ارسالها: 24568
#1,891
Posted: 29 Oct 2013 19:46
تب لیله القدر
چرخ زدم چه ناگاه ، نور شدم چه آسان
روح من از مدینه ست ، خاك من ازخراسان
کیست برابر من ؟ آن سوی مشعر من
کشته ی آن نگاهم در شب عید قربان
سنگ بزن كه در من آينه اي برويد
سنگ بزن كه در من شور گرفته شيطان
نذر دلم كن امشب سلسله الذهب را
چيست به غير زنجير سلسله هاي عرفان
دف بزنيد امشب ، با دل من بچرخيد
عقل بگو بچرخد ، عشق بگو بچرخان
اين تب ليله القدر يا تب عيد اضحي ست
اين شب عيد فطر است يا شب عيد قربان ؟
بی تو
اینجا همه در حبس ابد تبعیدند
سالها، هجری و شمسی، همه بی خورشیدند
ارسالها: 24568
#1,892
Posted: 29 Oct 2013 19:53
لیلایی
امشب ليلاي من كو؟ امشب بي عقل و هوشم
ليلا! ليلا! كجايي؟ مجنون! مجنون ! به گوشم!
ليلا يادت مي آيد يك شب پرسيدي از من
از درد از زخم از اشكم ، گفتم نمي فروشم !
ليلا جسمم شكسته ست با خود اما كشاندم
البرزي را به دستم ، الوندي را به دوشم
ليلا ليلا كجايي ؟امشب در من چه غوغاست
طوفان طوفان هياهو ، دريا دريا خروشم
ليلا ليلا كجايي ؟ تا دستم را بگيري
چون كوهي آتش افشان ، داغم اما خموشم
ليلا ليلا كجايي؟ مجنون بر خاک افتاد!
مجنون مجنون كجايي ؟ ليلا ليلا به گوشم !
بی تو
اینجا همه در حبس ابد تبعیدند
سالها، هجری و شمسی، همه بی خورشیدند
ارسالها: 24568
#1,893
Posted: 29 Oct 2013 19:55
گریه قانا
تموم بچه هامون زير آوار
وفا مرده ، صفا مرده ، حيا كو؟
شكستن حلقه ي زنجير ما رو
عمو زنجيرباف ! زنجير ما كو؟
بجز دستت همه پل ها شکسته
عمو زنجيرباف ! دستاتو وا كن
مي گن وقت دعا وقت غروبه
تو هم با ما بيا امشب دعا كن
چرا دشمن به فكر بچه ها نيس
عمو زنجيرباف ! دشمن يه گرگه
مامان مي گه كه حق با مايه ليلا
بابا مي گه خداي ما بزرگه
نخود كشمش كمه ، آتيش فراوون
بابا رفته نخود كشمش بياره
درختا تشنه ، گل ها تشنه ، پس كي
عمو زنجيرباف ! بارون مي باره؟
درخت بيد مجنونو صدا كن
بگو ليلا دلش بارونيه باز
صداي گريه ي قانا رو گوش كن
ببين چشماي بارون خونيه باز
بی تو
اینجا همه در حبس ابد تبعیدند
سالها، هجری و شمسی، همه بی خورشیدند
ارسالها: 24568
#1,894
Posted: 1 Nov 2013 11:56
سر مخفی لولاک
بهار سفره ي سبزي ست از سيادت تو
شب تولد هستي ست يا ولادت تو ؟
تو سر مخفي لولاكي و جهان گم بود
اگر نبود گل افشاني ولادت تو
شهود ، شمه اي از ربناي شعله ورت
حضور ، گوشه اي از خلوت عبادت تو
تو نور نور علي نوري اي تمامت نور
كدام ذره ندارد سر ارادت تو
به پاس رويت رويت ركوع كرده هلال
و يا شكسته قدش در شب شهادت تو؟
پناهگريه ي تنهايي علي ( ع ) بودي
قسم به خطبه ي مولايي رشادت تو
پر از جمال و جلال جمادي و رجبم
شب ولادت مولاست يا ولادت تو ؟!
بی تو
اینجا همه در حبس ابد تبعیدند
سالها، هجری و شمسی، همه بی خورشیدند
ارسالها: 24568
#1,895
Posted: 1 Nov 2013 11:57
به جانبازان روان پریشان
باید با گریه و لبخند ، چینی دل را بزنی بند
صبح پر از خنده و گریه ، شام پر از گریه و لبخند
مرد روی نیزه سرش را دید که می چرخد و چرخید
بعد سرش خورد به دیوار ، صندلی و چوب و کمربند
والمری ، تانك ، شبيخون ، شور شلمچه ، تب كارون
رقص منور ، شب مجنون ، گريه هور و غم اروند...
مي خورد تركش بر جانش ، فرياد مي زد چشمانش
دارم مي سوزم مردم! دربندم ، دربند ، دربند
شد آتش سرد به زودي ، زن ماند و زخم و كبودي
گريان با روغن زيتون ، رفت كنار زن و فرزند
باز دو تا دست صميمي ... باز دو تا بال فرشته ...
دست زني بود و صداي هق هق ناگاه خداوند
بی تو
اینجا همه در حبس ابد تبعیدند
سالها، هجری و شمسی، همه بی خورشیدند
ارسالها: 24568
#1,896
Posted: 1 Nov 2013 11:58
قصیده آب
محرم آمده از شهر غم علم در دست
براي سينه زدن، تکيه شد سراسر دست
محرم آمد و خمخانه ي ازل وا شد
وضو ز باده گرفتم، زدم به ساغر دست
حسين آمده با ذوالفقار گريانش
که: هان حسينم و تنهاترين علم بر دست
حسين آمده تا شرح شقشقيه کند
حسين آمده با خطبهي پدر در دست
"چو دست برد به تيغ، آسمانيان گفتند :
به ذوالفقار مگر برده است حيدر، دست"
چو ذوالفقار علي چرخ ميزند، بي تاب
چه حال داده خدايا مگر به اکبر دست ؟
ز خيمه گاه مي آيد چو گردباد عطش
حسين را بنگر پارهي جگر در دست !
چه روز بود که ديديم ما به کرب وبلا !
چه حال بود به ما داد روز محشر دست !
بدو شکايت اهل مدينه خواهم برد
به خواب گر دهدم ديدن پيمبر، دست
نشستهام به تماشاي زير و رو شدنم
به لحظهاي که برد شمر، سوي خنجر، دست
به خويش مينگرم با دو چشم خونآلود
نگاه کردم و در نهر شد شناور، دست
به رود علقمه بنگر که ميزند بر سر
به دستگيري مان موج شد سراسر دست !
نميتوانم بر روي عشق، بندم چشم
نميتوانم بردارم از برادر، دست
تو هر دو چشم من! از هر دو چشم، چشم بپوش
ز هر دو دست، برادر! بشوي ديگر، دست
به پاي دست تو سر ميدهند، سرداران
به احترام تو با چشم شد برابر، دست !
به ياد دست تو اي روشناي چشم حسين !
چقدر شام غريبان زديم بر سر، دست
تو را فروتني از اسب بر زمين انداخت
نميرسيد وگرنه به آن صنوبر، دست
قنوت پر زدن دستهاي مشتاق است
به احترام ابوالفضل ميکشد، پر، دست !
مگر تو دست بگيري که دستگير تويي
به آستان شفاعت نميرسد هر دست !
اگر چه پيش قدت شد قصيدهام کوتاه
به اشتياق تو شد، سطر سطر دفتر، دست
حديث دست تو را هيچ کس نخواهد گفت
مگر به روز قيامت رود به منبر، دست !
بی تو
اینجا همه در حبس ابد تبعیدند
سالها، هجری و شمسی، همه بی خورشیدند
ارسالها: 24568
#1,897
Posted: 1 Nov 2013 11:59
یک قیامت گریه در راه است می دانی چرا؟
از زمین تا آسمان آه است می دانی چرا؟
یک قیامت گریه در راه است می دانی چرا؟
بر سر هر نیزه خورشیدی ست یک ماه تمام
بر سر هر نیزه یک ماه است می دانی چرا؟
اشهد ان لا...شهادت اشهد ان لا ...شهید
محشر الله الله است می دانی چرا؟
یک بغل باران الله الصمد آورده ام
نوبهار قل هوالله است می دانی چرا؟
راه عقل از آن طرف راه جنون از این طرف
راه اگر راه است این راه است می دانی چرا؟
از رگ گردن بیا بگذر که او نزدیک توست
فرصت دیدار کوتاه است می دانی چرا؟
از کجا معلوم شاید ناگهانت برگزید
انتخاب عشق ناگاه است می دانی چرا؟
از محرم دم به دم هر چند ماتم می چکد
باز اما بهترین ماه است می دانی چرا
بی تو
اینجا همه در حبس ابد تبعیدند
سالها، هجری و شمسی، همه بی خورشیدند
ارسالها: 24568
#1,898
Posted: 1 Nov 2013 11:59
قصیده خون خدا
نميدانم تو را در ابر ديدم يا كجا ديدم
به هر جايي كه رو كردم فقط روي تو را ديدم
تو را در مثنوي، در ني، تو را درهاي و هو، در هي
تو را در بند بند نالههاي بي صدا ديدم
تو مانند ترنم، مثل گل، عين غزل بودي
تو را شكل توسل، مثل ندبه، چون دعا ديدم
دوباره ليله القدر آمد و شوريدگيهايم
تب شعر و غزل گل كرد و شور نينوا ديدم
شب موييدن شب آمد و موييدن شاعر
شكستم در خودم از بس كه باران بلا ديدم
صدايت كردم و آيينهها تابيد در چشمم
نگاهم را به دالان بهشتي تازه وا ديدم
نگاهم كردي و باران يكريز غزل آمد
نگاهت كردم و رنگين كماني از خدا ديدم
تو را در شمعها، قنديلها، در عود، در اسپند
دلم را پرزنان در حلقه پروانهها ديدم
تو را پيچيده در خون، در حرير ظهر عاشورا
تو را در واژههاي سبز رنگ ربنا ديدم
تو را در آبشار وحي جبرائيل و ميكائيل
تو را يك ظهر زخمي در زمين كربلا ديدم
تو را ديدم كه ميچرخيد گردت خانه ی كعبه
خدا را در حرم گم كرده بودم، در شما ديدم
شبيه سايه تو كعبه دنبالت به راه افتاد
تو حج بودي، تو را هم مروه ديدم، هم صفا ديدم
شب تنهاي عاشورا و اشباحي كه گم گشتند
تو را در آن شب تاريك، «مصباح الهدي» ديدم
در اوج كبر و در اوج رياي شام ـ اي كعبه ـ
تو را هم شانه و هم شان كوي كبريا ديدم
دمي كه اسبها بر پيكر تو تاخت آوردند
تو را اي بيكفن، در كسوت آل عبا ديدم
دليل مرتضي! شبه پيمبر! گريه ی زهرا(س)
تو را محكم ترين تفسير راز «انما» ديدم
هجوم نيزهها بود و قنوت مهربان تو
تو را در موج موج ربنا در «آتنا» ديدم
تو را ديدم كه داري دست در دستان ابراهيم
تو را با داغ حيدر، كوچه كوچه، پا به پا ديدم
تو را هر روز با اندوه ابراهيم، همسايه
تو را با حلق اسماعيل، هر شب همصدا ديدم
همان شب كه سرت بر نيزهها قرآن تلاوت كرد
تو را در دامن زهرا(س) و دوش مصطفي(ص) ديدم
تنور خولي و تنهايي خورشيد در غربت
تو را در چاه حيدر همنواي مرتضي ديدم
سرت بر نيزه قرآن خواند و جبرائيل حيران ماند
و من از كربلا تا شام را غار حرا ديدم
به يحيي و سياوش جلوه ميبخشد گل خونت
تو را اي صبح صادق با امام مجتبي (ع) ديدم
تو را دلتنگ در دلتنگي شامي غريبانه
تو را بيتاب در بيتابي طشت طلا ديدم
شكستم در قصيده، در غزل،اي جان شور و شعر
تو را وقتي كه در فرياد «ادرك يا اخا» ديدم
تمام راه را بر نيزهها با پاي سر رفتي
به غيرت پا به پاي زينب كبري(س) تو را ديدم
دل و دست از پليديهاي اين دنيا شبي شستم
كه خونت را حناي دست مشتي بي حيا ديدم
چنان فواره زد خون تو تا منظومه ي شمسي
كه از خورشيد هم خون رشيدت را فرا ديدم
مصيبت ماند و حيرت ماند و غربت ماند و عشق تو
ولا را در بلا جستم، بلا را در ولا ديدم
تصور از تفكر ماند و خون تو تداوم يافت
تو را خون خدا، خون خدا، خون خدا ديدم
بی تو
اینجا همه در حبس ابد تبعیدند
سالها، هجری و شمسی، همه بی خورشیدند
ارسالها: 24568
#1,899
Posted: 1 Nov 2013 12:00
طوطی قصه مولانا
سلسله ی ماست همین سلسله ی موها
گوش کن گوش به لب خوانی ابروها
هوهو و هی هی و هاها مزن ای عاشق
های و هوی است همه هاها- هوهوها
خواب دیدم همه می چرخیم، می چرخند
کعبه می چرخد و می چرخند گیسوها
من دلتنگ، من خسته کجایم باز؟
پشت دانایی گل در شب شب بوها!
بال بگشایید با من همه سی مرغان
هدهد این جاست بگو با بط ها ، قوها
همه مرغان به سوی کعبه شدند و من
سردر آورده ام از معبد هندوها!
طوطی قصّه ی مولانایم شاید
مُردم و زنده شدم، آه پرستوها
آخر قصه همین است که می بینید!
هند من گم شده درآن سوی بی سوها
بی تو
اینجا همه در حبس ابد تبعیدند
سالها، هجری و شمسی، همه بی خورشیدند
ارسالها: 24568
#1,900
Posted: 1 Nov 2013 12:00
برای ساکنان مظلوم غزه
تمام مشکلات فلسطین حل خواهد شد
کافی ست ما نباشیم و
شاعران خفقان بگیرند
کافی ست چشم ها را ببندیم و کشتی کچ نگاه کنیم
یا سرگرم انتخاب دختران شایسته سارکوزی شویم
کافی ست افغان ها
تنها یک زلمای ذلیل زاد داشته باشند
ایرانی ها
یک نوری زاده
تا خلیج فارس الخلیج شود
کافی ست محمد حرب ترور شود
کافی ست یحیی عیاش ها منفجر شوند و
تهران سکوت کند
چه فرق می کند اسماعیل هنیه باشد یا محمود عباس
خالد مشعل باشد یا سلام فیاض
360 کیلومتر نوار غزه باشد یا یک آپارتمان 36 متری
با پرچم سفید
نگاه کن و لذت ببر
از خادم الحرمینی که العربی می رقصد
از پادشاه کوچک امانی
که با فرشته های یهودی تزویج شد
نگاه کن که پادشاه رشید طرابلس
چگونه یک روبات شد
نه از میان این همه اعراب
کسی کاری نمی کند
رجال شان دست بوس رایس اند
نساء شان دست بوس بوش
مگر بازشکاری ولیعهد دوبی
کاری کند
و دست بوش را گاز بگیرد
به اشتباه!
بی تو
اینجا همه در حبس ابد تبعیدند
سالها، هجری و شمسی، همه بی خورشیدند