ارسالها: 24568
#1,671
Posted: 13 Oct 2013 18:55
سادگی
وقتی که ساده باشیم
عشق در نگاه نقطه می بندد
و سلام نقطة تعلیقی است به صمیمیت یک رویا،
آئینه تکرار خوبی ها،
ترانه، انعکاس طلسم لبها
و لبخند کلید فتح کلون قلبهاست
وقتی که ساده باشیم آسمان آبی است
و شب هنگام ستاره گان میهمان قلبهای ساده،
انعکاس ماه در دیده گان عاشق
چشم حسود شفق را خیره می سازد.
وقتی که ساده باشیم
قلبها با ضرب آهنگ دوستی خواهند طپید،
و پرواز رویای حقیری است
برای پرندة سپید آرزو.
وقتی که ساده باشیم
انسان جوانه می زند
و بهار خواهد شکفت.
بی تو
اینجا همه در حبس ابد تبعیدند
سالها، هجری و شمسی، همه بی خورشیدند
ویرایش شده توسط: andishmand
ارسالها: 24568
#1,672
Posted: 13 Oct 2013 18:56
ساده باشیم
از آفتاب بیاموزیم که بی دریغ باشیم.
سادگی را از شبنم،
و بیاموزیم از آئینه صداقت را،
انتظار آبستن شکیبایی است
و امید فرزند خلف زندگی
بیایید عشق را به دل های یاران هدیه بریم
و قهر خشممان را برای نابکاران
چرا که عشق ورزیدن از برای یاران
و زهر کین دشمنان را سزاست
زندگی اقیانوس شگرفی است که انسان ها
بنابر سنگینی درکشان در عمق های گوناگون آن
به دنبال مروارید فهمشان در غوصند،
و آرزو
قاموس نامة مصوری است
که در آن تصویر آبی قلب ها
از وسعت قاب رؤیا فراتر می رود.
بی تو
اینجا همه در حبس ابد تبعیدند
سالها، هجری و شمسی، همه بی خورشیدند
ارسالها: 24568
#1,673
Posted: 13 Oct 2013 18:57
شاید روزی
در کشاکش تب دار شب
و در اضطراب ملتهب افکار مزمن
در جدال باد با پنجرة نیمه باز دخمه ام،
پنجره ای که تنها روزن امید واهی که تو باز می آیی
و با لبخندی جاوید
داد تنهایی دیرینة مرا می ستانی،
و خواهی گفت:
"در گردش فصول بهار طولانی ترین فصل است"
شمعدانی ها قلمه خواهی زد،
عشق را به تصاعد می رسانی،
گَرد خستگی از تن انتظار می تکانی
و امید را، آرزو را رخصتی می دهی
که تن به شفای عطر آغوش مقدّست
تعمید دهند،
قاب گَرد گرفته یأس را از سینه دیوار برخواهی داشت
و اتاقم را رنگ مهربانی خواهی زد
خنده هایت با تمنای نگاهم در خواهد آمیخت،
به آیینه ها خواهی خندید
و من در امواج دیده گانت
خواهم رست،
تاریکی شب جاریست
و هنوز سکوت شب فریاد می کشد
و وحشی باد همچنان درگیر با پنجره ام
پنجره ای که تنها روزن امید واهی من
که تو باز می آیی.
بی تو
اینجا همه در حبس ابد تبعیدند
سالها، هجری و شمسی، همه بی خورشیدند
ارسالها: 24568
#1,674
Posted: 13 Oct 2013 18:59
عطر یاس
عطر یاس در کوچه باغ سعادت
رویایی است گسیخته از هم
و تلخ تر از آن شاید
بستن زنگولة یأس به کجاوة تسلیم.
آن طرف شیشة زنگار بستة آرزو
گلی شاید در حسرت نوازش پرتوهای امید بخشکد،
پرنده ای کوچک در قفسی زیبا
به نور رنگ ها و دانه ای چند شاید
به تسلیم اشتیاق صاحبش از یاد بشوید
شور پرواز.
با آهنگ نسیم، شاید خسی بغلتد،
خاری برقصد
یا غارت کند زمزمه دو کس را که از شبگردیِ خسته
به خانه می آیند.
زندگی تصاعد حسابی یک مجموعة گُنگ نیست
و آنقدر بی ارزش نیست که بی تفاوت از کنار ثانیه ها گذشت
زندگی مجموع شاید ها و بایدهاست
و نباید برای هر جوابی دست به دامان تقدیر شد
بیایید پشت تقدیر را خم تر نکنیم،
گلی اگر پژمرد، پنهان نکنیم شَتّه را زیر دامان حماقت
نگوییم تقدیر بود
بیابیم که چه بایدکرد.
زیر ذرّه بین نبریم عشق را از فرو قعر پستی ها
از بلندای بلند زندگی عشق را لمس کنیم،
عشق، هجرت سبزی به سرخی یک سیب است
عشق در رمز شکفتن غنچه ها جاریست،
عشق ولگردی عطر یاس است در کوچه
درِ خانه مان را بگشاییم به روی عطر یاس
بگذاریم که احساس هوایی بخورد
عشق در خانه بوزد
و نترسیم اگر پردة تقدیر بدرد
بینید! آب مرداب مسموم است
گلِ پژمرده تشنة همآغوشی با نور است
غبار بی اعتمادی را بتکانیم از شیشة پنجره ها
و عشق را از پس در
بر سر سفره خود بنشانیم.
بی تو
اینجا همه در حبس ابد تبعیدند
سالها، هجری و شمسی، همه بی خورشیدند
ارسالها: 24568
#1,675
Posted: 13 Oct 2013 18:59
کافر
مهتابی گم کرده راه
بر اجتناب وهم آلودة تنهایی من تابید،
پرستو به رسم صداقت پر کشید و عشق
این مطلق آبی به پاکی لبخند تو تراوید،
من بی خود از آنچه رفته بود، لرزیدم
چرا که هنگام تولّد سرو من عزادار
آئینة خویش بودم
و روزی که شقایق رُست
من به عشق کفر ورزیده بودم،
اگر نیلوفر میانجی نمی شد شاید
در گلدانم اقاقی تکرار نمی شد هیچ!
بی تو
اینجا همه در حبس ابد تبعیدند
سالها، هجری و شمسی، همه بی خورشیدند
ارسالها: 24568
#1,676
Posted: 13 Oct 2013 19:00
موسیقی عشق
احساسم سرشار از
شادی رخوت آوری بود
شادی ام شعری شد بی پا یا ن
و شعرم آهنگی سحرانگیز ،
نتها د ر شعرم جان یافتند
و من د ر میا ن نجوای نتها
تنها یی خودم را گم کردم .
» دو رِ می فا سل لا سی « د ر میان رقص
» ا ب د ز ن ه ی « ترنم حروفی جریا ن داشت
بهتی د ر دیده گان ناباورم نطفه بست
ومن در میان این همه آشفتگی سرگردان شدم ،
آیا این ترنم بی پایا ن
انعکا س بیهوده ای بود ؟!
نتها د ر تنها یی آیینه ام جان گرفتند
و وجودم لبریز از تمنا شد .
احساسم را با خود آشتی دادم ،
من خودم را شعری سرودم
موسیقی شعرم از ابر آرزو تراوید
من جوانه زدم،
عشق ببار نشست،
نتها گل دادند :
» ر سی سل دو فا دو می لا «
و من د ر نمناکی رؤیایی موهوم
لغزیدم .
بی تو
اینجا همه در حبس ابد تبعیدند
سالها، هجری و شمسی، همه بی خورشیدند
ارسالها: 24568
#1,677
Posted: 13 Oct 2013 19:01
ناگزیر
کاج های بزرگ آرزوهای من
به حباب های ظریف نامت در
ضربان دریای زمان جاریست.
برون نمایی روح من پروازی دیگر آموخت
و عطر نامت همچنان به تماشای
محتضر تاریکی من در من می نازد
تا تو بتی شوی که دیده گان آبی ستاره گان
با حسرت با تو بودن آغاز شوند
و خورشید این حقیقت مطلق
به شکوه کرشمة رویایی تنت
از گسترة زمین حیا کند
تا تو رخی شوی که حوریان
با تمرّد به نجابت نگاهت نماز برند،
و من
این خالق رؤیای تو
غبطة ناگزیر تنهایی را
تا بی نهایت دلتنگی تجربه می کنم.
بی تو
اینجا همه در حبس ابد تبعیدند
سالها، هجری و شمسی، همه بی خورشیدند
ویرایش شده توسط: andishmand
ارسالها: 24568
#1,678
Posted: 13 Oct 2013 19:02
وداع
آفتاب را
زیبنده تر آ نکه به خا کستر نشیند
هنگا می که د ر کنا رم نیستی .
کوه را
سزاو ارتر آنکه گَرد شو د
وقتی که د ر اندیشه به غیریم .
موج را
زنده تر آنکه خاموش بنشیند با ر و د
هنگامی که دمِ وداع می رسد با ما،
عروس را
آه عروس را لباس سیاه بر تن
چه نگا رنده تر است هنگامی که
بوسه های تلخ جدایی
را بر لبانت
جاری می کنم .
بی تو
اینجا همه در حبس ابد تبعیدند
سالها، هجری و شمسی، همه بی خورشیدند
ارسالها: 24568
#1,679
Posted: 13 Oct 2013 19:38
همیشه سلام
شب پائیز زیباست،
ستاره گان در مسیری جاودانی در شتابند
و ماهتاب زیبائی دلهره آوری
به چهرة نقره ای کوه می بخشد.
عشق اسطوره ای است جادویی
که بر تارک سبز سرو می درخشد،
و تک ابری جعد گیسوان خویش
بر گوشة آسمان می گشاید.
خداحافظ
بی روح ترین واژة قاموس نامة بشر است
که با حضورش گل لبخند بر گوشة لبها می فسرد،
قلب از طپش باز می ایستد،
زمان بی تکلیف از نوسان می ماند
و غم واژه ببار می نشیند،
سکوت سردی در جریان است،
نجوای گرمی فریاد سکوت را می شکند،
گلواژة سپید آرزو
از میان تناسب لبها می شکفد: سلام
نوسان زمان شتابان می گذرد
قلب به تلاطم می افتد
و عشق رنگ می گیرد.
سلام مقدّس ترین
و آرزو عاشقانه ترین
واژة قاموس من است.
خداحافظ رنگ می بازد،
ترنمی فضا را عطرآگین می کند:
همیشه سلام.
بی تو
اینجا همه در حبس ابد تبعیدند
سالها، هجری و شمسی، همه بی خورشیدند
ارسالها: 24568
#1,680
Posted: 13 Oct 2013 19:39
هوس
بیا تا زیباترین
انحنای بوسة اغواگرت را
پیاله ای باشند
لبان مست مردی که تنها
از میان خاطرات خیس پائیز می گذرد
و زمزمه می کند سرود گرم بهار را
که بهار در پیش است،
و خوشا به حال پرندة کوچکی که به دنبال فصول عهد نشکست،
کوچ نکرد، ماند و رنگین کمان پس از باران را نوشید.
چرا در شکوفه های هر چشمی به جستجوی تیر ة یأسی!؟
ژاله سرشک توبة گل نیست،
ژاله زینت دل انگیزی است که ما را مفتون
طراوت میخک می کند.
ژاله
نفس روح بهار است
منشوری است که از پس آن
آفتاب به هزاره رنگی جادویی می ماند
که عشق را طیفی اسطوره ای می بخشد .
چرا مرا تنها نمی گذاری ،
چرا در آئینة زنگار بستة اتاقم تکرار می شوی
تکراری که سکو تش ذهن مرا می آشو بد،
شاید به رویا باشم ،
رویا ؛ دستا ویز حقیری است
که د ستاورد ها ی بزرگ را تلألو می بخشد ،
و تو یقینی !
یقینی که مرا به او ج بلند غرور
و آسما ن بی لک عشق پرواز می د هد
پروازی که به بلندای دستاویزی کوچک ،
رویایی خُرد ، وهمی نارنگ می نمایانی
رویایی که دستاویز حقیری است
برای دستاوردهای بزرگ
متجلی در اندیشه ای خُرد ،
و تو این دستاویزی .
بی تو
اینجا همه در حبس ابد تبعیدند
سالها، هجری و شمسی، همه بی خورشیدند