ارسالها: 24568
#1,511
Posted: 19 Sep 2013 18:58
فرصت فانی
عمری در آرزوی تو دل ریش بوده ایم
آتشفشان منطقۀ خویش بوده ایم
روی نیاز ما به زر هیچ سفله نیست
تا در حریم کوی تو درویش بوده ایم
در کار عشق فرصت فانی غنیمت است
اما دریغ عاقبت اندیش بوده ایم
مثل کبوتران ، لب بام نگاه تو
با سنگ خود همیشه به تشویش بوده ایم
♥ ♥ ♥ ♥♥ ♥ ♥ ♥ ♥ ♥ ♥ ♥
خرمن گیسو
لعل لب توست بهترینم
تمثیل خداست در زمینم
در خرمن بی بدیل گیسو
من مرد گدای خوشه چینم
جانم ز غمت چنان بسوزد
کآتش بجهد ز پوستینم
از کوچۀ اضطراب تا من
راهیست به وسعت یقینم
بی تو
اینجا همه در حبس ابد تبعیدند
سالها، هجری و شمسی، همه بی خورشیدند
ارسالها: 24568
#1,512
Posted: 19 Sep 2013 18:59
مصرع فردا
لحظه ها می گذرد روزنه ای پیدا نیست
شعر امروز مرا مصرعی از فردا نیست
بی کسی زندگی سرد مرا می سوزد
هیچ کس مثل دل خستۀ من تنها نیست
کینه انباشته در سینۀ یاران افسوس
عشق را عاطفه را در دل یاران جا نیست
لحظه ها در بدر و ثانیه ها آواره
این پریشانی از آنجاست که او با ما نیست
چشم می شویم و یک بار دگر می خندم
تا نگویی که در اندیشه من غوغا نیست
بی تو
اینجا همه در حبس ابد تبعیدند
سالها، هجری و شمسی، همه بی خورشیدند
ارسالها: 24568
#1,513
Posted: 19 Sep 2013 18:59
کیش مهربانان
گفتم بیا که مستم گفتی بگو بگو نیست
بی آبرو شدم من ، این آب ، آب جو نیست
گفتم به گریه اما با خنده طعنه کردی
در کیش مهربانان این رسم گفتگو نیست
دریای اشک چشمم خشکیده ، قحط آب است
خشکیده چشمم اما هرگز بی آبرو نیست
گفتم بیا بنوشان گفتی نمی شود نه
ذوق قدح ندارم گفتی تب سبو نیست
در آسمان چشمت یک آسمان ستاره
می میرد آنکه آنجا سرگرم جستجو نیست
گفتم نگو که با من ذوق طرب ندارم
اینقدر بد شنیدن از چون تویی نکو نیست
بی تو
اینجا همه در حبس ابد تبعیدند
سالها، هجری و شمسی، همه بی خورشیدند
ارسالها: 24568
#1,514
Posted: 19 Sep 2013 19:00
فصل سخت
گفتم به تو انتظار سخت است
دیر آمدن نگار سخت است
خود را به خطر نیازمائید
عاشق نشوید کار سخت است
پاییز اگر چه فصل سختی است
بی غنچه بهار ولی سخت است
بگریخت ز دست من جوانی
من لنگم و او سوار سخت است
می خواستمت ببوسم اما
پنهان بد و آشکار سخت است
درگیر خودم عجب جدالیست
از دست خودم فرار سخت است
از سینه برون جهیده قلبم
قلب این همه بی قرار سخت است
رفتی که دوباره باز گردی
بد عهدی روزگار سخت است
در حجم تن لطیف نازت
قلبی ست که بی شمار سخت است
ای کاش همیشه جام پر بود
پایان شب خمار سخت است
بی تو
اینجا همه در حبس ابد تبعیدند
سالها، هجری و شمسی، همه بی خورشیدند
ارسالها: 24568
#1,515
Posted: 19 Sep 2013 19:02
وصف هجران
گیسو بیفشان تا سر ببازم
دریای نازی غرق نیازم
از این معما با کس نگفتم
خاک مزارم صندوق رازم
بودی که بودم ، هستی که هستم
گر در نشیبم ، گر در فرازم
در وصف هجران گوید دمادم
شرحی بر آتش سوز و گدازم
گفتی از این ره صد توبه باید
گیرم که کردم با دل چه سازم
♥ ♥ ♥ ♥♥ ♥ ♥ ♥ ♥ ♥ ♥ ♥
گدای خفته
گدای خفته در منزل تو من بودم
و کوچه گرد شب محفل تو من بودم
تو شاهزادۀ افسانه های من بودی
و قصه گوی پریشان دل تو من بودم
جفای تو و وفای من است قصۀ شهر
تسلسل غلط باطل تو من بودم
تو از کمال خدایی رواست هر چه کنی
که نقص سلسلۀ کامل تو من بودم
بی تو
اینجا همه در حبس ابد تبعیدند
سالها، هجری و شمسی، همه بی خورشیدند
ارسالها: 24568
#1,516
Posted: 19 Sep 2013 19:03
ستایش گیسو
گفتی لبم برای لبت شیرین بیان کنم
عالیست جان من بگذار امتحان کنم
شیرین و تلخ هر چه که باشد لبت گل است
پروانه وش ز شهد لبت نوش جان کنم
ترسم کسی بدزد عزیزم لب تو را
باید لبت میان لب خود نهان کنم
گفتی لبت قساوت سنگ است وای من
باید به ناز بوسه ، دلت مهربان کنم
خاک زمین منم و تو زیبای آسمان
طوفان شوم مگر که سر از آسمان کنم
باشد که در ستایش گیسوی ناز تو
چون شانه خدمت تو و آن گیسوان کنم
بی تو
اینجا همه در حبس ابد تبعیدند
سالها، هجری و شمسی، همه بی خورشیدند
ارسالها: 24568
#1,517
Posted: 19 Sep 2013 19:04
تیر افسون
گلشن اندیشه را با بوی او
رونقی دیگر دهم در کوی او
رهگذار وصل را آبی زنیم
اشک دل مژگان من گیسوی او
تیر افسون می رسد بر دل هنوز
دام عشق است و کمان ابروی او
ای گل ار بازار تو بی رونق است
دست خلقت بین و حسن روی او
عاقل از راه ملامت می رود
تا نیفتد در کمند موی او
درد روز فرقتش دارم عیان
تا نهم سر بر سرَ زانوی او
احمد از لطف سواران نسیم
عالمی مجنون شود در کوی او
بی تو
اینجا همه در حبس ابد تبعیدند
سالها، هجری و شمسی، همه بی خورشیدند
ارسالها: 24568
#1,518
Posted: 19 Sep 2013 19:06
روستای تنهایی
مقصدم روستای تنهایی است
جاده ها سنگلاخ رسواییست
کوچ مردان آفتابی عشق
تا فراسوی شرق داناییست
تا رسيدن به کوچه های خدا
دشت اخلاص و کوچ شیدایست
سربداران خسته می آیند
هر کجا جمع بی سرو پاییست
در لب پاک دختران بهشت
شعر من آیه های رویاییست
♥ ♥ ♥ ♥♥ ♥ ♥ ♥ ♥ ♥ ♥ ♥
کافر عشق
کافر عشقم و توحید غمت در پیش است
صبر رنجور ورا محنت پیش از بیش است
آیۀ مهر تو جاری شده در زمزم دل
غم حدیثی است که در سینۀ پاک اندیش است
آسمان زمزمۀ عشق تو بارید مگر
آسمان آینه گردان دل درویش است
آنچه در عقدۀ دل همسفر اشک نبود
تیر آهی است که از محنت او در کیش است
بی تو
اینجا همه در حبس ابد تبعیدند
سالها، هجری و شمسی، همه بی خورشیدند
ارسالها: 24568
#1,519
Posted: 19 Sep 2013 19:07
خمار چشم
گفتم عزیز من دل در غمت نشست
گفتی که بشکند چه کنم من ؟ همین که هست
دل نیست مثل دف که زند دار در کفت
بیداد می کند اگرش وا نهی ز دست
پیرم جوان شوم تو اگر مهربان شوی
خورشید می برد ز سرم برف اگر نشست
باور نمی کنم می شود بی تو مست شد
تنها خمار چشم تو باید که بود مست
آخر خدا نکرده مگر من چه کرده ام ؟
تقصیر من چه بود که بند دلم گسست
بی تو
اینجا همه در حبس ابد تبعیدند
سالها، هجری و شمسی، همه بی خورشیدند
ارسالها: 24568
#1,520
Posted: 20 Sep 2013 11:25
تمنا
کاش که دل جای تمنا نبود
یا که اگر بود دل ما نبود
کاش دل اینگونه که بی آبرو است
حداقل پیش تو رسوا نبود
قافلۀ نور سواران گذشت
خواسته بودم بروم جا نبود
ریختن خون دلم واجب است
گر چه مرا جرأت فردا نبود
این دل بی خاصیت پر خطر
هیچ در اندیشۀ پروا نبود
راز تو را هیچ نفهمیده ام
هوش مرا درک معما نبود
می روم اما دل من خسته است
حیف مرا فرصت اما نبود
بی تو
اینجا همه در حبس ابد تبعیدند
سالها، هجری و شمسی، همه بی خورشیدند