انجمن لوتی: عکس سکسی جدید، فیلم سکسی جدید، داستان سکسی
شعر و ادبیات
  
صفحه  صفحه 151 از 267:  « پیشین  1  ...  150  151  152  ...  266  267  پسین »

اشعار شاعران معاصر (لیست شاعران در صفحه نخست)


زن

andishmand
 
اذان یار

من در حصار عشق گرفتار آمدم
رفتم زخویش تا به بر یار آمدم

عمریست روزه لب معشوق بوده ام
تا با اذان یار به افطار آمدم

من در هوای خانۀ معشوق نیمه شب
مثل شبح ز کوچه پندار آمدم

چون گفته اند یار به ویرانه می رود
در خود خراب مثل یک آوار آمدم

♥ ♥ ♥ ♥♥ ♥ ♥ ♥ ♥ ♥ ♥ ♥
عالم مستی

من در بدر خویشم حیران معمایم
عمریست که مجنونم چندیست که رسوایم

رخساره چو از مستی پر شور و شرر باشد
آیینه نمی گوید آنقدر که زیبایم

ای ساقی دیوانه پر کن دو سه پیمانه
هیها کن و هیها کن من باز همی آیم

در عالم سر مستی اسرار همه هستی
در خلوت اشعارم در معنی آوایم

بی تو
اینجا همه در حبس ابد تبعیدند
سالها، هجری و شمسی، همه بی خورشیدند
     
  
زن

andishmand
 
پادشاه جم

من در این عالم نبودم عشق در جانم نشست
هر چه بودم کم نبودم عشق در جانم نشست

آدمی از ترس مردم عشق را بلعیده است
من مگر آدم نبودم عشق در جانم نشست

عشق یعنی اوج بودن پس چرا اینگونه غافل
هم نبودی هم نبودم عشق در جانم نشست

گر بگویم مثل عیسی عشق در جان زاده باشم
من ولی مریم نبودم عشق در جانم نشست

من گدای کوچه هستم ژنده پوش بی هویت
پادشاه جم نبودم عشق در جانم نشست

در ازل مردم تمامی در صف زر بوده اما
من پی درهم نبودم عشق در جانم نشست
بی تو
اینجا همه در حبس ابد تبعیدند
سالها، هجری و شمسی، همه بی خورشیدند
     
  
زن

andishmand
 
فریاد سبز

من چون بهار نغمه به گلزار می زنم
بر خاک عشق بوسه بسیار می زنم

فریاد سبز می کشم از همت بهار
دیوانه وار نعره انکار می زنم

وهم فراق را نگذارم که سرکشد
رنگ امید بر تن پندار می زنم

من نبض عشق بازی مستان کوچه ام
تا هست خون عشق به تکرار می زنم

فردا از آن ماست اگر مهربان شوی
داروی مهر بر دل بیمار می زنم
بی تو
اینجا همه در حبس ابد تبعیدند
سالها، هجری و شمسی، همه بی خورشیدند
     
  
زن

andishmand
 
بام دعا

من پریشانم پریشان زاده ام
من فریب دوست خورده ام ساده ام

گفته بودی عشق مجنون می کند
هر چه بادا باد پس آماده ام

قصد جانم می کند هر شب فراق
خون بهای خویش را من داده ام

از ریا خالیست باور کن عزیز
سجده ام ، پیشانی ام ، سجاده ام

حال دشواریست بغضم در گلو
وقتی از بام دعا افتاده ام

♥ ♥ ♥ ♥♥ ♥ ♥ ♥ ♥ ♥ ♥ ♥
کفش عرفان

مرد شبگرد کوچه های دلم
همه دیدند مبتلای دلم

مثنوی های درد خواهد بود
حجم دیوان های های دلم

کفش هایی برای عرفان داشت
کوچه گرد خیال ، پای دلم

اضطرابی دوباره پنهان است
در تپشهای نا بجای دلم
بی تو
اینجا همه در حبس ابد تبعیدند
سالها، هجری و شمسی، همه بی خورشیدند
     
  
زن

andishmand
 
معجون اشک

مشت جنون به سینۀ دیوار می زنم
دل را به جرم بوالهوسی دار میزنم

برقبلۀ خودم به نماز ایستاده ام
بر غیر دوست نعرۀ انکار می زنم

مطرب بیا و خلوت دل را نگاه کن
در طور عشق خوب خدا تار می زنم

امشب گریست کودک حیران جان من
معجون اشک بر دل بیمار می زنم

طعم تبسم تو لبم را حکایتی است
زیبایی تو را به غزل جار می زنم

عکس تو را به خلوت تصویر می کشم
قاب تو را به سینۀ دیوار می زنم

امشب به جان دل که در خانۀ تو را
در شهر خواب کوچۀ پندار می زنم
بی تو
اینجا همه در حبس ابد تبعیدند
سالها، هجری و شمسی، همه بی خورشیدند
     
  
زن

andishmand
 
شراب آفرین

من امام تمام مستانم
مکتب نا تمام مستانم

من شراب آفرین میخانه
آفرین ، من غلام مستانم

می توانی تلاوتم بکنی
من سراپا کلام مستانم

سعی کن در صفای خلوت من
قبله گاه قیام مستانم

گر حرام است این حلال عزیز
من فقیه الحرام مستانم

♥ ♥ ♥ ♥♥ ♥ ♥ ♥ ♥ ♥ ♥ ♥
غزل آفتاب

گوهر نازنین ناب منی
گل زیبای باغ خواب منی

تو ز دیوان بی کرانۀ صبح
غزل سرخ آفتاب منی

تویی آن گنج بی نهایت عشق
که در آواره خراب منی

خوشتر آن کز غم تو جان بازم
برو ای جان که خود حجاب منی

تو حدیث تجسم آبی
که در آوازه سراب منی

تو بزرگی ، معطری ، پاکی
که مسیح دل کباب منی
بی تو
اینجا همه در حبس ابد تبعیدند
سالها، هجری و شمسی، همه بی خورشیدند
     
  
زن

andishmand
 
مرد درویش

مرد درویش منم گمشده در خویش منم
خویش گم کرده ترین آدم درویش منم

کمترین درد من اینست که از خود دورم
مردی آلودۀ غم خستۀ تشویش منم

قلعۀ مردم دیوانه همینجاست ولی
کیست دیوانه ترین مرد ، کم و بیش منم

عاقبت آخر دیوانه شدن رسوائیست
مست دیوانه و ناعاقبت اندیش منم

مثل سربازی فراری شده از یک شطرنج
مثل یک شاه پر آوازه ولی کیش منم
بی تو
اینجا همه در حبس ابد تبعیدند
سالها، هجری و شمسی، همه بی خورشیدند
     
  
زن

andishmand
 
عروس آرزو

مرا عشق پری رویان جوان کرد
هم آغوش خیالی جاودان کرد

مرا با بوسه ای تب دار می سوخت
مرا مسحور عشق این و آن کرد

دلم هم گوی چوگان هوس بود
که در تابوت دردش آشیان کرد

عروس آرزو در خلوت عشق
مرا بگذاشت عزم دیگران کرد

خروش شعر احمد بین که امروز
دل نا مهربان را مهربان کرد
بی تو
اینجا همه در حبس ابد تبعیدند
سالها، هجری و شمسی، همه بی خورشیدند
     
  
زن

andishmand
 
پریشان

زلف تو از دل بیچاره پریشان تر نیست
صبر نوح از من آزرده فراوان تر نیست

نیمه جانیست مرا خسته اگر می خواهی
هیچ از دادن جان بهر تو آسانتر نیست

عشق آن است که جان بر سر ره بگذاری
بر حذر باش کزین مرتبه ارزانتر نیست

گفته بودند مرا دوش رفیقان در عشق
از دلت خسته تر از چشم تو گریان تر نیست

من خداوند کویرم ز هیاهوی عطش
شوره زار از جگر خون شده عطشان تر نیست

آه من سنگ گرانمایه بسوزد آخر
صخره از حوصلۀ عشق گرانجان تر نیست
بی تو
اینجا همه در حبس ابد تبعیدند
سالها، هجری و شمسی، همه بی خورشیدند
     
  
زن

andishmand
 
تندیش خدا

مثل تندیس خدایی همه نور
چشم بد از قد رعنای تو دور

آتشم زن که سپندت بشوم
چشم بد خواه حسودان همه کور

من اگر دست دهد خاک شوم
که تو بر من بنهی پای عبور

شعر من گوشه ای از مستی هاست
وقت زائل شدن عقل و شعور

شعر من زمزمۀ یک چوپان
در شب سرد تماشایی طور

ذهن من خالی از اندیشۀ خویش
که تو شاید بکنی باز خطور

دل سودا زده ام باز گریخت
خنده ای کرد و ببخشید قصور
بی تو
اینجا همه در حبس ابد تبعیدند
سالها، هجری و شمسی، همه بی خورشیدند
     
  
صفحه  صفحه 151 از 267:  « پیشین  1  ...  150  151  152  ...  266  267  پسین » 
شعر و ادبیات

اشعار شاعران معاصر (لیست شاعران در صفحه نخست)

رنگ ها List Insert YouTube video   

 ?

برای دسترسی به این قسمت میبایست عضو انجمن شوید. درصورتیکه هم اکنون عضو انجمن هستید با استفاده از نام کاربری و کلمه عبور وارد انجمن شوید. در صورتیکه عضو نیستید با استفاده از این قسمت عضو شوید.

 

 
DMCA/Report Abuse (گزارش)  |  News  |  Rules  |  How To  |  FAQ  |  Moderator List  |  Sexy Pictures Archive  |  Adult Forums  |  Advertise on Looti
↑ بالا
Copyright © 2009-2024 Looti.net. Looti Forums is not responsible for the content of external sites

RTA