ارسالها: 24568
#1,731
Posted: 17 Oct 2013 21:40
سه شعر کوتاه
گزی بردار
چه کار داری زیر این سنگ
چه کسی آرمیده است
فاتحه ای بخوان و
برو ...
**********
پوکه های گلوله های توپ
گلدان شده اند
کلاه های آهنی سربازان
گل داده اند
و من هر شب
خواب جنگ می بینم
*********
هروقت
توپ خورشید
از این کوه به آن کوه پرتاب می شود
ماه گل می کند
بی تو
اینجا همه در حبس ابد تبعیدند
سالها، هجری و شمسی، همه بی خورشیدند
ارسالها: 24568
#1,732
Posted: 17 Oct 2013 21:42
غم های کوچک
هر روز با انبوهی از غم های کوچک
گم می شوم در بین آدم های کوچک
سرمایه ی احساس من مشتی دوبیتی است
عمری است می بالم به این غم های کوچک
گلبرگ ها هم پاکی ام را می شناسند
مثل تمام قطره شبنم های کوچک
با آن که بیهوده است اما می سپارم
زخم بزرگم را به مرهم های کوچک
پیچیده بوی محتشم مثل نسیمی
در سینه ها مان این محرم های کوچک
غم هایمان اندازه ی صحرا بزرگند
ما را نمی فهمند ادم های کوچک !
بی تو
اینجا همه در حبس ابد تبعیدند
سالها، هجری و شمسی، همه بی خورشیدند
ارسالها: 24568
#1,733
Posted: 17 Oct 2013 21:43
یک لاقبا
گفتی پَر و بارید باران پرستو
باران شب باران بو باران شب بو
گفتی مِی و آماده شد قه قه بخندد
آن کوزه ی سرشار مستی کنج پستو
ماندی نگاهی کردی و خندید چشمت
رفتی به راه افتاد رد پای آهو
تو بر لب بام آمدی ای نازنین ...یا
باریده است از آسمان باران گیسو
نقش زلال توست هر جا آب و کاشی است
فرقی ندارد شیخ لطف الله و خواجو
یک دست دستاری که پیچیده است در باد
یک دست کشکولی کزو سررفته یا هو
بر خاک بسپارش به رسم خاکساری
یک لاقبا مانده است ای درویش تا او
بی تو
اینجا همه در حبس ابد تبعیدند
سالها، هجری و شمسی، همه بی خورشیدند
ارسالها: 24568
#1,734
Posted: 17 Oct 2013 21:43
نافه
پیچیده دراین دشت عجب بوی عجیبی
بوی خوشی از نافه ی آهوی نجیبی
یا قافله ای رد شده بارش همه گلبرگ
جامانده از آن قافله عطر گل سیبی
یک شمه شمیم خوش فردوس ..نه پس چیست
پس چیست عجب بوی خداوند فریبی
کی لایق بوی خوشی از کوی بهشت است
جانی که ازاین عطر نبرده است نصیبی
این گل گل صدبرگ نه هفتاد و دو برگ است
لب تشنه و تنهاست چه مضمون غریبی
با خط چلیپای پرازخون بنویسید
رفته است مسیحایی بالای صلیبی
پیران همه رفتند جوانان همه رفتند
جز تشنگی انگار نمانده است حبیبی
گاهی سر نی بود و زمانی ته گودال
طی کرد گل من چه فرازی چه نشیبی
بی تو
اینجا همه در حبس ابد تبعیدند
سالها، هجری و شمسی، همه بی خورشیدند
ارسالها: 24568
#1,735
Posted: 17 Oct 2013 21:44
از آب درآمد
چو تاک اشک فشاندی شراب از آب در آمد
عرق به گونه نشاندی گلاب از آب در آمد
هزار خوشه ی خوشرنگ و ناب در خم خامی
به قصد خیر فشردیم و آب از آب در آمد
کنون که رحل اقامت در این سرای فکندی
عمارت دل ما هم خراب از آب در آمد
تمام عمر سرودیم در هوای تهمتن
دریغ و درد که افراسیاب از آب در آمد !
بی تو
اینجا همه در حبس ابد تبعیدند
سالها، هجری و شمسی، همه بی خورشیدند
ویرایش شده توسط: andishmand
ارسالها: 24568
#1,736
Posted: 17 Oct 2013 21:46
کفتارها
مستان خوشند امشب و هشیارها خوشند
دف ها به رقص آمده و تارها خوشند
یادش به خیر یک دم از این دشت رد شدی
خوش باش ای نسیم که نیزارها خوشند
این خشت ها چقدر ترک خورده اند ...آه
اینجا چه کوچه ای است که دیوارها خوشند
تا این کلاغ های سیه چرده زنده اند
با آن که ناخوشند سپیدارها خوشند ..!
آه ا ی چنار پیر در این بی کسی نمیر
عمری است با تنفس تو سارها خوشند
مارا برادران به کلافی فروختند
ما هم خوشیم چون که خریدارها خوشند
تنها پلنگ زخمی این کوهسارهم
امشب به خون نشسته و کفتارها خوشند
بی تو
اینجا همه در حبس ابد تبعیدند
سالها، هجری و شمسی، همه بی خورشیدند
ارسالها: 24568
#1,737
Posted: 17 Oct 2013 21:48
وداع با شب های هشت بهشت
می میرد این دریای ناآرام آرام
خاموش تنها بی صدا آرام ارام
من زنده رودم باتلاق گاوخونی
از دور می خواند مرا آرام آرام
چون عکس قرص ماه یک شب ته نشین شد
دربرکه ی جانم خدا آرام آرام
ای موج ها از تشنگی یک فوج ماهی
مردند روی ماسه ها آرام آرام
دریا عزادار است جاشوها بکوبید
بر سنج و دمام عزا آرام آرام
دریای ناآرام من آغوش واکن
تا جان دهد این رود ناآرام آرام
بی تو
اینجا همه در حبس ابد تبعیدند
سالها، هجری و شمسی، همه بی خورشیدند
ارسالها: 24568
#1,738
Posted: 17 Oct 2013 21:49
کلاغ پر
خوشا چو باغچه از بوی یاس سر رفتن
خوشا ترانه شدن بی صدا سفررفتن
سری تکان بده بالی دمی لبی حرفی
چرا که شرط ادب نیست بی خبر رفتن
چقدر خاطره ماندن به سینه ی دیوار
خوشا چو تیغ به مهمانی خطررفتن
زمین هر آینه تیر و هوا هر آینه تار
خوشا به پای دویدن خوشا به سررفتن
دراین بسیط درن دشت چون سپیداران
خوشا در اوج به پابوسی تبر رفتن
چه انتظار بعیدی است بیشتر ماندن
چه آرزوی بزرگی است زودتررفتن
به جرم هم قدمی با صف کبوترها
خوشا به خاک نشستن کلاغ پر رفتن
برو برو دل ناپخته ام که کار تو نیست
به بزم می سر شب آمدن ....سحررفتن
نه کار طبع من است این که کار چشم شماست
پی شکار مضامین تازه تر رفتن
بی تو
اینجا همه در حبس ابد تبعیدند
سالها، هجری و شمسی، همه بی خورشیدند
ارسالها: 24568
#1,739
Posted: 17 Oct 2013 21:52
بهار خانوم
سلام..خوش اومدی ..صفا آوردی
این همه عطرو از کجا آوردی ؟
حاشیه ی دامن چین چینت گل
سر می ره از زنبیل و خورجینت گل
چه چارقد رنگ و وارنگی داری
چه دامن سبزو قشنگی داری
مگه قرار نبود که بر نگردی
حداقل مارو خبر می کردی !
همین دیشب برفارو پارو کردیم
دالون و صبحی آب و جارو کردیم
تو که هزار تا کشته مرده داری
سر به سر گلا چرا می ذاری؟
یه کم بتاب به غنچه های قالی
آهای آهای خورشید پرتقالی
بهار خانوم ! خوش اومدی به خونه
بی تو صفا نداره آشیونه
بهار خانوم قربون اسم نازت
قربون پاکی چادر نمازت
جواب سلام غنچه ها یادت رفت
بهار خانوم ..عیدی ما یادت رفت !
بی تو
اینجا همه در حبس ابد تبعیدند
سالها، هجری و شمسی، همه بی خورشیدند
ارسالها: 24568
#1,740
Posted: 17 Oct 2013 21:54
بهاریه
دوباره از لب دیوار من بهار گذشت
بهار خسته و دلخون و داغدار گذشت
اگرچه سوت کشید از هزار فرسنگی
دوباره آمدو خالی ترین قطار گذشت
قطار عمر چه سنگین از این پل غفلت
تو خواب بودی و روزی هزار بار گذشت
چه تلخ بر همه ی تاق ها و تاقچه ها
چه بد بر آینه های پراز غبار گذشت
من و بنفشه در این فصل سرد هم دردیم
که عمر کوته او هم در انتظار گذشت
اثرنماند ز تقویم کهنه ی پیرار
سبوی پیر شکست و خمار پار گذشت
گناه من لب الوده بود و چون انگور
تمام زندگی ام بر فراز دار گذشت
..واز مقابل چشمان باز سربازان
بهار آمد و از سیم خاردار گذشت
پایان
بی تو
اینجا همه در حبس ابد تبعیدند
سالها، هجری و شمسی، همه بی خورشیدند
ویرایش شده توسط: andishmand