ارسالها: 24568
#1,531
Posted: 20 Sep 2013 11:57
سیب سرخ
ای سیب سرخ گرچه نصیبم نمی شوی
با صدهزار جاذبه سیبم نمی شوی
اما هنوز دلخوشی ام می شود که تو
دور از دل همیشه غریبم نمی شوی
♥ ♥ ♥ ♥♥ ♥ ♥ ♥ ♥ ♥ ♥ ♥
باطل
عمریست که لحظه می شمارم باطل
با اخم تو عمر و اعتبارم باطل
هرجا بروم غم تو پیدا کندم
با دیدۀ خونی استتارم باطل
♥ ♥ ♥ ♥♥ ♥ ♥ ♥ ♥ ♥ ♥ ♥
بی تو
مثل مخروطهای معکوسم
جای پای تو خاک می بوسم
هر نسیمی که می وزد بی تو
می دمد مرگ را به فانوسم
بی تو
اینجا همه در حبس ابد تبعیدند
سالها، هجری و شمسی، همه بی خورشیدند
ویرایش شده توسط: andishmand
ارسالها: 24568
#1,532
Posted: 20 Sep 2013 12:07
زنگ زد
زنگ زد چشمهای نمزده ام با خیال دو چشم خاموشت
بوسه در دسترس نمی باشد یا که من گشته ام فراموشت
دل دریایی ام چه میخواهد غیر ازین داستان رویایی
مثل یک قطره در دل دریا محو باشم میان آغوشت
♥ ♥ ♥ ♥♥ ♥ ♥ ♥ ♥ ♥ ♥ ♥
حصار
باید بروم حصار را بردارم
محدودیت بهار را بردارم
از هرچه کتاب شعر دارد دنیا
این واژۀ انتظار را بردارم
♥ ♥ ♥ ♥♥ ♥ ♥ ♥ ♥ ♥ ♥ ♥
مترسک
ای جمع پرنده ها مترسک تا کی
کوچ از سر ترس چون چکاوک تا کی
شد حاصل جمع حلقه ها زنجیری
ما را سر اعتراض تک تک تا کی
♥ ♥ ♥ ♥♥ ♥ ♥ ♥ ♥ ♥ ♥ ♥
آن شب
آن شب که لب تو بوسه زد بر لب من
تا صبح بسوخت پیرهن در تب من
فردا شد و من شدم و صد قصه نو
ای کاش سحر نمی شد آن شب ، شب من
بی تو
اینجا همه در حبس ابد تبعیدند
سالها، هجری و شمسی، همه بی خورشیدند
ارسالها: 24568
#1,533
Posted: 20 Sep 2013 12:11
ابر بهاری
دلم می سوزد ای ابر بهاری
چنان خورشیدم از چشم انتظاری
دلم بند تو بارت روی دوشم
نمی آید به ما بی بند وباری
♥ ♥ ♥ ♥♥ ♥ ♥ ♥ ♥ ♥ ♥ ♥
طعم خورشید
طعم خورشید و عطر باران داشت
بوسه هایی که بر لبم می کاشت
چشمهایش روایت شب بود
باغ صد گل و غنچه لب بود
می شد از بوسه های او انگار
کودک جان خسته ام بیدار
سر عشق است و راز شیدایی
چشم آن آفتاب زیبایی
باورم کن ، اگر چه هیچ هستم
هیچم اما ز هیچ بگذشتم
بی تو
اینجا همه در حبس ابد تبعیدند
سالها، هجری و شمسی، همه بی خورشیدند
ارسالها: 24568
#1,534
Posted: 20 Sep 2013 12:12
خواهش
نفسم توی گیسوانش رفت
نرم و بی باک و مست و بازیگوش
داغ داغ است شرح این بازی
تن من کوره ایست دائم جوش
گل پیراهنش دوباره شکفت
چونکه گرمای خواهش من دید
روح بیغوله کرد توی تنم
لذتی ناب توی آن تن دید
سینه ام بالش خیالش بود
توی آغوش من رها می شد
مثل یک بت عصارۀ آتش
پیش چشمم خود خدا می شد
ناگهان انفجار یک ساعت
زیر و رو کرد شهر رویایم
گریه کردم چرا نمی میرم
ای خدا من چقدر تنهایم
بی تو
اینجا همه در حبس ابد تبعیدند
سالها، هجری و شمسی، همه بی خورشیدند
ارسالها: 24568
#1,535
Posted: 20 Sep 2013 12:17
مرد شبگرد
باز روزی دیگر و دردی دگر
قصه های مرد شبگردی دگر
باز من با غصه ای بی انتها
مانده در تشویش و حیرانی رها
وه ! چه تنها مانده ام من با خودم
ره چه بسیار است از دل تا خودم
هیچکس هرگز نمی فهمد مرا
جمله از بیگانگان تا آشنا
این منم تنهاترین مجروح دل
مانده در طوفان ، کجا شد نوح دل
♥ ♥ ♥ ♥♥ ♥ ♥ ♥ ♥ ♥ ♥ ♥
خلوت لوت
اندوه نهفته دارم ای دوست
صد درد نگفته دارم ای دوست
در هاله ای از سکوت غرقم
در خلوت خوب لوت غرقم
ای دوست همه بهانه از تو
این حیرت جاودانه از تو
من مدعی جنون عشقم
من عاشق سرنگون عشقم
من خانه به دوش ملک مستی
درویشی و کوله بار مستی
بی تو
اینجا همه در حبس ابد تبعیدند
سالها، هجری و شمسی، همه بی خورشیدند
ویرایش شده توسط: andishmand
ارسالها: 24568
#1,536
Posted: 20 Sep 2013 16:53
جنجال
حال من هم بهتر از حال تو نیست
خانه ام خالی ز جنجال تو نیست
من پریشانم پریشان زاده ام
هی فریب دوست خوردم ساده ام
یک نیستان ناله از نایم چکید
اشک طاول بود از پایم چکید
راه دشواریست تا محراب یار
عشق من تعبیر خوب خواب یار
قصۀ آشفتگی بسیار هست
تیشۀ فرهاد را تکرار هست
کوچۀ تشویش ، بن بست فراق
صبر کفش و طاقت پا گشت طاق
حال من دشوار ، بی حالم بیا
نوبت وصل است ، دنبالم بیا
رشتۀ تسبیح امشب پاره بود
کودک گنگ دعا آواره بود
ساقیا بنشین مرا تعریف کن
ساز دل را کوک یک تصنیف کن
دشت ِ هایم گریه دارم بی حساب
خوب فهمیدی که من هستم خراب
پشت سد غم تمرکز می کنم
جاده مسدود است ترمز می کنم
کاش می شد خنده را جایی خرید
آبرو را مثل رسوایی خرید
قاف از سیمرغ خالی می شود
قاف یک کوه خیالی می شود
بی تو
اینجا همه در حبس ابد تبعیدند
سالها، هجری و شمسی، همه بی خورشیدند
ارسالها: 24568
#1,537
Posted: 20 Sep 2013 16:54
نیایش
بوی تردید می دهد دستم
چون می آید به ادعای قنوت
در زبانم نیایشی جاری
مرغ جانم به شاخۀ هپروت
پشت خم کرده ام برای رکوع
سر من می خورد به یک مانع
مانعی مثل من شبیه خودم
یا رحیم ای حکیم یا صانع
جانمازم کلیشه ای شده است
بوی تکرار می دهد اشکم
کار من نیست این عروج بزرگ
توی این ادعا عجب کشکم !
بی تو
اینجا همه در حبس ابد تبعیدند
سالها، هجری و شمسی، همه بی خورشیدند
ارسالها: 24568
#1,538
Posted: 20 Sep 2013 16:55
نبض عشقم را ...
آشتی کن آشنای آسمان
امشب از دیوار بی در خسته ام
کنج یک سلول بی در در بدر
باز کن هر بند بر خود بسته ام
می چکد از آستین اشکی سپید
می زند دستی به پایت اشکی من
ای تو جاری در رگم امشب نوشت
نبض عشقم را برایت اشک من
گفته ای هربار نامت می برم
شعله ای می آید از کنج لبم
ای شکوۀ روزهای بعد از این
من چراغانی ترین شهر شبم
بی تو
اینجا همه در حبس ابد تبعیدند
سالها، هجری و شمسی، همه بی خورشیدند
ارسالها: 24568
#1,539
Posted: 20 Sep 2013 16:56
رقص آتش
رقص آتش در دلم افتاده است
شعله ها در محفلم افتاده است
اندکی خوردم ، می نابم گرفت
روی بالشت خدا خوابم گرفت
شعله از من فرصت خواهش کشید
روی چشمم طرح آرامش کشید
آتش از نی بود در جانم فتاد
جوشش می توی عرفانم فتاد
شعله با من رقص هیها می کند
کوک تصنیف مرا وا می کند
شعله می سوزد اگر در من غم است
هر چه بودم سوخت اما نه کم است
من کباب آتش دل می شوم
کیمیای حل مشکل می شوم
لخت آتش می شوم ، عریان آب
می کنم خاکستر خود را کباب
روی قاف عشق ، آتش دیده ام
شهرت سیمرغ را دزدیده ام
بی تو
اینجا همه در حبس ابد تبعیدند
سالها، هجری و شمسی، همه بی خورشیدند
ارسالها: 24568
#1,540
Posted: 20 Sep 2013 17:00
باور
وقتی آن ماه می زند چشمک
مثل خورشید میشوم...اما
پشت ابر بهانه چون برود
مثل شب می شوم شب یلدا
می رمد از دلم خدا وقتی
آن خدا گونه از سرم برود
مثل مرغی در آسمان اما
شوق پرواز از پرم برود
من به تو ای عزیز محتاجم
احتیاج مرا تو باور کن
گر به دریای خود نمی بری ام
توی ساحل مرا شناور کن
♥ ♥ ♥ ♥♥ ♥ ♥ ♥ ♥ ♥ ♥ ♥
من مرد بیرنگ
و درد هزاران رنگ
و درد مرا رنگ می کن
خشم سیاه ، شرم قرمز و زرد
رنگی است که عشق به من تعارف می کند
مثل خورشید از عشق ماه
مثل آتش از شرم پروانه
و مثل شب
از خشم آرمیدگان بستر شهوت
گونه های یتیم ، ازسیلی حقارت
بی رنگ می شود .
بی تو
اینجا همه در حبس ابد تبعیدند
سالها، هجری و شمسی، همه بی خورشیدند