ارسالها: 24568
#1,741
Posted: 18 Oct 2013 17:58
زندگینامه حسین سپهری
حسین سپهری در تیر ماه سال ۱۳۵۲ شمسی در خانواده ای از قشر مستضعف اما مقید به اصول و عقاید انسانی در بیمارستان ۲۵ شهریور شهرستان آبادان از شهرهای استان جنگ دیده و مظلوم خوزستان متولد شد . پدرش کارگر و با در آمدی نه چندان مناسب در شرکت ایران زاپن مشغول بود . داستان زندگی او مانند بسیاری از هموطنان همراه با زجر فراوان بوده است . از سال ۱۳۷۲ اقدام به سرودن شعر نموده است که متاسفانه به علت نداشتن آشنا و استطاعت مالی نتوانسته است اشعارش را به چاپ برساند . سری اول اشعارش ۸۶ قطعه ودر ۱۸۶ صفحه آرمیده اند . البته جای نگرانی نیست چرا که ما بعد از مرگ یاد شاعران ونویسندگان و دانشمندان بی آشنا خواهیم افتاد.
بی تو
اینجا همه در حبس ابد تبعیدند
سالها، هجری و شمسی، همه بی خورشیدند
ارسالها: 24568
#1,742
Posted: 18 Oct 2013 18:01
از اشعار حسین سپهری
شکوه
عمریست چنین به خود مینالم
بشکست سبوی عمر رفت امالم
ای دوست بیا و بنگر این وقت
از هجر تو بی حال بگشته حالم
همه گان چشم بغرند به من
گوئیا کفر نموده حالم
آنکه بر من یار بود و همدمی
تیر زه را بزدی بر حالم
بال بشکست و شدم ذله و خوار
کافران گریه کنند بر حالم
ساقیا:خوار بگشتن تا کی
دیگران می بخورند من برود احوالم
مگر این عمر چه ها میسازد؟
که من از ظلم کسان مینالم.
بی تو
اینجا همه در حبس ابد تبعیدند
سالها، هجری و شمسی، همه بی خورشیدند
ارسالها: 24568
#1,743
Posted: 18 Oct 2013 18:02
کردار نیک
روزها بگذشت و یک روزدگر امد پـدیـــد
چشم ما جز رنج و آه غم بدیدارش ندید
این چه دور انیست دوران جــــدیــد
قلبها از سنگ شد گــاه از حــــدیــد
دوستان یـکدفــعــه گــردنــد نـا پـــدیـــد
وقـــت سخــتــیـها و در وقــت و عــیـــد
هیچ نتوانی بیابی ای رفیق
چه عزا باشد چه در هنگام عید
کودکان با مهر مادر زیستند
وای بر آنکس که مادر را ندید
روزگار ما چونان روز و شبی
گربیاید از جهان باید برید
دوستان:این عمر ازمایش است
واسه رفتن بیاوردش پدید
توشه گر بردی سلامت میروی
ورنبردی اتشی اید پدید
روز رستاخیز می اید به زود
بایدی ببرید از سنگ و حدید
جمله این منزل رها باید نمود
خانه کردار می باید خرید
خانه کردار نی با پول و زر
بلکه بااخلاق می اید پدید
انکه کردارش نکو نیکو خرید
و انکه بدها کرد دوزخ را بدید
اهل منزل در جهان کمیابند
وای بر انکس که دنیا را خرید
این جهان بازیچه است و جای لهو
هر که از لهوش برد جنت بدید
اهل جنت اهل ایمانند و بس
نی دغل بازان دل سنگ و حدید
آنکه اخری را به این دنیا فروخت
حتم داند آخرت اتش بدید
بی تو
اینجا همه در حبس ابد تبعیدند
سالها، هجری و شمسی، همه بی خورشیدند
ارسالها: 24568
#1,744
Posted: 18 Oct 2013 18:03
بوی خرزهله
گلی در باغ خود دیدم صباحی
که از بوی خودش سر مست بوده
به اطرافش نگاهی گرم کردم
که عقل هرچه بلبل را ربوده
همه اطراف خود حیران گشته
که کس از انهمه در خود نبوده
سوال از هرکه میکردم جوابی
ندیدم چون همه مدهوش بوده
نظر بر ساق و برگش کردم ای دوست
که این گل بوده یا عود کبوده
بدان این بوی از ان گل نبوده
که بوی از باغ گلهایم ربوده
گل خرزهله که بویی ندارد
اگر دارد ز گلزارم ربوده
اگر بوی گلستانم نـــبــــودی
بوی خرزهله که بویی نبوده
بی تو
اینجا همه در حبس ابد تبعیدند
سالها، هجری و شمسی، همه بی خورشیدند
ارسالها: 24568
#1,745
Posted: 18 Oct 2013 18:09
خزان ویرانگر
گلی در دامن هستی چو خاشاک
عمر خود را به تباهی سرکرد
لحظه لحظه بگذشت از عمرش
چو خزان رفت و عذاب از بر کرد
هرگلی عطر و نمایی دارد
وای بر من که زمان خوارم کرد
هر وطن تهفه خود را دارد
بخت من تهفه غم را عقد کرد
در جهان من و تو.ای مهربان
تو سواری و مرا مرکب کرد
در جهان هیچ گلی رخشان نیست
چون بشر آیینه را خلقت کرد
گر تو گل باشی من شمع وجود
غم پروانه چه کس باور کرد
غم پروانه چه آسان باشد......
سارو بلبل جمله برروی درختان شادند
بشر اهل طمع بین همه را در بند کرد
در فرا پرده اسرار نماند ماهی
بین خداراکه یوسف زچهش بیرون کرد
عمر من رفت و خزان حاصل شد
این خزان است که دلم ویران کرد.
بی تو
اینجا همه در حبس ابد تبعیدند
سالها، هجری و شمسی، همه بی خورشیدند
ارسالها: 24568
#1,746
Posted: 18 Oct 2013 18:10
چهره ام
چهره ام را چون اناری خونین
با تلنگرهای غم با صدایی نرمین
سرخ کردم.
چشم هایم آنهمه اشکم را
با غمی از یاران به گریبان بردم
خیس شد رفت و بشست
آنچه در دل جاریست
و طلوعی دیگر در میان ابری
همه گان را مبهوت.
باز هم چهره ام راچون اناری خونین
به امید روزی که تو باشی بامن.
با تمنای وجود باعذابی بس سخت
بازهم ســــــــــــرخ كــــــــــــــــردم
خنده ها گر جاريست سد اشكم باشد
اشك گر جاري شدناگهان سيلي شد
هيچ سدي نتوانسد اشكم باشد
خنده ام گـــــــــــر جـــــاريست
گــــــــريه را خواهم كشت
و تو را خواهم ديد
وبگويم رازش
كه چگونه با چه
چــهــره چرده خويش چون اناري
خونين با چه ســـر خش كردم.
بی تو
اینجا همه در حبس ابد تبعیدند
سالها، هجری و شمسی، همه بی خورشیدند
ارسالها: 24568
#1,747
Posted: 18 Oct 2013 18:11
ربنا
غمکده دل مرا سوی تو آورد امــــشب
روز اندر گنه و سوی تو آید امـــشب
هرزبان توی جهان ذکر تو داردامـــشب
هرگلی غنچه خود با تو شکافد امشب
هر دری سوی رخت باز بگردد امـــشب
غم و اندوه کنار و همه شادند امـــشب
آمده سوی تو مهتر به کسانت امــشب
مطربان ره تو هلهله دادند امــشب
جمله عالم همه در حال نمازند امــشب
همه افلاک و ملک سجده کناند امــشب
آخر امشب سوی معراج محمد امــشب
بی تو
اینجا همه در حبس ابد تبعیدند
سالها، هجری و شمسی، همه بی خورشیدند
ارسالها: 24568
#1,748
Posted: 18 Oct 2013 18:12
دل پر درد
درغروبی بی نفس
در میان یک قــــفس
با دلی دور از هوس
لحظه بـــی داد رس
من تو را خواهم دید
در شبی تاریک و تار
در هیا هوی ســـکوت
در سحر با بایک اذان
با نوایـــی پر ز شـــــور
من تورا خواهم خواند
ای تو معنای وجــــود
بی تو من بی تارو پود
ای تو هر هست نبود
ای تـــو اسماء کـــبود
ای تو آن یــار ودود
من تو را مـیخواهم
گاه آبـــــم گه سراب
وقت بیداری و خواب
ای تو لعل هر شراب
اندر آن دریــــــــای دل
دل پر دردم بیاب
بی تو
اینجا همه در حبس ابد تبعیدند
سالها، هجری و شمسی، همه بی خورشیدند
ارسالها: 24568
#1,749
Posted: 18 Oct 2013 18:14
یادت باشه
يادت باشه من اومدم
در زدم و تو درو وا نكردي
يادت باشه من گفتم و
حرفا مو گوش نكردي
يادت باشه هميشه تو
خنده رو گريه كردي
يادت باشه منو فقط
تو دنيا دوست ميداشتي
ولي حالا آره حالا
برام پيام گذاشتي و
گفتي به من برو ديگه.
يادت باشه گل منو
ميون خارا كاشتي
يادت باشه هرچه غمه
توي دلم انباشتي
يادت باشه تو زندگي
براي من لحظه خوش نذاشتي
كاشكي تو واسه خودم
يه بار دوسم ميداشتي
ميخوام بگم ازته دل
كاشكي گلهاي عشقمو
بجاي طاقچه نگات
ميون دل ميكاشتي
بی تو
اینجا همه در حبس ابد تبعیدند
سالها، هجری و شمسی، همه بی خورشیدند
ارسالها: 24568
#1,750
Posted: 18 Oct 2013 18:15
کاشکی می شد
کاشکی میشد
همه بیان به پای دل بشینند
کاشکی میشد
همه نگن مثل خودم غمینند
کاشکی میشد
که آدما یکمی آدم باشند
بجای دنیا و هوس
به یاد اونجا باشند
کاشکی میشد
پرنده های خوش سخن
خودشونو:حتی برای لحظه ای
بجای اوووون
پرنده کنج قفس ببینند
کاشکی میشد اهل زمین
خدای پر مروت فقط بالا نبینند
بیان و احساسش کنند
بهش بگن اقا خدا
کاشکی میشد.
تو این دل در اری
به جاش یه سنگ بذاری.
آخه تموم آدما با این دلا
واسه هم غمینند.
بی تو
اینجا همه در حبس ابد تبعیدند
سالها، هجری و شمسی، همه بی خورشیدند