ارسالها: 24568
#1,451
Posted: 15 Sep 2013 19:40
نکند که ...
نکند که من بمانم و تو مهربان نمانی
که نمی شود بمانم به عزای مهربانی
نکند لب خمارم نرسد به چشم مستت
نکند فقط خودت را به مزار من رسانی
نشود که کار عشقت بکشد به بی وفایی
نکند که کار دل را به تب جنون کشانی
چه کنم که از خیالت نروم اگر بمیرم
چه کنم که تا خیالت برسم به زندگانی
چه شود که از دهانت بستانم آنچه خواهم
و اگر شود ببخشم به تو جان به مژدگانی
چه کنم اگر ز باغم گل آرزو نروید
نشود که من بپرسم تو جواب من ندانی
بی تو
اینجا همه در حبس ابد تبعیدند
سالها، هجری و شمسی، همه بی خورشیدند
ارسالها: 24568
#1,452
Posted: 15 Sep 2013 19:41
رقص غنچه
در آسیای بادی من رقص باد کو ؟
بر کاغذ چروک دل من مداد کو ؟
شومینه های تیره بی آتش مرا
رقاص دود نغمه یاران شاد کو ؟
بر سفره های نذری من کو اجابتی
در التماس حاجت چشمم مراد کو ؟
رقص بهاری طرب انگیز غنچه ها
بر شاخه های خسته بید کساد کو ؟
من پاره خط مانده در ابهام صفحه ام
تا بینهایت من و او امتداد کو ؟
این نیمه شب به صحبت روزی نمیرسد
در قسمت سیاه دلم عدل و داد کو ؟
بی تو
اینجا همه در حبس ابد تبعیدند
سالها، هجری و شمسی، همه بی خورشیدند
ارسالها: 24568
#1,453
Posted: 15 Sep 2013 19:42
کمال وفا
به پاس عشق قدیمی مرا رها مگذار
تو می روی به سلامت ولی مرا مگذار
اگرچه بار اضافی ترا برنجاند
کنار جاده دلم را دوباره جا مگذار
خدای من دل من را به یاد دلبریت
درین نهایت تشویش بی خدا مگذار
تو می روی ز عبور تو خاک می رقصد
منم که خاک رهم بی نگاه پا مگذار
اگرچه ناقص عشقم تو ای کمال وفا
مرا به حسرت یک عشق باوفا مگذار
منم اسیر تمنا مرا دوباره غریب
درین زمانۀ پر ادعا بتا مگذار
بی تو
اینجا همه در حبس ابد تبعیدند
سالها، هجری و شمسی، همه بی خورشیدند
ارسالها: 24568
#1,454
Posted: 15 Sep 2013 19:42
گل ترانه
نمی گذاری اگر دل به حال خود بگذارم
اگر شبی تو نباشی به گریه جان بسپارم
در آسمان نگاهت شهاب عاطفه گم شد
ستارۀ هوس را نمی شود بشمارم
میان باغ تمنا میان روضۀ خواهش
به لطف دختر شبنم گل ترانه بکارم
حریر بوسه بیفشان به دوش من که نمیرم
نگو که حوصله باید نمی شود که ندارم
تو اوج عشوه نوری تو کهکشان غروری
به من بتاب و برقصان مرا مرا که غبارم
شبیه بغض بهاری دلم گرفته ازین جا
درین کویر مکرر کجا روم چه ببارم
بی تو
اینجا همه در حبس ابد تبعیدند
سالها، هجری و شمسی، همه بی خورشیدند
ارسالها: 24568
#1,455
Posted: 15 Sep 2013 19:43
چرا نمی گذرد ...
چرا نمی گذرد نازنین زمان بی تو
شکسته چرخ فلک هم در آسمان بی تو ؟
نه دیگر از دل خود انتظار دارم من
به انتظار چه باشد چو دیگران بی تو
بهار با تو برایم همیشگی می شد
خزیده در همه باغها خزان بی تو
ببین که گریۀ من از غمت روانی شد
که ذوب می کند آری تن و روان بی تو
دلم به کاه و فراقت به کوه می ماند
نگاه کن که شده کوه کهکشان بی تو
بی تو
اینجا همه در حبس ابد تبعیدند
سالها، هجری و شمسی، همه بی خورشیدند
ارسالها: 24568
#1,456
Posted: 15 Sep 2013 19:43
رعد نگاه
مژدگانی می دهم هر کس مرا پیدا کند
بند غم از دست های خستۀ من وا کند
قطره های اشک من زنهار با رعد نگاه
می تواند نوح را هم غرقه در دریا کند
من نه هرگز لایق اسرار داری می شوم
بیم آن دارم که چشم بی حیا افشا کند
سالها پیش از در دیوانگی خارج شدم
می شود من را بیابد یک نفر رسوا کند
اینکه عزراییل پیدا می کند آیا مرا
می کند می ترسم او امروز را فردا کند
بی تو
اینجا همه در حبس ابد تبعیدند
سالها، هجری و شمسی، همه بی خورشیدند
ارسالها: 24568
#1,457
Posted: 15 Sep 2013 19:44
جلبک
جلبک از تشنگی سنگ به هم می ریزد
شعر یک آدم دلتنگ به هم می ریزد
رفتی ای ماه ولی کاش که می دانستی
ضربان دل شبرنگ به هم می ریزد
قفس آهنی و اشک قناری تا کی
مشق زندان مرا زنگ به هم می ریزد ؟
رقص من با همه ساز خودش می بیند
می برد دستی و آهنگ به هم می ریزد
پرچم صلح من و موی سپیدم آیا
رسم پیچیدۀ این چنگ به هم می ریزد ؟
عاشقی با هوسی نام به هم می پیچد
عاشقی با نفسی ننگ به هم می ریزد
بی تو
اینجا همه در حبس ابد تبعیدند
سالها، هجری و شمسی، همه بی خورشیدند
ارسالها: 24568
#1,458
Posted: 15 Sep 2013 19:45
شب رویایی
آبادی دلت به خرابی عوض نکن
یک جرعه آب را به سرابی عوض نکن
یک نیم جو اگر احساس با تو هست
با صد جوال گندم آبی عوض نکن
بسیار گفته اند گناه است عشق ما
این یک گناه را به ثوابی عوض نکن
بیداری دل و شب رویایی وصال
زیبا تر است هیچ به خوابی عوض نکن
سودای جرعه ای ز لب چارده بهار
با هفت سال مانده شرابی عوض نکن
نقد لب نگار بدست آوری بنوش
با نسیه ای که باز نیایی عوض نکن
بی تو
اینجا همه در حبس ابد تبعیدند
سالها، هجری و شمسی، همه بی خورشیدند
ارسالها: 24568
#1,459
Posted: 15 Sep 2013 19:46
تنهاترین
آفرین ای عشق ای رویای من
راز دار خلوت شبهای من
سینه ام آبشخور زخم تو بود
زخم تو نجواگر غوغای من
سالها من می دویدم در پی ات
تاول این ماجرا در پای من
آخ ای دل ای صحرای خون
آخ ای تنها ترین تنهای من
دردم از دیوانگی های تو نیست
بی تو من می مانم و هیهای من
بی تو
اینجا همه در حبس ابد تبعیدند
سالها، هجری و شمسی، همه بی خورشیدند
ارسالها: 24568
#1,460
Posted: 15 Sep 2013 19:46
تب هاشور
آخر چقدر از دل من دور می شوی
بیچاره می شود و تو مسرور می شوی
اینگونه نیست ای بت من رسم سوختن
دل دود می شود و تو چون نور می شوی
من می روم ز خاطر حتی خودم شبی
اما تو مثل شایعه ، مشهور می شوی
یک صفحه ام تمام پر از متن بی غلط
بر جان واژه ها تب هاشور می شوی
چشم انتظار دیدن تو در پل صراط
محشر شود شبی که تو محشور می شوی
ای دل به چوب تاک تو را چوب می زنم
آنشب که نشئۀ می انگور می شود
بی تو
اینجا همه در حبس ابد تبعیدند
سالها، هجری و شمسی، همه بی خورشیدند