انجمن لوتی: عکس سکسی جدید، فیلم سکسی جدید، داستان سکسی
شعر و ادبیات
  
صفحه  صفحه 181 از 267:  « پیشین  1  ...  180  181  182  ...  266  267  پسین »

اشعار شاعران معاصر (لیست شاعران در صفحه نخست)


زن

andishmand
 
حکایت سرخ

هلاً رها شده در باد پیر، تنها گرد
غریب واره ی شب های بی ستاره ی سرد

به شانه های ستبرت عقیق زخم که ماند
کدام حادثه ات بال و پر شکست ای مرد؟

کدام واقعه در خود خراب کرده تو را
کدام صاعقه آتش به خرمنت آورد؟

تو آن تناور سر سبز، آن حکایت سرخ
تو این شکسته ی دلتنگ، این ترانه ی زرد؟

سمند سرکشت آن سوی دشت های غرور
تفنگ کهنه ات آواز می دهد با درد:

به یاد آر شکوه قبیله ات را باز
ببین شقاوت نامردمان چه با او کرد

دوباره با گل خورشید و شاخه ای از نور
از اوج فاجعه بازآ! زعمق حادثه برگرد
بی تو
اینجا همه در حبس ابد تبعیدند
سالها، هجری و شمسی، همه بی خورشیدند
     
  
زن

andishmand
 
با تو

با تو هر روز آسمان زیباست
آسمان با تو بی گمان زیباست

رود، و دریا و جنگل و شالی
با تو تا هستم این و آن زیباست

ساحل و ردّ پای ما بر آن
با تو این ساحل و نشان زیباست

شرم و چشمان تو همزادند
چه قَدَر شرم نرگسان زیباست

لحظه ی دیگری بمان زود است
دیر رفتن برایمان زیباست

می پرستم تو را باور کن
با تو این جمله همچنان زیباست

این غزل ساده بود چون چشمت
سادگی با تو هر زمان زیباست
بی تو
اینجا همه در حبس ابد تبعیدند
سالها، هجری و شمسی، همه بی خورشیدند
     
  
زن

andishmand
 
امید واپسین

الا ای دست هایت تکیه گاه آخرین من
فدای چشم هایت ای امید واپسین من

تو لیلای نجیب و مهربان ایل من بودی
فدایت باد مجنون غریب سرزمین من

در اعماق نگاه مهربانت راز غمگینی است
که رنگی دارد از اندوه شب های حزین من

چه تصویر قشنگی بود آن شب پای آن چشمه
سکوت شرمگین تو و شعر دلنشین من

تو را تنها به دست باد ویرانگر سپردند آی !
نمی دانم چه خواهی کرد ای تنها ترین من

دریغ از دست پر مهر نسیمی تا که بزداید
غبار غربت از روی تفنگ و اسب و زین من

پس از تو ای امیّد آخرین ای عشق دامنگیر
کران تا به کران غم بین نشسته در کمین من
بی تو
اینجا همه در حبس ابد تبعیدند
سالها، هجری و شمسی، همه بی خورشیدند
     
  
زن

andishmand
 
شعر غریب

چشمی مگر هنوز بر این خاک مانده است
کز بوی گریه خاک طربناک مانده است

شاید به یاد توست که یک خوشه اشک سرخ
برشاخه های خسته ی هر تاک مانده است

پیچیده در غبار، زمین و زمان ولی
تصویر تو در آئینه ها پاک مانده است

مانده در این غبار- چو چشمم در انتظار -
ماهی که بیقرار بر افلاک مانده است

همچون غروب مرده ی پاییز های سرد
با من بسی ترانه ی غمناک مانده است

با آن که سطر آخر شعرم تو بوده ای
شعرم ولی غریب براین خاک مانده است
بی تو
اینجا همه در حبس ابد تبعیدند
سالها، هجری و شمسی، همه بی خورشیدند
     
  
زن

andishmand
 
غزلی برای تو

چگونه باورم آید که بی تو باید زیست
که چون تو در همه آفاق مهربانی نیست

تو را اگر نه زآفاق دور می خوانند
پس این سکوت غم انگیز لحظه ها از چیست

تو را چه ساده زمن دست روزگار گرفت
چگونه؟آه! چگونه، پس از تو باید زیست

هنوز بوی تو را می دهد گل و شبنم
هنوز می شود آری بدین بهانه گریست

چه فرق می کند این فصل های رنگارنگ
به چشم من که بها و خزان همیشه یکی است

نگاه کن که چه آوار می شوم در خویش
دریغ و درد، دگر هیچ تکیه گاهی نیست
بی تو
اینجا همه در حبس ابد تبعیدند
سالها، هجری و شمسی، همه بی خورشیدند
     
  
زن

andishmand
 
غبار خاطره

نه مهربانی دستی، نه شور دلهره ای
نه از بهار نشانی ، نه باغ و منظره ای

نه با نسیم گل افشان سرود چلچله ای
نه از نهایت این شب سرود زنجره ای

گلی نمی شکفد با نسیم صبحدمی
زدشت یاد نخیزد غبار خاطره ای

چگونه بال گشاید کبوتر دل من
در این هوا که نه پیداست چشم پنجره ای

پس از تو چشم کسی عاشقانه گریه نکرد
برای غربت گل ها و مرگ شب پره ای
بی تو
اینجا همه در حبس ابد تبعیدند
سالها، هجری و شمسی، همه بی خورشیدند
     
  
زن

andishmand
 
غزل تنهایی

باز امشب شب پریشانی است
رو برویم دریچه ای وا نیست

کوچه ها را غبار پوشانده است
هیچ کس در غبار پیدا نیست

پشت پرچین باغ کوچک من
سَهره ای بود و دیگر امّا نیست

دست هایم ز هرم عشق تهی است
چشم هایم به سمت فردا نیست

عاشقانه ترین غزل هایم
آه! دیگر سرود دریا نیست

زندگی با تمام زیبائیش
دیگر آئینه ی تماشا نیست

دیر گاهی است مرغ شبگردی
یا گل خسته ای به نجوا نیست

مانده ام خسته و شکسته زراه
همدلی، غمگسار آیا نیست؟
بی تو
اینجا همه در حبس ابد تبعیدند
سالها، هجری و شمسی، همه بی خورشیدند
     
  
زن

andishmand
 
دل خراب

باز هم شب و دل خراب من
باز هم گرفته آفتاب من

کاش می شد از حضور گرم تو
پر بهار کوچه های خواب من

یا که از نگاه آفتابیت
گرم عشق لحظه های ناب من

نیستی تو و به جا نمانده است
واژه های عشق درکتاب من

گفتمت:« دوباره بینمت نبود»
جز سکوت تلخ تو جواب من

ابری است هم چو چشم های تو
آسمان شعر های ناب من
بی تو
اینجا همه در حبس ابد تبعیدند
سالها، هجری و شمسی، همه بی خورشیدند
     
  
زن

andishmand
 
دلتنگی

به لب مرا ترانه ای نمانده است
که شور عاشقانه ای نمانده است

جز این بهار سوخته که دیدی
زباغ و گل نشانه ای نمانده است

مجال یک دوباره دیدنت نیست
نه فرصتی! بهانه ای نمانده است

زعشق این همیشه کیمیا نیز
دریغ جز فسانه ای نمانده است

به کوچه های غم گرفته بانگی
ز گریه ی شبانه ای نمانده است

جز این قفس که یادگاری از توست
برایم آشیانه ای نمانده است

چو باد در قفای او دویدم
از او ولی نشانه ای نمانده است
بی تو
اینجا همه در حبس ابد تبعیدند
سالها، هجری و شمسی، همه بی خورشیدند
     
  
زن

andishmand
 
گل خورشید

آن که با خود تو را از این جا برد
عشق را از قبیله ی ما برد

دست مرموزی از نهایت شب
گل خورشید را به یغما برد

موج هایی که رنگ غربت داشت
زورق کوچک دلت را برد

دلت این جا غریب بود آری
عش آمد تو را به دریا برد

چه شد آن چشم های غمگینت
که دلم را به باغ رؤیا برد؟

وحشت بی تو بودنم بخشید
آن که با خود تو را از این جا برد
بی تو
اینجا همه در حبس ابد تبعیدند
سالها، هجری و شمسی، همه بی خورشیدند
     
  
صفحه  صفحه 181 از 267:  « پیشین  1  ...  180  181  182  ...  266  267  پسین » 
شعر و ادبیات

اشعار شاعران معاصر (لیست شاعران در صفحه نخست)

رنگ ها List Insert YouTube video   

 ?

برای دسترسی به این قسمت میبایست عضو انجمن شوید. درصورتیکه هم اکنون عضو انجمن هستید با استفاده از نام کاربری و کلمه عبور وارد انجمن شوید. در صورتیکه عضو نیستید با استفاده از این قسمت عضو شوید.

 

 
DMCA/Report Abuse (گزارش)  |  News  |  Rules  |  How To  |  FAQ  |  Moderator List  |  Sexy Pictures Archive  |  Adult Forums  |  Advertise on Looti
↑ بالا
Copyright © 2009-2024 Looti.net. Looti Forums is not responsible for the content of external sites

RTA