همه در حبس ابد تبعیدند
سالها، هجری و شمسی، همه بی خورشیدند
ارسالها: 24568
#1,438
Posted: 15 Sep 2013 18:46
خواب زیبا
رو به رویای قشنگت بارها خوابیده بودم
حرف شیرین خواب زیبا گفته بودی دیده بودم
با سرانگشت نوازش از گیاه بوسه هایت
میوه هایی مثل آتش با ظرافت چیده بودم
من نگاهم از خیالت تر شد اما مثل شبنم
از خجالت سکته کردم چون ترا فهمیده بودم
پیچکی دیوانه بودم توی سودا خیز پایت
ناخودآگاهانه مجنون بارها رقصیده بودم
راز ابروهای نازت ناز چشم نیمه بازت
بارها در اوج مستی از خدا پرسیده بودم
بی تو
اینجا همه در حبس ابد تبعیدند
سالها، هجری و شمسی، همه بی خورشیدند
ارسالها: 24568
#1,439
Posted: 15 Sep 2013 19:27
رقص کهکشان
رقص کهکشان دیدم در حوالی ماهت
سر به سجده آتش را در قیام درگاهت
بنده وار درگاهت عاشق خراباتی
تا بنوشد او ساغر از کرامت شاهت
طعنه می زند مریم بر صلیب لامذهب
چون مسیح ما دارد سجده بر سر راهت
جان به وعده می داری منتظر که برگردی
ناشکیب جان بودم انتظار جانکاهت
نیزۀ دعا دارم طعنه حسودان را
می پرم سپند آسا در هجوم بدخواهت
بی تو
اینجا همه در حبس ابد تبعیدند
سالها، هجری و شمسی، همه بی خورشیدند
ارسالها: 24568
#1,440
Posted: 15 Sep 2013 19:28
شرار نگاه
من در خواب چشم تو تحقیق می کنم
خود را به بوسه های تو تشویق می کنم
مژگان خوب توست که در لحظۀ خمار
با آن به خویش شوق تو تزریق می کنم
چون جمع می شود دل من با خیال تو
از دل بلای هجر تو تفریق می کنم
چشم زلال تو و شرار نگاه من
آب است و آتش است که تلفیق می کنم
شاید که هیچ ره نبرم در وصال تو
دل را به وعده های تو تحمیق می کنم
بی تو
اینجا همه در حبس ابد تبعیدند
سالها، هجری و شمسی، همه بی خورشیدند