انجمن لوتی: عکس سکسی جدید، فیلم سکسی جدید، داستان سکسی
شعر و ادبیات
  
صفحه  صفحه 180 از 267:  « پیشین  1  ...  179  180  181  ...  266  267  پسین »

اشعار شاعران معاصر (لیست شاعران در صفحه نخست)


زن

andishmand
 
انتظار

هم چو ن نگاه خسته ی شب فرسود
چشمی که عاشقانه به راهت بود

رفتی و از نگاه تو ردّی نیست
در زیر این کبود غبار آلود

در دیده هم چو اشک نماندی دیر
از سینه هم چو اشک گذشتی زود

در من هنوز شور جنون جاری است
در تو شکو ه عشق اگر آسود

بعد از تو دست های کسی با مهر
قفل سکوت پنجره را نگشود

ای چون غبار خاطره ها در یاد
ای عشق بی شکیب، ترا بدرود

روزی دوباره هم چو بهاری سبز
می آیی ای همیشه ترین موعود
بی تو
اینجا همه در حبس ابد تبعیدند
سالها، هجری و شمسی، همه بی خورشیدند
     
  
زن

andishmand
 
سفره اندوه

باز امشب دل چه تنها مانده است
دست هایش در خدایا مانده است

سفره ی اندوهم امشب خالی از
اشک و آه و ای دریغا مانده است

یک تبسّم یک نگاه آشنا
در سکوت خانه ام جا مانده است

موج هایی آمد و او را ربود
چشم هایم سمت دریا مانده است

راز آن چشمان در خون خفته چیست
با من این تشویش و امّا مانده است

با غم و حسرت گذشت امروز من
روبرویم وهم فردا مانده است

شعله ی آهی و بغضی سر به زیر
یادگار این دل وامانده است
بی تو
اینجا همه در حبس ابد تبعیدند
سالها، هجری و شمسی، همه بی خورشیدند
     
  
زن

andishmand
 
ناگهان

باز عشقی تازه در من پا گرفت
باز هم دل دامن صحرا گرفت

باز مجنون دل دیوانه ام
در شب گیسوی لیلا جا گرفت

هستیم را سوخت و با من هرچه بود
آخر این عشق جنون آسا گرفت

سایه ای از طرح یک لبخند بود
آن چه دل را از من شیدا گرفت

گردبادی بود و در جانم گرفت
آتشی شد خشک و تریک جا گرفت

ناگهان در یک غروب نازنین
یک نگاه آتشین درما گرفت
بی تو
اینجا همه در حبس ابد تبعیدند
سالها، هجری و شمسی، همه بی خورشیدند
     
  
زن

andishmand
 
زمزمه جادویی

کسی از پنجره ی باز مرا می خواند
با نگاهی پرآواز مرا می خواند

کسی از جنس شب و شعر و شقایق هر شب
تا سراپرده ی یک راز مرا می خواند

شطّی از آینه و نور و غزل می بارد
شبحی زمزمه پرداز مر می خواند

همه ی هستی من محو نگاهی است غریب
نگهی خانه برانداز مرا می خواند

من از او دورم و آن زمزمه ی جادویی
چه صمیمانه به آواز مرا می خواند

گردبادی که مرا سخت به خود پیچیده است
با کدامین پر پرواز مرا می خواند؟

بین من تا افق روشن او فاصله هاست
او ولی باز مرا باز مرا می خواند
بی تو
اینجا همه در حبس ابد تبعیدند
سالها، هجری و شمسی، همه بی خورشیدند
     
  
زن

andishmand
 
خواب پاییزی

تمام روزنه ها را توبسته می خواهی
تو بال جلجله ها را شکسته می خواهی

دریغ از تو دریغ! ای تجسّم احساس
که تار و پود دلم را گسسته می خواهی

مرا و شعر مرا چون غروب یک پاییز
همیشه ساکت و رنجور و خسته می خواهی

تو دل سپرده ی شب های تار بی سحری
چگونه جلوه ی صیحی خجسته می خواهی

من از شکوه شکفتن چه گویمت، وقتی
بهار را تو به قابی نشسته می خواهی

تو رمز و لذّت پرواز را نمی دانی
که بال چلچله ها را شکسته می خواهی
بی تو
اینجا همه در حبس ابد تبعیدند
سالها، هجری و شمسی، همه بی خورشیدند
     
  
زن

andishmand
 
تقدیر

کمر بسته دستی به ویرانیم
ومن در خیال گل افشانیم

کدر کرده چشمان آیینه را
نفس های سرد زمستانیم

چه رفته است با من که در هر نفس
پر از لحظه های پشیمانیم

نهان کرده ام زیر این خنده ها
حدیث غم و اشک پنهانیم

رقم خورده تقدیر من این چنین
که عاشق شوم تا بسوزانیم

تو را چشم در راهم! آری هنوز
که با یک نگاهت بمیرانیم
بی تو
اینجا همه در حبس ابد تبعیدند
سالها، هجری و شمسی، همه بی خورشیدند
     
  
زن

andishmand
 
باغ متروک

دگر چشمت آیینه ی راز نیست
نگاهت به مستی غزل ساز نیست

دلت باغ متروک صد خاطره ست
که مرغی در آن نغمه پرداز نیست

تو تکرار مضمون شعر غمی
تو را غیر از این نغمه آواز نیست

چو شبنم به خورشید دل بسته ای
ولی در تو آن شور پرواز نیست

تو ابری که می باری امّا عبث
دگر در نفس هایت اعجاز نیست

سرودم تو را چون غزل های ناب
ولی، چشمت آن برکه ی ناز نیست
بی تو
اینجا همه در حبس ابد تبعیدند
سالها، هجری و شمسی، همه بی خورشیدند
     
  
زن

andishmand
 
سفر

برخیز به آن سوی دل ها سفر کنیم
وز شهربند این تن خاکی گذر کنیم

اینجا، دل از ملال زمانه گرفته است
بامن به شهر عشق بی تا سفر کنیم

با سوز آه هم سفر لاله ها شویم
با خیل اشک این شب غم را سحر کنیم

این جا تمام پنجره ها رو به آهن است
یک روزنه بیا به خدا باز تر کنیم

دل می رود زدست، بیا تا وقت هست
یک لحظه در پناه دو چشم تو سر کنیم
بی تو
اینجا همه در حبس ابد تبعیدند
سالها، هجری و شمسی، همه بی خورشیدند
     
  
زن

andishmand
 
منظومه های دلتنگی

من از زیارت دل ها ی خسته می آیم
من از طواف دل های شکسته می آیم

من از عبور مصیبت زکوچه ی دل ها
که تار و پود دل از هم گسسته می آیم

من از سرودم منظومه های دلتنگی
به گاه غارت باغی خجسته می آیم

من از شکستن نور و غرور آیینه
زباغ لاله ی در خون نشسته می آیم

بیا که با تو بگویم از التهاب سفر
کز عمق فاجعه بار بسته می آیم
بی تو
اینجا همه در حبس ابد تبعیدند
سالها، هجری و شمسی، همه بی خورشیدند
     
  
زن

andishmand
 
ابرهای عقیم

این جا گلوی عشق پر از سرب و آهن است
شیوا ترین ترانه در این شهر شیون است

دیری است دل سپرده به رؤیای سبز آب
باغی که ابرهاش عقیم و سترون است

از شانه ها ی خسته ی خورشید می چکد
خونی که یاد آور مرگ تهمتن است

آرام گریه می کند آرام شهر من
چون گریه های مرد که مقهور دشمن است

با درد خو گرفته و با داغ آشناست
این چشم های خسته که هر سوی با من است

ای خشم سینه سوز! که در دل نهفته ای
تا چند این شکیب که فصل شکفتن است
بی تو
اینجا همه در حبس ابد تبعیدند
سالها، هجری و شمسی، همه بی خورشیدند
     
  
صفحه  صفحه 180 از 267:  « پیشین  1  ...  179  180  181  ...  266  267  پسین » 
شعر و ادبیات

اشعار شاعران معاصر (لیست شاعران در صفحه نخست)

رنگ ها List Insert YouTube video   

 ?

برای دسترسی به این قسمت میبایست عضو انجمن شوید. درصورتیکه هم اکنون عضو انجمن هستید با استفاده از نام کاربری و کلمه عبور وارد انجمن شوید. در صورتیکه عضو نیستید با استفاده از این قسمت عضو شوید.

 

 
DMCA/Report Abuse (گزارش)  |  News  |  Rules  |  How To  |  FAQ  |  Moderator List  |  Sexy Pictures Archive  |  Adult Forums  |  Advertise on Looti
↑ بالا
Copyright © 2009-2024 Looti.net. Looti Forums is not responsible for the content of external sites

RTA