انجمن لوتی: عکس سکسی جدید، فیلم سکسی جدید، داستان سکسی
شعر و ادبیات
  
صفحه  صفحه 175 از 267:  « پیشین  1  ...  174  175  176  ...  266  267  پسین »

اشعار شاعران معاصر (لیست شاعران در صفحه نخست)


زن

andishmand
 
زندگینامه حسین سپهری

حسین سپهری در تیر ماه سال ۱۳۵۲ شمسی در خانواده ای از قشر مستضعف اما مقید به اصول و عقاید انسانی در بیمارستان ۲۵ شهریور شهرستان آبادان از شهرهای استان جنگ دیده و مظلوم خوزستان متولد شد . پدرش کارگر و با در آمدی نه چندان مناسب در شرکت ایران زاپن مشغول بود . داستان زندگی او مانند بسیاری از هموطنان همراه با زجر فراوان بوده است . از سال ۱۳۷۲ اقدام به سرودن شعر نموده است که متاسفانه به علت نداشتن آشنا و استطاعت مالی نتوانسته است اشعارش را به چاپ برساند . سری اول اشعارش ۸۶ قطعه ودر ۱۸۶ صفحه آرمیده اند . البته جای نگرانی نیست چرا که ما بعد از مرگ یاد شاعران ونویسندگان و دانشمندان بی آشنا خواهیم افتاد
.
بی تو
اینجا همه در حبس ابد تبعیدند
سالها، هجری و شمسی، همه بی خورشیدند
     
  
زن

andishmand
 
از اشعار حسین سپهری
شکوه

عمریست چنین به خود مینالم
بشکست سبوی عمر رفت امالم

ای دوست بیا و بنگر این وقت
از هجر تو بی حال بگشته حالم

همه گان چشم بغرند به من
گوئیا کفر نموده حالم

آنکه بر من یار بود و همدمی
تیر زه را بزدی بر حالم

بال بشکست و شدم ذله و خوار
کافران گریه کنند بر حالم

ساقیا:خوار بگشتن تا کی
دیگران می بخورند من برود احوالم

مگر این عمر چه ها میسازد؟
که من از ظلم کسان مینالم.

بی تو
اینجا همه در حبس ابد تبعیدند
سالها، هجری و شمسی، همه بی خورشیدند
     
  
زن

andishmand
 
کردار نیک

روزها بگذشت و یک روزدگر امد پـدیـــد
چشم ما جز رنج و آه غم بدیدارش ندید

این چه دور انیست دوران جــــدیــد
قلبها از سنگ شد گــاه از حــــدیــد

دوستان یـکدفــعــه گــردنــد نـا پـــدیـــد
وقـــت سخــتــیـها و در وقــت و عــیـــد

هیچ نتوانی بیابی ای رفیق
چه عزا باشد چه در هنگام عید

کودکان با مهر مادر زیستند
وای بر آنکس که مادر را ندید

روزگار ما چونان روز و شبی
گربیاید از جهان باید برید

دوستان:این عمر ازمایش است
واسه رفتن بیاوردش پدید

توشه گر بردی سلامت میروی
ورنبردی اتشی اید پدید

روز رستاخیز می اید به زود
بایدی ببرید از سنگ و حدید

جمله این منزل رها باید نمود
خانه کردار می باید خرید

خانه کردار نی با پول و زر
بلکه بااخلاق می اید پدید

انکه کردارش نکو نیکو خرید
و انکه بدها کرد دوزخ را بدید

اهل منزل در جهان کمیابند
وای بر انکس که دنیا را خرید

این جهان بازیچه است و جای لهو
هر که از لهوش برد جنت بدید

اهل جنت اهل ایمانند و بس
نی دغل بازان دل سنگ و حدید

آنکه اخری را به این دنیا فروخت
حتم داند آخرت اتش بدید
بی تو
اینجا همه در حبس ابد تبعیدند
سالها، هجری و شمسی، همه بی خورشیدند
     
  
زن

andishmand
 
بوی خرزهله

گلی در باغ خود دیدم صباحی
که از بوی خودش سر مست بوده

به اطرافش نگاهی گرم کردم
که عقل هرچه بلبل را ربوده

همه اطراف خود حیران گشته
که کس از انهمه در خود نبوده

سوال از هرکه میکردم جوابی
ندیدم چون همه مدهوش بوده

نظر بر ساق و برگش کردم ای دوست
که این گل بوده یا عود کبوده

بدان این بوی از ان گل نبوده
که بوی از باغ گلهایم ربوده

گل خرزهله که بویی ندارد
اگر دارد ز گلزارم ربوده

اگر بوی گلستانم نـــبــــودی
بوی خرزهله که بویی نبوده
بی تو
اینجا همه در حبس ابد تبعیدند
سالها، هجری و شمسی، همه بی خورشیدند
     
  
زن

andishmand
 
خزان ویرانگر

گلی در دامن هستی چو خاشاک
عمر خود را به تباهی سرکرد

لحظه لحظه بگذشت از عمرش
چو خزان رفت و عذاب از بر کرد

هرگلی عطر و نمایی دارد
وای بر من که زمان خوارم کرد

هر وطن تهفه خود را دارد
بخت من تهفه غم را عقد کرد

در جهان من و تو.ای مهربان
تو سواری و مرا مرکب کرد

در جهان هیچ گلی رخشان نیست
چون بشر آیینه را خلقت کرد

گر تو گل باشی من شمع وجود
غم پروانه چه کس باور کرد

غم پروانه چه آسان باشد......
سارو بلبل جمله برروی درختان شادند

بشر اهل طمع بین همه را در بند کرد
در فرا پرده اسرار نماند ماهی

بین خداراکه یوسف زچهش بیرون کرد
عمر من رفت و خزان حاصل شد
این خزان است که دلم ویران کرد.
بی تو
اینجا همه در حبس ابد تبعیدند
سالها، هجری و شمسی، همه بی خورشیدند
     
  
زن

andishmand
 
چهره ام

چهره ام را چون اناری خونین
با تلنگرهای غم با صدایی نرمین
سرخ کردم.
چشم هایم آنهمه اشکم را
با غمی از یاران به گریبان بردم
خیس شد رفت و بشست
آنچه در دل جاریست
و طلوعی دیگر در میان ابری
همه گان را مبهوت.
باز هم چهره ام راچون اناری خونین
به امید روزی که تو باشی بامن.
با تمنای وجود باعذابی بس سخت
بازهم ســــــــــــرخ كــــــــــــــــردم
خنده ها گر جاريست سد اشكم باشد
اشك گر جاري شدناگهان سيلي شد
هيچ سدي نتوانسد اشكم باشد
خنده ام گـــــــــــر جـــــاريست
گــــــــريه را خواهم كشت
و تو را خواهم ديد
وبگويم رازش
كه چگونه با چه
چــهــره چرده خويش چون اناري
خونين با چه ســـر خش كردم.
بی تو
اینجا همه در حبس ابد تبعیدند
سالها، هجری و شمسی، همه بی خورشیدند
     
  
زن

andishmand
 
ربنا

غمکده دل مرا سوی تو آورد امــــشب
روز اندر گنه و سوی تو آید امـــشب

هرزبان توی جهان ذکر تو داردامـــشب
هرگلی غنچه خود با تو شکافد امشب

هر دری سوی رخت باز بگردد امـــشب
غم و اندوه کنار و همه شادند امـــشب

آمده سوی تو مهتر به کسانت امــشب
مطربان ره تو هلهله دادند امــشب

جمله عالم همه در حال نمازند امــشب
همه افلاک و ملک سجده کناند امــشب

آخر امشب سوی معراج محمد امــشب
بی تو
اینجا همه در حبس ابد تبعیدند
سالها، هجری و شمسی، همه بی خورشیدند
     
  
زن

andishmand
 
دل پر درد

درغروبی بی نفس
در میان یک قــــفس

با دلی دور از هوس
لحظه بـــی داد رس

من تو را خواهم دید
در شبی تاریک و تار

در هیا هوی ســـکوت
در سحر با بایک اذان

با نوایـــی پر ز شـــــور
من تورا خواهم خواند

ای تو معنای وجــــود
بی تو من بی تارو پود

ای تو هر هست نبود
ای تـــو اسماء کـــبود

ای تو آن یــار ودود
من تو را مـیخواهم

گاه آبـــــم گه سراب
وقت بیداری و خواب

ای تو لعل هر شراب
اندر آن دریــــــــای دل

دل پر دردم بیاب
بی تو
اینجا همه در حبس ابد تبعیدند
سالها، هجری و شمسی، همه بی خورشیدند
     
  
زن

andishmand
 
یادت باشه

يادت باشه من اومدم
در زدم و تو درو وا نكردي

يادت باشه من گفتم و
حرفا مو گوش نكردي

يادت باشه هميشه تو
خنده رو گريه كردي

يادت باشه منو فقط
تو دنيا دوست ميداشتي

ولي حالا آره حالا
برام پيام گذاشتي و

گفتي به من برو ديگه.
يادت باشه گل منو

ميون خارا كاشتي
يادت باشه هرچه غمه

توي دلم انباشتي
يادت باشه تو زندگي

براي من لحظه خوش نذاشتي
كاشكي تو واسه خودم

يه بار دوسم ميداشتي
ميخوام بگم ازته دل

كاشكي گلهاي عشقمو
بجاي طاقچه نگات

ميون دل ميكاشتي
بی تو
اینجا همه در حبس ابد تبعیدند
سالها، هجری و شمسی، همه بی خورشیدند
     
  
زن

andishmand
 
کاشکی می شد

کاشکی میشد
همه بیان به پای دل بشینند
کاشکی میشد
همه نگن مثل خودم غمینند
کاشکی میشد
که آدما یکمی آدم باشند
بجای دنیا و هوس
به یاد اونجا باشند
کاشکی میشد
پرنده های خوش سخن
خودشونو:حتی برای لحظه ای
بجای اوووون
پرنده کنج قفس ببینند
کاشکی میشد اهل زمین
خدای پر مروت فقط بالا نبینند
بیان و احساسش کنند
بهش بگن اقا خدا
کاشکی میشد.
تو این دل در اری
به جاش یه سنگ بذاری.
آخه تموم آدما با این دلا
واسه هم غمینند.
بی تو
اینجا همه در حبس ابد تبعیدند
سالها، هجری و شمسی، همه بی خورشیدند
     
  
صفحه  صفحه 175 از 267:  « پیشین  1  ...  174  175  176  ...  266  267  پسین » 
شعر و ادبیات

اشعار شاعران معاصر (لیست شاعران در صفحه نخست)

رنگ ها List Insert YouTube video   

 ?

برای دسترسی به این قسمت میبایست عضو انجمن شوید. درصورتیکه هم اکنون عضو انجمن هستید با استفاده از نام کاربری و کلمه عبور وارد انجمن شوید. در صورتیکه عضو نیستید با استفاده از این قسمت عضو شوید.

 

 
DMCA/Report Abuse (گزارش)  |  News  |  Rules  |  How To  |  FAQ  |  Moderator List  |  Sexy Pictures Archive  |  Adult Forums  |  Advertise on Looti
↑ بالا
Copyright © 2009-2024 Looti.net. Looti Forums is not responsible for the content of external sites

RTA