ارسالها: 14491
#1,591
Posted: 26 Sep 2013 12:07
حس نمی کشد
مثنوی، قصیده ،غزل دگر نفس نمیکشد
ردیف، قافیه بحرطویل دگر حبس نمیکشد
پس که مُهمل شده افکارم بر این منوال
به غیر افراغ اندیشه دگر حس نمیکشد
کوی لیلی
نگذشته از کوی لیلی
دیوانه صدایمان زدند
تیشه به دست فرهاد بود
سحر نه!شبانه دارمان زدند.!
لبت
شراب نگاه ات
خمارم می کند.!
من با لبت کار دارم.
آشفته سریم !
شانهی دوست کجاست ؟
ارسالها: 14491
#1,592
Posted: 26 Sep 2013 12:12
بسم رب چشمانت
بسم رب چشمانت!
چشمانم گورستان چشم هایی ست
که پرپر شان کردم.
فاحشه
فاحشه ی پُر کاریست
ذهن !!
رهایش کنید
شلاقش روا نیست.
بغض
هر کُجا را زیبا دیدید
خوب بگردید!؟
قلندری نشسته
گوشه ای ، بغُض می چیند.!
حمام خون
بیائیم این قاموس آزادی را ببندیم!؟
...ما شاعرانی هستیم
که شاخه ها را می شکنیم
و در دهان کبوتر های سفید ی
که در خیالمان در حال پرواز هستند
با قلم های مان فرو می بریم! !!
و از هر سو قلب کوچکشان را نشانه می رویم
این غُسل زیتون نیست!!
این حمام خونیست که آخرین تپش زندگی را
به درجه انجماد رسانده است.
آشفته سریم !
شانهی دوست کجاست ؟
ارسالها: 14491
#1,593
Posted: 26 Sep 2013 12:27
نیلبکی
1-
کاش نیلبکی
بر لب داشت
روح،
جسد آرام
گوشه قفس می خوابید
2-
این گونه در وادی عشق گرفتاری
قدم برداری،بر داری!
برای او
تا رنگ دگر هست باید کوشید تا به بی رنگی رسید
سکوت را پایانی نیست خراشی بر دیوار فریاد بکشید
کاش عکسی داشت این واژه تنهائی.
تبر به دست منتظر خواهیم ماند
جوانه ای را که در حال کُما بسر می برد.!!
هوا پس نا جوانمردانه* آلوده گشته از رفتار طبیعت دوستانه مان!!!
رقم بر تقدیر خود بر آینه کشیدم
اه از جیوه بر خاست دیگر خود ندیدم
خیال که خاکستری شد دنیا را این گونه می بیند عاقل را دیوانه ، دیوانه را عاقل ،شاعر می شود و رخنه میکند زیر خاکستر تا فقط تو را بیند. سو خت شاعر قصه ما توانست (تو) را بنویسد.
زیر خاکستر رخنه کند خیال شاعریم تا واژه ائی از تو بنویسید!!
آشفته سریم !
شانهی دوست کجاست ؟
ارسالها: 14491
#1,594
Posted: 26 Sep 2013 12:36
درگیر توام !
گفتم: آنقدر درگیر توام
که ندانم خانه کجاست
گفت:مشکوم که دلت اهل وفاست!
گفتم:خانه ات آباد
مگر اینجا کجاست؟
گفت :روحم دمیده در جانت
گفتم :پس چرا خانه ویرانست!؟
گفت: از هزاران هزار مدعی یکی عطار است.
آازادی
خنده ام می گیرد از این واژه ی.. آزادی!؟
تنش را می نوازند با شاخه زیتون و کُلاهی با آن گشادی بر سرش می گذارند به زاری ( آ ) هرز چندگاه هم بر می دارند( ا ).
دهان خونین
فریاد که پشت میله ها شکست
سنگینی سکوت را باید
درآینه شکست.!!
.
.
سر بی مویم
را شانه کشیدم!
اندیشه ام بر سنگ فرش
خیابان عیان شد
مرغکی تیز بال
با منقاری سفید
آن را چید
دهانش خونین
از این همه فریاد شد
آشفته سریم !
شانهی دوست کجاست ؟
ارسالها: 14491
#1,595
Posted: 26 Sep 2013 12:48
محله ی ما !
وقتی حوض مادر بزرگ ترک سیاهی برداشت
گربه از سر شوق قهقهه زد!؟
ماهی قرمز در فکر نگاه داشتن ستون خانه شد.!!
2-
تاب ایستادن نداشت خنده
وقتی ناله از ناخُنش کشیدند
محله ما ماه داشت، رُخش را میله کشیدند.
3-
نگاهم را که دزدید
در تعبیرش سخت کوشیدم
جُرم کدام مان سنگین است.؟
4-
گره از فریاد م باز کنید
تا از نای واژه ها نفس کشم
به ناله ای از دفتر شعرم راضیم
5-
ساعت را به
زنگوله ای آویختند
که اختیار ایستادن ندارد
مرتب زنگ می زند.
ساعت 12 غُنچه ،ساعت 12 پرپر می شویم.
آشفته سریم !
شانهی دوست کجاست ؟
ارسالها: 14491
#1,596
Posted: 26 Sep 2013 12:59
مد
صدا در قفس نالید
حاکم بر صندلی لرزید
رعشه شد مُد!
همه پوشیدند.
نکه از غم بگریزد
مرد نیست!!
دامانت را بگشا
که این دیوانه(ملحق)از غم نگریزد.
به زنبور بگوید
مگس اندیشه ما
باردار است.!
و حق پرواز دارد.
بدوز نگاهت را
که این حوالی
کور بسیار است؟
عقل در میان دو پا
و چشمان پرسه زنان
در فکر سکس با یار است .
آشفته سریم !
شانهی دوست کجاست ؟
ارسالها: 14491
#1,597
Posted: 26 Sep 2013 13:11
قدم زدن با خدا
با خدا قدم زدم
و حرف،
خدا گریه اش گرفت
شد باران و برف
خواب و خیال
در خواب بودم
یا در خیال
من ندانم
چگونه نقش بست
لبمانم بر لبت
که این گونه میفروشم تنم!!
-آنقدر زیبا و عاشقانه برایت سوختم
که ازآب چشمم آتشی برایت افروختم!
بینوائی رسم عاشق شدن نیست
قنقوس وار سوختم و دامانت گرفتم
آشفته سریم !
شانهی دوست کجاست ؟
ارسالها: 14491
#1,598
Posted: 26 Sep 2013 13:31
ما ادم ها
ما آدم ها
در یک نگاه با هم آشنا
اما در کنارهم .....!
کفاره
1_
کاش کفارئی نداشت
له شدنم
میان دو لبت!
2-
شب به تنهائی
طعم تو می دهد
سحر عطر تنت
همین!!
3-
بوسه می زند
در سراب تنت
زبان خشکیده ام
به جرعه ائی اشک راضیم.
4-
حواست به خوابت باشد
هرشب خیالم را می دزد!
آشفته سریم !
شانهی دوست کجاست ؟
ارسالها: 14491
#1,599
Posted: 26 Sep 2013 13:36
عطر حضور
با تو قدم زدن آسمان برایم کوتاه می شود
وقتی نگاهم با چشمانت محرمانه می شود
نیمه پنهان خالی لیوان از چشم و عقلم پر،
به شبنم های تنت ، بوسه شکرانه می زند
عطر حضورت مست کند عالم معنا را
پاها با تو محکم و عقل صمیمانه می شود.
حلقه
شرط نیست
از کوی ما بگذری , بی هیچ
گاهی سرک بکشی
در خیالم کافیست
سالهاست حلقه
جدائی بر گوش انداختم!!
آشفته سریم !
شانهی دوست کجاست ؟
ارسالها: 9253
#1,600
Posted: 26 Sep 2013 22:35
خانه خدا..
دلم گرفته ز تنهائی ای حبیب کجائی
خوشا بحال تو کز قید و بند مهر رهائی
بانتظار که ئی.دیده ندیده وفایم
بعهد بسته که پائیده.چشم خسته چه پائی
سپیده زد دگرای شمع بزم غیر .خدا را
سزد که مرغ شب آید به بامم و تو نیائی
چراغ محفل تاریک نیمه های شب من
دو دیده دوخته دارم به در.که کی ز در آئی
معینی کرمانشاهی
بودی تـــــــو تو بغلم
گردنت بود رو لبم