ارسالها: 24568
#1,501
Posted: 19 Sep 2013 18:48
اذان یار
من در حصار عشق گرفتار آمدم
رفتم زخویش تا به بر یار آمدم
عمریست روزه لب معشوق بوده ام
تا با اذان یار به افطار آمدم
من در هوای خانۀ معشوق نیمه شب
مثل شبح ز کوچه پندار آمدم
چون گفته اند یار به ویرانه می رود
در خود خراب مثل یک آوار آمدم
♥ ♥ ♥ ♥♥ ♥ ♥ ♥ ♥ ♥ ♥ ♥
عالم مستی
من در بدر خویشم حیران معمایم
عمریست که مجنونم چندیست که رسوایم
رخساره چو از مستی پر شور و شرر باشد
آیینه نمی گوید آنقدر که زیبایم
ای ساقی دیوانه پر کن دو سه پیمانه
هیها کن و هیها کن من باز همی آیم
در عالم سر مستی اسرار همه هستی
در خلوت اشعارم در معنی آوایم
بی تو
اینجا همه در حبس ابد تبعیدند
سالها، هجری و شمسی، همه بی خورشیدند
ارسالها: 24568
#1,502
Posted: 19 Sep 2013 18:49
پادشاه جم
من در این عالم نبودم عشق در جانم نشست
هر چه بودم کم نبودم عشق در جانم نشست
آدمی از ترس مردم عشق را بلعیده است
من مگر آدم نبودم عشق در جانم نشست
عشق یعنی اوج بودن پس چرا اینگونه غافل
هم نبودی هم نبودم عشق در جانم نشست
گر بگویم مثل عیسی عشق در جان زاده باشم
من ولی مریم نبودم عشق در جانم نشست
من گدای کوچه هستم ژنده پوش بی هویت
پادشاه جم نبودم عشق در جانم نشست
در ازل مردم تمامی در صف زر بوده اما
من پی درهم نبودم عشق در جانم نشست
بی تو
اینجا همه در حبس ابد تبعیدند
سالها، هجری و شمسی، همه بی خورشیدند
ارسالها: 24568
#1,503
Posted: 19 Sep 2013 18:50
فریاد سبز
من چون بهار نغمه به گلزار می زنم
بر خاک عشق بوسه بسیار می زنم
فریاد سبز می کشم از همت بهار
دیوانه وار نعره انکار می زنم
وهم فراق را نگذارم که سرکشد
رنگ امید بر تن پندار می زنم
من نبض عشق بازی مستان کوچه ام
تا هست خون عشق به تکرار می زنم
فردا از آن ماست اگر مهربان شوی
داروی مهر بر دل بیمار می زنم
بی تو
اینجا همه در حبس ابد تبعیدند
سالها، هجری و شمسی، همه بی خورشیدند
ارسالها: 24568
#1,504
Posted: 19 Sep 2013 18:52
بام دعا
من پریشانم پریشان زاده ام
من فریب دوست خورده ام ساده ام
گفته بودی عشق مجنون می کند
هر چه بادا باد پس آماده ام
قصد جانم می کند هر شب فراق
خون بهای خویش را من داده ام
از ریا خالیست باور کن عزیز
سجده ام ، پیشانی ام ، سجاده ام
حال دشواریست بغضم در گلو
وقتی از بام دعا افتاده ام
♥ ♥ ♥ ♥♥ ♥ ♥ ♥ ♥ ♥ ♥ ♥
کفش عرفان
مرد شبگرد کوچه های دلم
همه دیدند مبتلای دلم
مثنوی های درد خواهد بود
حجم دیوان های های دلم
کفش هایی برای عرفان داشت
کوچه گرد خیال ، پای دلم
اضطرابی دوباره پنهان است
در تپشهای نا بجای دلم
بی تو
اینجا همه در حبس ابد تبعیدند
سالها، هجری و شمسی، همه بی خورشیدند
ارسالها: 24568
#1,505
Posted: 19 Sep 2013 18:52
معجون اشک
مشت جنون به سینۀ دیوار می زنم
دل را به جرم بوالهوسی دار میزنم
برقبلۀ خودم به نماز ایستاده ام
بر غیر دوست نعرۀ انکار می زنم
مطرب بیا و خلوت دل را نگاه کن
در طور عشق خوب خدا تار می زنم
امشب گریست کودک حیران جان من
معجون اشک بر دل بیمار می زنم
طعم تبسم تو لبم را حکایتی است
زیبایی تو را به غزل جار می زنم
عکس تو را به خلوت تصویر می کشم
قاب تو را به سینۀ دیوار می زنم
امشب به جان دل که در خانۀ تو را
در شهر خواب کوچۀ پندار می زنم
بی تو
اینجا همه در حبس ابد تبعیدند
سالها، هجری و شمسی، همه بی خورشیدند
ارسالها: 24568
#1,506
Posted: 19 Sep 2013 18:54
شراب آفرین
من امام تمام مستانم
مکتب نا تمام مستانم
من شراب آفرین میخانه
آفرین ، من غلام مستانم
می توانی تلاوتم بکنی
من سراپا کلام مستانم
سعی کن در صفای خلوت من
قبله گاه قیام مستانم
گر حرام است این حلال عزیز
من فقیه الحرام مستانم
♥ ♥ ♥ ♥♥ ♥ ♥ ♥ ♥ ♥ ♥ ♥
غزل آفتاب
گوهر نازنین ناب منی
گل زیبای باغ خواب منی
تو ز دیوان بی کرانۀ صبح
غزل سرخ آفتاب منی
تویی آن گنج بی نهایت عشق
که در آواره خراب منی
خوشتر آن کز غم تو جان بازم
برو ای جان که خود حجاب منی
تو حدیث تجسم آبی
که در آوازه سراب منی
تو بزرگی ، معطری ، پاکی
که مسیح دل کباب منی
بی تو
اینجا همه در حبس ابد تبعیدند
سالها، هجری و شمسی، همه بی خورشیدند
ارسالها: 24568
#1,507
Posted: 19 Sep 2013 18:55
مرد درویش
مرد درویش منم گمشده در خویش منم
خویش گم کرده ترین آدم درویش منم
کمترین درد من اینست که از خود دورم
مردی آلودۀ غم خستۀ تشویش منم
قلعۀ مردم دیوانه همینجاست ولی
کیست دیوانه ترین مرد ، کم و بیش منم
عاقبت آخر دیوانه شدن رسوائیست
مست دیوانه و ناعاقبت اندیش منم
مثل سربازی فراری شده از یک شطرنج
مثل یک شاه پر آوازه ولی کیش منم
بی تو
اینجا همه در حبس ابد تبعیدند
سالها، هجری و شمسی، همه بی خورشیدند
ارسالها: 24568
#1,508
Posted: 19 Sep 2013 18:55
عروس آرزو
مرا عشق پری رویان جوان کرد
هم آغوش خیالی جاودان کرد
مرا با بوسه ای تب دار می سوخت
مرا مسحور عشق این و آن کرد
دلم هم گوی چوگان هوس بود
که در تابوت دردش آشیان کرد
عروس آرزو در خلوت عشق
مرا بگذاشت عزم دیگران کرد
خروش شعر احمد بین که امروز
دل نا مهربان را مهربان کرد
بی تو
اینجا همه در حبس ابد تبعیدند
سالها، هجری و شمسی، همه بی خورشیدند
ارسالها: 24568
#1,509
Posted: 19 Sep 2013 18:56
پریشان
زلف تو از دل بیچاره پریشان تر نیست
صبر نوح از من آزرده فراوان تر نیست
نیمه جانیست مرا خسته اگر می خواهی
هیچ از دادن جان بهر تو آسانتر نیست
عشق آن است که جان بر سر ره بگذاری
بر حذر باش کزین مرتبه ارزانتر نیست
گفته بودند مرا دوش رفیقان در عشق
از دلت خسته تر از چشم تو گریان تر نیست
من خداوند کویرم ز هیاهوی عطش
شوره زار از جگر خون شده عطشان تر نیست
آه من سنگ گرانمایه بسوزد آخر
صخره از حوصلۀ عشق گرانجان تر نیست
بی تو
اینجا همه در حبس ابد تبعیدند
سالها، هجری و شمسی، همه بی خورشیدند
ارسالها: 24568
#1,510
Posted: 19 Sep 2013 18:57
تندیش خدا
مثل تندیس خدایی همه نور
چشم بد از قد رعنای تو دور
آتشم زن که سپندت بشوم
چشم بد خواه حسودان همه کور
من اگر دست دهد خاک شوم
که تو بر من بنهی پای عبور
شعر من گوشه ای از مستی هاست
وقت زائل شدن عقل و شعور
شعر من زمزمۀ یک چوپان
در شب سرد تماشایی طور
ذهن من خالی از اندیشۀ خویش
که تو شاید بکنی باز خطور
دل سودا زده ام باز گریخت
خنده ای کرد و ببخشید قصور
بی تو
اینجا همه در حبس ابد تبعیدند
سالها، هجری و شمسی، همه بی خورشیدند