ارسالها: 24568
#1,751
Posted: 18 Oct 2013 18:16
وقتی که دل میگیره
وقتي كه دل مي گيره
آرزوها مي ميره
وقتي كه دل مي گيره
بهشت براش كويره
وقتي كه دل ميگيره
آدم مثل اسيره
جوون پر طراوت
مثال مرد پيره
وقتي كه دل ميگيره
دنياي پر هياهو
با همه قشنگيش
چون قفس يه شيره
بی تو
اینجا همه در حبس ابد تبعیدند
سالها، هجری و شمسی، همه بی خورشیدند
ارسالها: 24568
#1,752
Posted: 18 Oct 2013 18:16
رفیق
گاه در خلوت پر ظلمت خـــــویش
با خود از نور رفیقان سخنها گویم
وز فرا سوی ندانسته خـــــــویش
خبر از نیک دلان مــــــی جــــــویم
گاه در کالبـــــــــدم لیــــک بـــــرون
با خودم لیک ندانسته سخن می گویم
از سرا پــــرده پـــــــر راز جــــــهان
بـــا خــــودم ضرب مــــثـــل میگویم
دوستانـــــــم همه بـــــا رنــــگ اخو
دشمنم پشت سر و خنده کنان در رویم
گاه در حسرت یـــــک دشــــــمن دد
گــــــــاه در بین رفیقان رفیقی جویم
بی تو
اینجا همه در حبس ابد تبعیدند
سالها، هجری و شمسی، همه بی خورشیدند
ارسالها: 24568
#1,753
Posted: 18 Oct 2013 18:19
باز کن پنجره را
بازکن پنجره را
دور خـــودرا بنگر
باد با تندی خشم
ضربه ها زد بر در
باز کن پنجره را
دور خود را بـــنگر
ضربه های شلاق
میزند چنگ بر سر
چهره ام خون آلود
زخــــمها را بــــنگر
ای گل ژولیده
چـــه برانی درسر؟
باز کن پنجره را
دور خــــــود را بنگر
توی گرمای کویر
پــــای من را بنگــر
همه گان خاموشند
از پدر تـــــــــا مادر
باز کن پنجره را
ظالمــــــــان را بنگر
اندکی با من باش
تـــــا ببینی خنجـــر
چه شده بر تن من
کـــه بمانده بی سر
همه جا شلاق است
از پـــــــــدر تا منبـر
هر کسی را بینی
کــرده تاجی بر سر
چیست این قرن پلید
تــــــاج گ... بر سر
دگر آن تاج طلا
نــــــــنمایند بر سر
باز کن پنجره را
روز و شب را بنگـــر
همه ظلم آلود
از پسر تــــــــا منبر
همه جا زندان است
همه جـــــا دار سر
گر زحق گویی تو
هدیه دار است بر سر
به ستوه آمده اند
پــــــــــدران از منبر
جای شلاق فریب
ماندگار است بر سر
به ستوه آمده ام
بـــــــاز آی ای مادر
همه جا خون جاری
نوش کـــــن ای اژدر
تو چه قلبی داری
تا به کی در لاکی
باز کن پنجره را
شهر من را بنگر
بی تو
اینجا همه در حبس ابد تبعیدند
سالها، هجری و شمسی، همه بی خورشیدند
ارسالها: 24568
#1,754
Posted: 18 Oct 2013 18:21
اومدم دیدم تو رفتی
رفتی و اومد سراغم
خواری و ذلت و پستــی
کاش میشد تو بیایی
ای عزیز همه هستـــی
کاش شبها روزمیشد
نجمه و ماهم تو هستی
بی تو تنهایی وغربت
کرده ام الت دستــــــی
توکجایی که بیایم
کنم از تو بت پرستـــــی
به کدامین دیر رفتی
برده ای مرا به پستــــی
گر به جای تو هزاران
عشق من فقط تو هستی
تو همه زندگی من
تو که لعل من مســــــتی
بگو با من ای گل من
چرا بی اجازه رفتــــــــــی
بی تو
اینجا همه در حبس ابد تبعیدند
سالها، هجری و شمسی، همه بی خورشیدند
ارسالها: 24568
#1,755
Posted: 18 Oct 2013 18:25
اندام شعرم
نگاه نکنید!
به غربت من
به درد آمده است!
تنِ احساسم
شکسته اند !
استخوانهای شعرم
حتی ....
قد خمیده است!
اندام غرورم
مگذارید:
بر تن شعرم پای را!
امروز له شده است.
بی تو
اینجا همه در حبس ابد تبعیدند
سالها، هجری و شمسی، همه بی خورشیدند
ارسالها: 24568
#1,756
Posted: 18 Oct 2013 18:26
کلید
علفهای هرز میان مرداب رویید اند
پاها دراز و اندیشه کوتاه
زبانها دراز
فریادها بلند
گوش ها کر شده اند!
.
.
.
عجب زمانه ایست
جوجه بر تخم مادر آرمیده است
کودک آرزوهایم هشت ساله شده است
امروز به سفر خواهد رفت
به انتظار رهایی نشسته ام
اگر فرزند نا خلفم باز نیاید!
قفل کوچک خانه ام :
باز خواهد شد.
بی تو
اینجا همه در حبس ابد تبعیدند
سالها، هجری و شمسی، همه بی خورشیدند
ارسالها: 24568
#1,757
Posted: 18 Oct 2013 18:27
درد دل با دخترم الی
بگو که خاطره هایم مــرا رهـــا نکنند
مبلغان خدایی مـــــــرا دعــــا نکنند
دگر زدست رفیقان به شکوه آمده ام
بگو که عهد اخوت زمـــن جـــدا نکنند
الی قسم به نگاهت عزیز پـــــر مهرم
بگو که آدم رسوا مــــرا صـــدا نکنند
به مردمان دو چهره بگو بس است دیگر
برای حفظ حــــــــوائج خدا خدا نکنند
بـــه شاعران و ادیبان وصیتم اینست
ردیف و قافیه ها را دگر فـــــــدا نکنند
به زاهدان برسان سخن تو ای راوی
نماز کذب و ریــــــا را دگــــــر ادا نکنند
ز نــــاله های یتیمان خـدا غضب دارد
بگو که نیمه ی شب ها علی صدا نکنند
خورشت سنگ یتیمان نپخته است مادر؟
که کودکان یتیمت بــــــــــه فَم ردا نکنند
دگر به عرصه ی هستی نمانده است مهری
نگین خاتم خود هدیه بــــــــر گدا نکنند.
بی تو
اینجا همه در حبس ابد تبعیدند
سالها، هجری و شمسی، همه بی خورشیدند
ارسالها: 24568
#1,758
Posted: 18 Oct 2013 18:30
ایران
چندیست در این وادی غم حیرانم
دل مرد ز هجران تو ای جیرانم
آزاد شود دل به هوایت لیلی
هر چند در این قصر بلا زندانم
آشوب مکن بهر رهیدن از من
تا روز اجل منتظرت می مانم
بیمار شدم نیست حکیمی ای دوست
این زخم مرا پاد تویی میدانم
از مستی ایام به کامم خبری نیست
از ترس عدو شادم و بس خندانم
از جنس دو پا هیچ نخواهم هرگز
در دولت خوش بارگه یزدانم
ترسی به دلم نیست زدشمن یکدم
چون شیفته و عاشق این ایرانم.
بی تو
اینجا همه در حبس ابد تبعیدند
سالها، هجری و شمسی، همه بی خورشیدند
ارسالها: 24568
#1,759
Posted: 18 Oct 2013 18:30
شکوفه خواهد مرد
چو خاشاک است بیشه زار!
و
درختان باغ سربه زیرند
از ترس تازیانه ی تو
نه از روی شرم
شکوفه های باغ آینده
هنوز باز نشده پژمرده اند
آهای لیلی
به بزم ماندگاری تو!
شکوفه خواهد مرد
و
باغ خواهد خشکید.
بی تو
اینجا همه در حبس ابد تبعیدند
سالها، هجری و شمسی، همه بی خورشیدند
ارسالها: 24568
#1,760
Posted: 18 Oct 2013 18:31
کجایی لیلی
تاریک گشته است
اتاق اندیشه ام
دست های احساسم فلج شده اند
رد پای خاطرات
دفتر گذشته ام را مهر کرده استچشم های آینده ام کم سو
و انگشتانِ انتظاربرای خواندن امروز
نقطه های پریلِ خیال بودنت را لمس مینماید.
کجایی لیلی ؟
بی تو
اینجا همه در حبس ابد تبعیدند
سالها، هجری و شمسی، همه بی خورشیدند
ویرایش شده توسط: andishmand