ارسالها: 24568
#1,691
Posted: 13 Oct 2013 22:03
لحظه
شرم شبنم
بر گونه های تب دار لادن،
اوج پروانه های هوس
بر بلندای برکة شوق،
نوای رسوایی شب
از روزن دریدة سپیده،
شکفتن یاس بر سرشاخة بلند خیال،
چکیدن ستارة آرزو
بر امتداد سقف جوانی،
جوانه زدن تمنا
بر گلبوته های بوسه
و چیدن عشق از جالیز دوستی ها.
بی تو
اینجا همه در حبس ابد تبعیدند
سالها، هجری و شمسی، همه بی خورشیدند
ارسالها: 24568
#1,692
Posted: 13 Oct 2013 22:05
من ها
ابر بود، من بودم و تو،
باران بارید، من بودم و تو،
زیر باران بسته بودیم آلاچیق خیال
باد حقیقت رسید آلاچیق را با خود برد
خیس معرفت گشتیم
من ماندم و تو،
خیس باران بودیم،
آسمان آبی شد
امید آمد ابرها رفتند
من ماندم و تو،
عشق آمد، زندگی خندید،
لبریز شوق شدیم
ما هستیم و ما.
بی تو
اینجا همه در حبس ابد تبعیدند
سالها، هجری و شمسی، همه بی خورشیدند
ارسالها: 24568
#1,693
Posted: 13 Oct 2013 22:06
تهی حضورت
در تب و تاب هذیانِ خواستنت
که اکنون تنهایم
تجربة سرگردانی برزخ نبودنت
مرگ را ماند
چونان که دوری مهتاب
بی تاب بامداد
را
" آزمون تلخ زنده بگوری است
و چون سمندی گویی نو زین،
تاب و قرارش نیست."
فاصله زخمی ست ناسور
که لاعلاجِ دردش سوزیست در استخوان دلتنگی
در لابلای پیچش های تنهایی،
دست در کوچه و بستر
بر تهی مأنوسِ حضورت دست می ساید
و نجوای انگشتانت
رؤیایی خفته را ماند،
جهانی خالی از لبخند.
وَهم پرَندِ بوسه هایت
بر زخم های تنهایی
و شکفتن گل های سرخ پیرهنت
در نسیمی که از لابلای پنجرة نیمه باز
به خلوتگاهت می خزد،
گشودن ذائقه های مقدّس تنت
که سرشار از عطر عشق است،
عطشِ آغوش بی تابم
برای آرامشِ زلال حضورت،
و جذبة موهایت
انگشتانم را به بی قراری می خواند
در بستر خالی لامجابم
که جام شبانه اش
لبریز تشنگی است.
بی تو
اینجا همه در حبس ابد تبعیدند
سالها، هجری و شمسی، همه بی خورشیدند
ارسالها: 24568
#1,694
Posted: 13 Oct 2013 22:07
تمنا
آنزمان که مست از رخوتِ
عطرِ شرابِ حضورت
محوِ تغزّلِ سبزِ
دیده گانِ مسحورِ تو بودم،
عشق
با حسرت، دندانِ افسوس
بر جگرِ خسته می سایید.
به عبث می گذرد
نسیم خاطرات از دشتِ فراموشی،
بیا تر کن
گونه های آماسیدة عشق را
با نرمینة نوازش
مخمل مهربان نگاهت
و گرنه می خشکد
جوانة نورسِ ما
در گلدانِ تردیدها،
خدای را شتابی.
بی تو
اینجا همه در حبس ابد تبعیدند
سالها، هجری و شمسی، همه بی خورشیدند
ارسالها: 24568
#1,695
Posted: 13 Oct 2013 22:10
دوشیزه رؤیاها
و مخملِ سرخِ خنده هایت که مأمنِ قلب
من است
در فراسوی انتظاری شگرف
به ژرفای تنهایی موهوم،
عطرِ شفابخشِ عشق
می دهد به این قلبِ منتظرم،
تا نسیمِ حیات بدود
در رخوتِ رگ های خستگی ام،
و تو چون
بانویی رؤیایی
پا در سکوتِ پیچاپیچِ این کوچه های
متروک می گذاری،
آری
کسی از این کوچه می گذرد
و چه پاک و مریم وار
بکارتِ خلوت
روحش را
با دستانی لبریزِ صداقت
به میعادگاهِ احساس
می برد.
ستودنی باد قدومِ مقدّست،
آری کسی از این کوچه گذر می کند،
و گلبرگ های پر طراوتِ لبانت
که هوسگاه بوسه های
تمنای منند
چه معصومانه و پاک
از شرم،
گونه های وهم انگیزت را
ارغوانی می کند
و انگشتانِ جستجوگرم
در میانِ انبوه گندمزارِ موهایت
به دنبالِ واژة خوشبختی
از شوق چه عاشقانه
می رقصند،
دوشیزة رویایی!
سارای رؤیای دیریافته،
در فراخنایِ مشامِ حریصم
عطرِ تنت را زندانی خاطراتم می کنم
تا به بند کشم
زیبایی لحظاتِ آغوشِ شفا بخشِ آسمانیت را.
دستان ناباور من
در حلقة کمرگاهت پیوندی ابدی می بندند
آری آری
مُنجی من در گذر است
انزوای پیچاپیچ سکوتِ
دخمة تنهاییم با صدای پر طنین خنده هایش آشفت،
انعکاسِ ترنم فریبنده
و دلنشینِ نغمه هایش
شکوفه های نهال عشق
را بارور کرد
و من آغاز شدم.
بی تو
اینجا همه در حبس ابد تبعیدند
سالها، هجری و شمسی، همه بی خورشیدند
ارسالها: 24568
#1,696
Posted: 13 Oct 2013 22:18
سراب سبز
در هذیانِ عطشناکِ بیابان
عشق
کوله بار خستگی بر زمین نهاد،
جام هوسی
از بادة سبز سرابی نوشید،
نگاهی تلخ به خاطراتِ
داغِ شن ها انداخت
جز پیچشِ باد کسی از پِیَش نبود
جز پیچشِ باد،
آری عشق
تنها مانده بود.
بی تو
اینجا همه در حبس ابد تبعیدند
سالها، هجری و شمسی، همه بی خورشیدند
ارسالها: 24568
#1,697
Posted: 13 Oct 2013 22:19
عهد نیلوفر
مهتاب در قاب تیرة تردید
با دیده گان غم آلودة وَهم
شاهد عهد میان نیلوفر و باد است،
گلبر گهای بی تاب نیلوفر
در آغوش مستِ باد
عاشقانه می رقصند
و وحشی باد در تکاپوی ربودن خاطرات طرد جوانه ها
از بستر خاک
گلگونه های معصوم نیلوفر
مست از همآغوشی رخوت انگیز
در خواب رؤیای رویش می بینند
و باد در سودای پیچشِ سفر به فراسوهاست.
حاصل بی حاصلی عهد نیلوفر و باد در سراب رؤیا جاریست،
افسوس ریشه ها پابند خاک،
سیال اندیشه ها رها در زمان،
و حباب رؤیا برای رها شدن از گرداگرد خیال
در وَهم تلنگری از جنس نفس.
بی تو
اینجا همه در حبس ابد تبعیدند
سالها، هجری و شمسی، همه بی خورشیدند
ارسالها: 24568
#1,698
Posted: 13 Oct 2013 22:20
فروغ سبز
در غروب تکیدة آخرین
خاطرات بهار،
در کنجِ آلاچیق تنهایی
با تار و پود رؤیاهایم
گره های رنگین کمان آرزویم را
بر دارِ خیال
پرسه زنان عاشقانه رج می زنم
در کوچه پس کوچه های
دلگیر تنهایی.
دریایی سبزفام
با رنگِ مسحور آرامش
خلوت لنگرگاه تمنایم را درنوردید
عطشِ اشتیاق در رگ های
تنم جاری شد
نسیم هوس
رأیت عشقم را
بر بلندای ذورقِ قلبم نوازش کرد
و من سرشار از شوق سفر
به بیکران سبز وَهم آلودة
افق طلسم دیده گانش.
شکسته پارویی به دست،
سر بر کردم
نسیم شبانة گیلان
رؤیای سبز و اکسیر آرامش دیده گانش را
با خود به
سرزمین آرزو می برد.
بی تو
اینجا همه در حبس ابد تبعیدند
سالها، هجری و شمسی، همه بی خورشیدند
ارسالها: 24568
#1,699
Posted: 13 Oct 2013 22:21
قرار
امروز اولین قاصدک
بر شانه های بی رمق باد سلام پائیز را به من رساند
راستی قرارمان یادت هست؟
پارک لاله، زیر چتر نارون خیس،
پشت دلتنگی یاس سفید، بر بستر چمن رؤیاها، زیر سقف آسمان دلخوشی ها،
دور از دیده گان حسود مهتاب،
در پیچاپیچ تمنای آغوش من که ترا گرم بفشارد،
نوازش انگشتان مشتاقم بر مخمل خیال موهایت
و شکفتن گلبوسه ها بر بیتابی لب هایمان.
قرارمان یادت هست؟
چهارمین روز از آخرین ماه پائیزی،
روی همان نیمکت که اولین خاطرات ما را به هم گره زد
منتظرت می مانم
پیش از آنکه جوانة نورس عشق ما را
سرمای غارتگر دی به تاراج برد،
قرارمان یادت هست؟
بی تو
اینجا همه در حبس ابد تبعیدند
سالها، هجری و شمسی، همه بی خورشیدند
ارسالها: 24568
#1,700
Posted: 13 Oct 2013 22:22
مرمر سبز خیال
زندگی
سبزینة رویاهاست
در تکاپوی
بی حوصلة ستاره گان
در شب مه آلود زمستان،
امید
هذیان وَهم آلودة تبدارِ ماهتاب،
عشق
چون رودی شفابخش
از میان پیچاپیچِ
طلوعِ دلبستگی های سبزِ شمال
تا امتدادِ غروبِ تنهایی جنوب
در مسیرِ گلبوته هایِ نورسِ اشتیاق
جاریست،
و تقدیس
بلوغِ حسرتِ دلتنگی هاست
در قابِ مرمر سبزِ آرزوها،
تا نوازشِ
شبنمِ یک بوسه
بر طراوت گلگونه های بالغِ
گلبرگِ مریم.
بی تو
اینجا همه در حبس ابد تبعیدند
سالها، هجری و شمسی، همه بی خورشیدند