ارسالها: 24568
#1,701
Posted: 13 Oct 2013 22:23
معجزه حسنا
در فرو دست انتظار
کنار تنهایی ام ایستاده بودم
چشمان جستجوگرم در فروقعرِ
آسمان تیرة مرداد
دنبال ستار ه ای، شهابی
تا رهنمای باشد در این شب ظلمانی،
شهابی خراشید پرتو نگاهم را
خونِ گرمِ زندگی در رگ های روحم جاری شد
تنم گرم، دیده گانم روشن
و سیاهی ام سرخ شد
عطر روح انگیزی در آغوشم پیچید
و گرمای لبش مرا مست کرد
شراب همآغوشی فریبا حسنای جان
رخوت جان بخشی به روحم بخشید
گرمای تنش مرا بیخود کرد
و دستان نوازشگرم در پی آرامش
گلبوته های تنش را
جستجو می کرد،
با طلوع رنگین کمان نگاهش
تنهاییم تنها شد
عشق وزید
خدا خندید
و حسنا،
و من.
بی تو
اینجا همه در حبس ابد تبعیدند
سالها، هجری و شمسی، همه بی خورشیدند
ارسالها: 24568
#1,702
Posted: 13 Oct 2013 22:25
رنگ بلوط
من امید را در پیچاپیچ
رگ برگ های زرد پائیز دیدم،
ترنم عطر کاج از روزنه های خیس باران
و بیتوتة زندگی
زیر چپر نمناک شمشاد،
شانه های نیمکت پیر
زیر سنگینی انتظار
و تراوش تمنا از جدار ضخیم تنهایی،
چمن های لرزان
و صدای خرد شدن غرور برگ های مأیوس
زیر چرخ ارابة پائیز،
انعکاسِ خوشرنگ بلوط
در پرتو خیره کنندة دیده گانش،
گره اشتیاق یک پنجة مهربان بر بازویم،
و گرمی وسعت یک آغوش
که خلأ تنهایی مرا می ربود.
قطرات مصمم باران
در باریکه های کوچک خاک پیش می رانْد
و لحظات زندگی را تداعی می کرد.
همة من سر بر شانة من داشت
و از میان خطوط درهم درختان
عشق با حسرت
خوشبختی مرا ترسیم می کرد.
پایان
بی تو
اینجا همه در حبس ابد تبعیدند
سالها، هجری و شمسی، همه بی خورشیدند
ویرایش شده توسط: andishmand
ارسالها: 24568
#1,703
Posted: 16 Oct 2013 19:04
زندگینامه سعید بیابانکی
سعید بیابانکی متولد سال ۱۳۴۷ در خمینی شهر می باشد . او تحصیلات خود را در رشته ی مهندسی کامپیوتر در دانشگاه اصفهان گذرانده و دارای دو فرزند و ساکن اصفهان است . وی از سال ۱۳۶۴ به صورت جدی به شعر پرداخته و هم اکنون در حوزه ی هنری تهران سردبیر سایت واحد ادبیات و مسئول انجمن شعر طنز حوزه هنری است . وی با نشریاتی از جمله جام جم ، همشهری و فصل نامه ی شعر حوزه ی هنری همکاری دارد . بیابانکی سه کتاب شعر به نام های رد پایی بر برف (سال ۶۹ انتشارات حوزه ی هنری) ، نیمی از خورشید (سال۷۶ انتشارات همسایه در قم) ، نه تورنجی نه اناری (سال ۸۲انتشارات نقش مانا اصفهان) به چاپ رسانده و در زمینه ی شعر کودک نیز پنج کتاب دارد . او اولین معلم خود را سرایدار دوران مدرسه ی خود می داند که شاعر بوده و استعداد ایشان را شناخته و به او در این وادی کمک نموده است . شاعرانی مانند سیمین بهبهانی ، فروغ فرخزاد ، حسین منزوی ، محمد بهمنی ، قیصر امین پور و سهراب سپهری در شعر او تأثیرگذار بوده اند . بیابانکی بیشتر شعر کلاسیک بالاخص غزل ، رباعی و ... سروده و کمتر به شعر سپید پرداخته است ، ترانه های او نیز اجرا و پخش شده است و تسلط خوبی هم در شعر طنز دارد بطوری که مسئولیت انجمن های ماهانه شعر طنز در حوزه ی هنری تهران بر عهده ی اوست . او خود را فردی پرانرژی ، شاد و شاعری حاضرجواب می داند .
بی تو
اینجا همه در حبس ابد تبعیدند
سالها، هجری و شمسی، همه بی خورشیدند
ارسالها: 24568
#1,704
Posted: 16 Oct 2013 19:06
از اشعار سعید بیابانکی
غزل
به نام عشق که زیباترین سر آغاز است
هنوز شیشه ی عطر غزل درش باز است
جهان تمام شد و ماهپاره های زمین
هنوز هم که هنوز است کارشان ناز است
هزار پند به گوشم پدر فشرد و نگفت
که عشق حادثه ای خانمان بر انداز است
پدر نگفت چه رازی است این که تنها عشق
کلید این دل ناکوک ناخوش آواز است
به بام شاه و گدا مثل ابر می بارد
چقدر عشق شریف است و دست و دل باز است
بگو هر آنچه دلت خواست را به حضرت عشق
چرا که سنگ صبور است و محرم راز است
ولی بدان که شکار عقاب خواهد شد
کبوتری که زیادی بلند پرواز است
بی تو
اینجا همه در حبس ابد تبعیدند
سالها، هجری و شمسی، همه بی خورشیدند
ارسالها: 24568
#1,705
Posted: 16 Oct 2013 19:07
خبر دروغ نبود
شکست آینه و شمعدان ترک برداشت
خبر چه بود که نصف جهان ترک برداشت
خبر رسید به تالار کاخ هشت بهشت
غرور آینه ها ناگهان ترک برداشت
خبر شبانه به بازار قیصریه رسید
شکوه و هیبت نقش جهان ترک برداشت
خبررسید هراسان به گوش مسجد شاه
صلات ظهر صدای اذان ترک برداشت
خبر چه بود که بغض غلیظ قلیان ها
شکست و خنده ی شاه جوان ترک برداشت
خبر دروغ نبود و درست بود و درشت
چنان که آینه ی آسمان ترک برداشت :
سی و سه پل وسط خاک ها و آجرها
به یاد تشنگی اصفهان ترک برداشت
بی تو
اینجا همه در حبس ابد تبعیدند
سالها، هجری و شمسی، همه بی خورشیدند
ارسالها: 24568
#1,706
Posted: 16 Oct 2013 19:08
تحت تعقیب
یک روز از بهشتت
دزدیده ایم یک سیب
عمری است در زمین ات
هستیم تحت تعقیب
خوردیم در زمین ات
این خاک تازه تاسیس
از پشت سر به شیطان
از روبرو به ابلیس
از سکر نامت ای دوست
با آن که مست بودیم
مارا ببخش یک عمر
شیطان پرست بودیم
حالا در این جهنم
این سرزمین مرده
تاوان آن گناه و
آن سیب کرم خورده
باید میان این خاک
در کوه و دشت و جنگل
عمری ثواب کرد و
برگشت جای اول ...!
بی تو
اینجا همه در حبس ابد تبعیدند
سالها، هجری و شمسی، همه بی خورشیدند
ارسالها: 24568
#1,707
Posted: 16 Oct 2013 19:20
غزل
سلام : خوشه ی تاک به هم فشرده ی من
شراب کهنه ی مهر حرام خورده ی من
مرا به یاد بیاور من آن سپیدارم
که سروها همه بودند کشته مرده ی من
همان درخت تناور همان که مورچه ها
شب و سحر رژه رفتند روی گرده ی من
تبر به دوش کزو زخم مشترک داریم
چه کرد با رفقای سیاه چرده ی من ....
ببین به ریش من دل شکسته می خندند
مترسکان سیه روز دل سپرده ی من
اگر چه پیر و زمینگیری ای رفیق ! بیا
به دستگیری جالیز آب برده ی من
به پای بوسی آتش تو نیز خواهی رفت
غمت مباد رفیق تبر نخورده ی من !
بی تو
اینجا همه در حبس ابد تبعیدند
سالها، هجری و شمسی، همه بی خورشیدند
ارسالها: 24568
#1,708
Posted: 16 Oct 2013 19:21
زاییدن
طبیب نسخه ی درد مرا چنین پیچید :
دو وعده خوردن چایی به وقت چاییدن
معاونی که مشاور شده است می داند
چقدر شغل شریفی است کشک ساییدن
به پیر میکده گفتم که چیست راه نجات
بخواست جام می و گفت : ژاژ خاییدن
حکیم کاردرستی به همسرش فرمود:
شنیده ایم که درد آور است زاییدن ....
بد است زاغ کسی را همیشه چوب زدن
جماعت شعرا را مدام پاییدن
خوش است یومیه اظهار فضل فرمودن
زبان گشودن و دُر ریختن ... " مشاییدن "
صبا به حضرت اشرف ز قول بنده بگو :
که آزموده خطا بود آزماییدن
تمام قافیه ها ته کشید غیر یکی
خوش است خوردن چایی به وقت چاییدن !
بی تو
اینجا همه در حبس ابد تبعیدند
سالها، هجری و شمسی، همه بی خورشیدند
ارسالها: 24568
#1,709
Posted: 16 Oct 2013 19:21
غزل
مگر چه ریخته ای در پیاله ی هوشم
که عقل و دین شده چون قصه ها فراموشم
تو از مساحت پیراهنم بزرگ تری
ببین نیامده سر رفته ای از آغوشم
چه ریختی سر شب در چراغ الکلی ام
که نیمه روشنم از دور و نیمه خاموشم
همین خوش است همین حال خواب و بیداری
همین بس است که نوشیده ام ... نمی نوشم
خدا کند نپرد مستی ام چو شیشه ی می
معاشران بفشارید پنبه در گوشم
شبیه بار امانت که بار سنگینی است
سر تو بار گرانی است مانده بر دوشم
بی تو
اینجا همه در حبس ابد تبعیدند
سالها، هجری و شمسی، همه بی خورشیدند
ارسالها: 24568
#1,710
Posted: 16 Oct 2013 19:22
السلام علیک یا ابا عبدالله (ع)
هزار آینه مبهوت بی شماری تو
هزار بادیه مجنون نی سواری تو
بهار آمده با لاله های سینه زنش
پی زیارت باغ بنفشه کاری تو
هلا که جمع نقیضین بوسه و عطشی
ندیده ام لب خشکی به آبداری تو
چه جای نغمه در این روزگار یأس مگر
به روی دست تو پرپر نشد قناری تو ؟
هم او که نامه برایت نوشت , با خنجر
ببین که آمده از پشت سر به یاری تو
دریغ,کاری از این طبع مرده ساخته نیست
به جز شمردن گلزخم های کاری تو
به ما مخند که جای گریستن بر خویش
نشسته ایم دمادم به سوگواری تو...
بی تو
اینجا همه در حبس ابد تبعیدند
سالها، هجری و شمسی، همه بی خورشیدند