ارسالها: 24568
#1,721
Posted: 17 Oct 2013 20:49
تخت جمشید
بر ستون های ساکت سنگی
شعله ور مانده خیمه ی خورشید
با غروری سترگ ، شاهانه
می روم پله پله تا جمشید
می روم نرم و ساکت و سنگین
زیر پا فرش سایه ها کشدار
ایستاده است لشکری سنگی
نیزه در دست نقش بر دیوار
گنجی از یاد رفته را ماند
این سرای مجلّل عریان
مانده تاریخ راز مرده ی من
در دل این تمدن ویران
نیمه ی شب که خیمه ی خورشید
می نشیند به کوه خاکستر
قصر خواب مرا می اشوبند
کورش و داریوش و اسکندر
بی تو
اینجا همه در حبس ابد تبعیدند
سالها، هجری و شمسی، همه بی خورشیدند
ویرایش شده توسط: andishmand
ارسالها: 24568
#1,722
Posted: 17 Oct 2013 20:52
دیوار
همسایه ی دلمرده ی دیوار به دیوار
ما را چو یکی پنجره بسپار به دیوار
مصراع به مصراع همه سنگ و کلوخیم
ما را بنویسید به دیوار به دیوار
زان روز که فریاد تو در کوچه درو شد
روی من و این طبع گنهکار به دیوار
باید که در این کوچه ی بی شعر و ترانه
درد دل خود گفت به ناچار ... به دیوار ...
این آینه را مشکن و بگذار بماند
این قاب فرو رفته به زنگار به دیوار
تصویر من گمشده در خاطره ها را
با میخک افسوس نگهدار به دیوار
از آن همه فروردین امروز نمانده است
جز سایه ی یک مشت سپیدار به دیوار
مرشد بنشان پرده ی نقالی خود را
در غربت این شهر عزادار به دیوار
بی تو
اینجا همه در حبس ابد تبعیدند
سالها، هجری و شمسی، همه بی خورشیدند
ارسالها: 24568
#1,723
Posted: 17 Oct 2013 20:53
غزل
پیچایی گیسوی شکن در شکن است این
یا مطلع پیچیده ی شب های من است این
زیر قدم رهگذران له نشود ...آی
دل نیست که آلاله ی خونین کفن است این
نم نم بچشان بوسه ی خود را به لبانم
گیرایی بی حد شراب کهن است این
بگذار در آغوش تو آرام بگیرم
دلچسب ترین شیوه ی جان باختن است این
یک لحظه از آن فاصله بنشین به تماشا
دل نه به خدا خانه ی ویران من است این
ارزان مفروشید رفیقان سر ما را
زنهار! مگر یوسف بی پیرهن است این
سم کوفته پاییز بر این دشت و گذشته است
انگار نه انگار گل است این چمن است این
این قدر بر این پیکر تفتیده متازید
سوگند که ایران من است این وطن است این
بی تو
اینجا همه در حبس ابد تبعیدند
سالها، هجری و شمسی، همه بی خورشیدند
ویرایش شده توسط: andishmand
ارسالها: 24568
#1,724
Posted: 17 Oct 2013 20:55
گور تا گور
به دنبالت می گردم
سنگ تا سنگ
گور تا گور
چه بی خیال آرمیده ای
در سلول انفرادی ات بهرام !
هنوز هم گورهای این بیابان
زندانی اند در پیراهن های راه راهشان
برخیز
به رگبارشان ببند
تا بیارامند در گورهای دستجمعی
بی تو
اینجا همه در حبس ابد تبعیدند
سالها، هجری و شمسی، همه بی خورشیدند
ارسالها: 24568
#1,725
Posted: 17 Oct 2013 20:55
ای قاصدکان خوش خبر
ای قاصدکان خوش خبر چندی است
گرد در و بام من نمی گردید
از قاصد روزهای بارانی
رفتید ولی خبر نیاوردید
ای قاصدکان خوش خبر اینجا
کار من دل گرفته بی صبری است
این خانه شبیه خانه ی نیما
از هر طرفی که می روی ابری است
در شعر اگر من و رفیقانم
از حافظ و از فروغ می گوییم
اما به هوای سکه ای زرین
پشت سر هم دروغ می گوییم
امروز اگر من و رفیقانم
تیغ آخته ایم بر گلوی هم
دیروز پر از بگو مگو بودیم
"ما چون دو دریچه روبروی هم" (مهدی اخوان ثالث)
بی شاعر روزهای بارانی
"هر لحظه غمی و هر غمی دردی " (مجید زهتاب)
خنجر همه در کف رفیقان است
ای وای چه روزگار نامردی
سنگیم میان شهر سنگستان
شعر از غم ما مگر فروکاهد
شاعر! غزلی ترانه ای بیتی ...
این شهر هوای تازه می خواهد
با وعده به هیچ می فروشندت
ای وای چه روزگار ارزانی
آی ای اخوان که خفته ای در طوس
بر خیز که سرکنی زمستانی
چندی است به لاک غم فرو رفته است
این شهر فسونگر برادر کش
از سکه فتاده غیرت و مردی
ما شاعرکان به سکه ای دلخوش
ای قاصدکان خوش خبر چندی است
این خانه ی دل گرفته کم نور است
آشفتگی ترانه های من
از دوری قیصر امین پور است
بی تو
اینجا همه در حبس ابد تبعیدند
سالها، هجری و شمسی، همه بی خورشیدند
ارسالها: 24568
#1,726
Posted: 17 Oct 2013 20:56
غزل
بر ما چه رفته است که دل مرده ایم ما
دل را به میهمانی غم برده ایم ما
گل ها ی زرد دسته به دسته شکفته اند
بر ما چه رفته است که پژمرده ایم ما
سبزیم اگرچه مثل سپیدارهای پیر
سهم کلاغ های سیه چرده ایم ما
شاید به قول شاعر لبخندهای تلخ
یک مشت خاطرات ترک خورده ایم ما
باور کنید هیچ دلی را در این جهان
نشکسته ایم ما و نیازرده ایم ما
گفتی پناه می بر ی از بی کسی به چاه
ای بغض ناصبور مگر مرده ایم ما ؟
بی تو
اینجا همه در حبس ابد تبعیدند
سالها، هجری و شمسی، همه بی خورشیدند
ارسالها: 24568
#1,727
Posted: 17 Oct 2013 20:57
سیاه و سفید
بیست و یک سال مثل برق گذشت
بیست و یک سال از نیامدنت
کوچه مشتاق گام هایت ماند
خانه چشم انتظار در زدنت
مثل این که همین پریشب بود
آمدی با پسر عموهایت
خنده هایت درست یادم هست
بس که آشفته بود موهایت
رو به من رو به دوربین با شوق
ایستادید سر به زیر و نجیب
آخرین عکس یادگاری تان
بین این قاب ها چقدر غریب ....
هیچ عکاس عاقلی جز من
دل به این عکس ها نمی بندد
تازه آن هم به عکس ساده ی تو
که سیاه و سفید می خندد
دورتا دور این مغازه پُراست
از هزاران هزار عکس جدید
تو کجایی کجا نمی دانم
آه ای خنده ی سیاه و سفید
تو از این قاب ها رها شده ای
دوستانت اسیرتر شده اند
تو جوان مانده ای رفیقانت
بیست و یک سال پیرتر شده اند
صبح شنبه چه صبح تلخی بود
از خودم پاک ناامید شدم
قاب عکس تو بر زمین افتاد
به همین سادگی شهید شدم
بی تو
اینجا همه در حبس ابد تبعیدند
سالها، هجری و شمسی، همه بی خورشیدند
ارسالها: 24568
#1,728
Posted: 17 Oct 2013 20:59
دوتا ماهی
روی شنای لب ساحل
افتاده بودن دوتا ماهی
بالا و پایین می پریدن
مثل دوتا کفتر چاهی
پولکاشون پرپر و خونی
عین دوتا غنچه ی صد برگ
یک دونفس زندگی تلخ
یک دوقدم فاصله تا مرگ
یک باره یک موج پریشون
مشتی صدف ریخت روی شن ها
زندگی پاشید روی ساحل
ماهیا رو برد توی دریا
ماهیای مرده تو دریا
زنده شدن عین دو کفتر
اون یکیشون رفت از اون سو
این یکیشون اومد از این ور
اون دوتا ماهی یکیشون تو
اون دوتا ماهی یکیشون من
زندگی مون عین جدایی
مردنمون عین رسیدن
بی تو
اینجا همه در حبس ابد تبعیدند
سالها، هجری و شمسی، همه بی خورشیدند
ارسالها: 24568
#1,729
Posted: 17 Oct 2013 21:23
جشن هزاردانگی
بهار بود و دلم فصل بی ترانگی اش
و درد در تن من گرم موریانگی اش
کسی نبود کسی لایق غم دل من
کسی که دل بسپارم به بیکرانگی اش
در انتظار قدومش انار دیده ی من
رسیده است به جشن هزاردانگی اش
مرا به خلوت صندوقخانه اش ببرید
رسیده است گمانم شراب خانگی اش
شبیه رد قدم های موج بر ساحل
به جای مانده بر این شانه ها زنانگی اش
نه من نه او نه شما ..شاعر این زمانه کسی است
که تکه پاره شود بغض های خانگی اش
بی تو
اینجا همه در حبس ابد تبعیدند
سالها، هجری و شمسی، همه بی خورشیدند
ارسالها: 24568
#1,730
Posted: 17 Oct 2013 21:39
در سوگ زنده رود
هلا نجابت شب آسمان گلدارت
عروس آینه پوش غزل گرفتارت
چه یادگار خوشی مانده شیخ لطف الله
به سقف گنبدی آسمان دوارت
شبیه خلوت کریاس و شور موسیقی است
نوای چکش و سندان میان بازارت
دلم شبیه به زنجیرهای اسلیمی
شده است پیچک و پیچاک بر سپیدارت
خداکند که میان چهل ستون آوار
شوم اسیر و نبینم به زیر آوارت
چه شد طراوت زاینده ای که می آورد
پرنده های سبکبال را به دیدارت
سی و سه بار به تسبیح اشک موییدم
مگردوباره ببینم صبور و سرشارت
چه کام ها که به کام تو تلخ شد اما
دوباره ملتمس دامن گنهکارت
نگفتمت که مخند و نگفتمت که بموی
که چشم شور فلک می کند نمک زارت
به حوض آینه پاشویه می کنیم تو را
مگر که سرد شود دست و پای تبدارت
خداکند که سیاهی نیاورد امشب
کلاغ های سیه چرده را به دیدارت
بی تو
اینجا همه در حبس ابد تبعیدند
سالها، هجری و شمسی، همه بی خورشیدند