ارسالها: 24568
#1,661
Posted: 13 Oct 2013 18:41
بهای زیستن
بیهوده، بازیچه ایست انسان
همگام با زمان می رمد
چون اسبی وحشی،
در مرتع عشق بی آنکه اطراقی کند، جفا سمی بر
لطافت شقایق ها می نهد،
از پی باد می تازد
در یالهایش پنجه می ا ندازد التماس عطرِ یاس
غباری ا ز پی تاختنش می نشیند بر دل
چه عبث تاختن
بی آنکه بداند که
چرا می تازد!
بی تو
اینجا همه در حبس ابد تبعیدند
سالها، هجری و شمسی، همه بی خورشیدند
ارسالها: 24568
#1,662
Posted: 13 Oct 2013 18:42
پیوند
با غوغایی پر هیاهوتر از تندر
و با آهی سردتر از یأس
به انتظار رویش دستان مهربانت
در پهن دشت آغوش باز ترسی تلخ نشستم،
با قلبی پاکتر از مسیح
به تماشای طلوع دیده گان افسون بارت طمع دوختم،
با آرزویی خونبارتر از یغما
در اندیشة فتح روح پاکت می گریم،
و با طلسمی گرم تر از عشق
رویای گسستن بندهای جدایی را در سر می پرورانم،
بیا تا با کمک هم
دروازه های تزویر و غش
را با لبخند کوچک مهربانی شقایق بگشاییم
و به یغما ببریم شکوفه های سرخ پیوند را
که عاشق شدن د ر بهار
به فصل شکفتن دیده گان سحرانگیزت
تماشایی است.
بی تو
اینجا همه در حبس ابد تبعیدند
سالها، هجری و شمسی، همه بی خورشیدند
ارسالها: 24568
#1,663
Posted: 13 Oct 2013 18:43
تمنا
شکوفة سپید آرزو بر بلندترین
شاخة غرورِ درخت عشق چشم به عطر بهار گشوده
تمامی وجودم لبریز تمنا شد و سر انگشتان بی تابم سرشار از هوس چیدن،
احساسم سرگرم انعکاس صدای سرد خویش در کوچه های خلوت بیهود ه گی
یارای پروازم نیست
و فصل بهار کوتاه است.
شکوفه بر بلندای اوج ابرها سر می ساید
و نردبان پروایم کوتاه،
شوق چیدن در کنج تمنای دلم پوسید
هوس در کاسة چشمان من سر رفت
و از پایین با حسرت
به رقص راهبانة شکوفه
بر فراز شاخه چشم می دوزم.
بی تو
اینجا همه در حبس ابد تبعیدند
سالها، هجری و شمسی، همه بی خورشیدند
ارسالها: 24568
#1,664
Posted: 13 Oct 2013 18:43
تنهایی
کوچه خمی است تنگ و تاریک پیچ در پیچ و ناهموار
در انتها دری که به بقایای یک قلعه، یک ویرانه،
یک میعادگاه نابکاران عشق منتهی خواهد شد
که منش روزی آنجا را قلب خود می پنداشتم.
کوچه خمی است قلب من
که سنگفرش هایش عطش انتظار قدم های آشنایی را نفس می کشد
و دیوارهایش در انتظار سایه ای که با بهانة حضورش
گَرد خستگی چندین ساله را بتکاند
بر زمین نهد بار امانت بکارت احساسش را،
و من منتظر رویدن دستان گرم تو
در دیده گان جستجوگرم،
آیا کسی از این کوچه گذر خواهد کرد
آیا کسی بر من خسته نظر خواهد کرد.
بی تو
اینجا همه در حبس ابد تبعیدند
سالها، هجری و شمسی، همه بی خورشیدند
ارسالها: 24568
#1,665
Posted: 13 Oct 2013 18:46
حقیقت آبی
دیری است که در زورق تمنا
در گسترة پهن دشتِ یأس به جستجوی جزیرة کوچک امید
پارو می زنم نا امید.
آشفته گیسوی تابدارِ ابر
در کجاپیچ آسمان بی تاب است
و من به سرود باران و شقایق نگرانم.
در کشاکش و همهمة پر هیاهوی ابرها
گویی برقی، رعدی و غرش امیدی در روحم پیچید،
"نجات د هنده"
در گور خفته نیست
" شبدر چار پری"
افسانه ای بیش نیست
و تنها باران است
که شوق جاری شدن را
در شکاف های کوچک زمین
به غرور بزرگ سنگ ریزه ها تداعی می کند،
و تنها عشق
این معجزة آبیست
که شفا می بخشد.
بی تو
اینجا همه در حبس ابد تبعیدند
سالها، هجری و شمسی، همه بی خورشیدند
ارسالها: 24568
#1,666
Posted: 13 Oct 2013 18:47
دلتنگی ها
د لم تنگ است،
برای چیدن یک
بوسه
از خواب معصوم ارغوان
دلم تنگ است.
برای شنیدن صدای چلپ چلپ
باران وقتی که می بارد،
برای غرق شدن در عطوفت باران،
برای رنگین کمان
هنگامی که به من می نگرد.
برای نوازش شبنم
بر گونه های لادن
دلم تنگ است.
برای عشوه پرستو که از فراز می نشنید
عاشقانه در کنار جفت خویش
در لانه دلم تنگ است.
برای دب اکبر که می درخشد بر گردن شب،
برای ماه که پرسه می زند در کوچه های شب،
برای مادر بی دریغِ خورشید دلم تنگ است.
برای کوه، دشت، رودخانه هنگا می که می غر د ،
هنگامی که آرام می گیرد بر بستر رود.
برای بهار، پروانه،
برای نرگس که می شکفد در گلدان هوس
دلم تنگ است.
برای همه کس، بر ای همه چیز،
برای همه که دوستشان دارم،
برای همه که دوستم دارند،
برای بوییدن عطر آرزو
وقتی که می شکفد بر ساقه
لبخند دلم تنگ است.
برای تو
برای پرواز
برای اوج
برای عشق
برای دچار شدن
برای عاشق شدن
دلم تنگ است.
بی تو
اینجا همه در حبس ابد تبعیدند
سالها، هجری و شمسی، همه بی خورشیدند
ارسالها: 24568
#1,667
Posted: 13 Oct 2013 18:51
دولسینه
ستاره گان
همآره کافرانند به گیسوان خورشید
خفته در بستر شب،
بدان سان که ما تیغ سکوت می کشیم
بر عصمت پردرد دل هامان،
و صدف شکیبای کف دریاهای دور
چشم بر کرامت ابر که او را قطره ای بخشد
تا در او بیامیزد،
آبستن دُرّی شود در خور تفاخر.
زنجره ها
در سیاهی شب رجز می خوانند،
و قلب من زیر تازیانة مهتاب
سر از بالش تنهایی برگرفته
و به دامان امید می آویزد
تا مگر نسیم عشقی
مستی رخوت آور شرنگ حیاتم
را در جوهرة بوتة یاس بچکاند
و آخرین لکة شب را با نوعروس سپیده
همبستر باشد تا مرا دولسینه ای زاید پرستیدنی،
و پرستوها
شادمان تهنیت
به خداوندگار شرق برند.
بی تو
اینجا همه در حبس ابد تبعیدند
سالها، هجری و شمسی، همه بی خورشیدند
ارسالها: 24568
#1,668
Posted: 13 Oct 2013 18:52
دیدار
شقیقه های مضطرب آرزوی من
پچه بی تابانه نواختند در تب انتظار
و خون هوس چه تند راند در رگ های بی کسی ام
وقتی که ترا در قاب هجرت سرخ خواب بوییدم
وقتی که دست نامحرم باد به یغما در موهایت راه می یافت
و قلب کوچکت به نام عشق می نواخت،
وقتی که نم نم بارانِ پرتوهای آفتاب
از پسِ شیشة پنجره دزدانه دست به
حریر بدنت می برد
در ناکامی، حسرت و هوس
از پس پنجره چشم به
تو دوخته بودم.
بی تو
اینجا همه در حبس ابد تبعیدند
سالها، هجری و شمسی، همه بی خورشیدند
ارسالها: 24568
#1,669
Posted: 13 Oct 2013 18:53
زندگی
عشق
فصل بهار است،
فصل آرزو،
فصل پرواز
زیبا، هوس انگیز و کوتاه
با مستی رخوت آور تعانق
زندگی
فصل تابستان است،
فصل زایش،
فصل تلاش،
گرم، عرق گیر و نفس بُر.
جدایی
فصل پائیز است،
فصل کوچ،
فصل خداحافظی،
سرد مأیوس و بی روح
با بیم رسیدن زمستان.
مرگ
فصل زمستان است،
فصل پایان دلخوشی ها،
فصل سرد،
گنگ، ساکت و سپید
با سکوت منزجر کنندة سرما.
بی تو
اینجا همه در حبس ابد تبعیدند
سالها، هجری و شمسی، همه بی خورشیدند
ارسالها: 24568
#1,670
Posted: 13 Oct 2013 18:54
راز
در شب رازی بود،
که با ماه گفتم.
در انگشتانم رازی که با موهایت،
و در دل رازی که با تو می گویم
ای تمامی التهاب افکار مزمن
با تو فاش می گویم،
قطرات شب آبستن دردی است که
شبنم نوازش را از فراز انگشتانم
در میان موهایت می رانَد
عشق نهال نورس نحیفی است
که در تلاقی دو نگاه جوانه می زند،
با چیدن بوسه ای به بار می نشیند
و انسان را پرواز می دهد تا
بی نهایت خدا.
زندگی
نهر خروشان زیبایی است
که در بستر تمنا جاریست
و آرزو
یگانه پلی که اشتیاق را به
فردا
پیوند می زند.
بی تو
اینجا همه در حبس ابد تبعیدند
سالها، هجری و شمسی، همه بی خورشیدند
ویرایش شده توسط: andishmand