ارسالها: 24568
#1,911
Posted: 1 Nov 2013 17:58
تلواسه
دست آینه را می گیرم
در کوچه ی شب بوها
که پایش به سنگ نگیرد
امشب به عیادت عشق می رویم
که در تبی چهل درجه
تلواسه در عطش می خواند
و هذیان را
بریده بریده
قی می کند!
امشب چقدر آینه می بارم
بی تو
اینجا همه در حبس ابد تبعیدند
سالها، هجری و شمسی، همه بی خورشیدند
ویرایش شده توسط: andishmand
ارسالها: 24568
#1,912
Posted: 1 Nov 2013 17:59
دیوانگی
رنگ و بوی عیش دارد ماتم دیوانگی
در شگفتم از هوای عالم دیوانگی
نیک سنجیدیم در روز ازل فرقی نبود
شادی فرزانگی را با غم دیوانگی
می شکوفد غنچه ی خورشیداز شاخ جنون
موطن طوباست باغ خرم دیوانگی
ازدم عیسی اگرجان یافت جسمی نی شگفت
زنده شد دلهای بی جان از دم دیوانگی
از طبیب عشق پرسیدند راه چاره گفت
التیام زخم دل را مرهم دیوانگی
طالبان گوهر مقصود سودا می کنند
قلزم فرزانگی را با نم دیوانگی
با چراغ پرفروغ عقل ره گم می کنند
عاقلان پخته در پیچ و خم دیوانگی
خوش عمل ازبخت نیکومی نشیندهرپگاه
بر گل اندیشه ی ما شبنم دیوانگی
بی تو
اینجا همه در حبس ابد تبعیدند
سالها، هجری و شمسی، همه بی خورشیدند
ویرایش شده توسط: andishmand
ارسالها: 24568
#1,913
Posted: 1 Nov 2013 20:40
هیچ
من و یک صبح بارانی دگر هیچ
ملاقاتی خیابانی دگر هیچ
کنار باجه ای زیر درختی
تقاضای غزلخوانی دگر هیچ
از آن پیداترین خورشید عمرم
تبسمهای پنهانی دگر هیچ
وزآن گیسو که تارش پود جان است
نصیب دل پریشانی دگر هیچ
ملامت دیدن و حسرت کشیدن
غم و سر در گریبانی دگر هیچ
تلاقی چون که با هم چشمها کرد
به بار آمد پشیمانی دگر هیچ
دل من بوم بام آرزوها
گذر دارد به ویرانی دگر هیچ
ز کجراهی که آغازش خطر بود
رسیدم خط پایانی دگر هیچ
بی تو
اینجا همه در حبس ابد تبعیدند
سالها، هجری و شمسی، همه بی خورشیدند
ویرایش شده توسط: andishmand
ارسالها: 24568
#1,914
Posted: 1 Nov 2013 20:41
شعله مهر علی (ع)
به ملک عاشقی هم سوختن هم ساختن باید
ملامت دیدن و دل دادن و سر باختن باید
به بزم باده نوشان ولایی رخ دژم منما
نسیم آسا بر این گلزار الوان تاختن باید
چراغ دل اگر افروختی از آتش مینا
قدم بیرون نه از عزلت که سرانداختن باید
پیام پیر روشن باطن خلوت گزین این است
که با خوب و بد این زندگانی ساختن باید
سیه مستان چشمت داد تعلیمم به هشیاری
که در کیش محبت نیز خنجر آختن باید
اگر خواهی به دل در محفل احباب بنشیند
غزل با شعله ی مهر علی پرداختن باید
به گلبانگ یداللهی بروای خوش عمل بزمی
که از آن دست درساغرشراب انداختن باید
بی تو
اینجا همه در حبس ابد تبعیدند
سالها، هجری و شمسی، همه بی خورشیدند
ویرایش شده توسط: andishmand
ارسالها: 24568
#1,915
Posted: 1 Nov 2013 20:43
گوهر آزادی
هر نفس از پای دل خار هوس می کشم
وه که چه خواری از این هرزه مرس می کشم
بر در پیر مغان توبه چه گیرد عنان
دست جلو می برم پای چو پس می کشم
داده اسارت مرا گوهر آزادگی
زان همه بر لوح دل طرح قفس می کشم
تا که به زندان شوم همدم یوسف رخی
تن به قضا می دهم ناز عسس می کشم
طایر جان تا شود معتکف طور عشق
ازقفس تن رها پر به قبس می کشم
عیش مهنا چو شد با همه کس می کنم
جور مهیا چو شد از همه کس می کشم
گر همه بر باطلم یا حقم و مقبلم
حلقه به گوش دلم تا که نفس می کشم
بی تو
اینجا همه در حبس ابد تبعیدند
سالها، هجری و شمسی، همه بی خورشیدند
ارسالها: 24568
#1,916
Posted: 1 Nov 2013 20:44
دل من
دلی دارم که در دام هوس نیست
اسیر عشوه های هیچ کس نیست
چنان سرگشته ی صحرای عشق است
که او را هیچ راه پیش و پس نیست
همای عرش پیمای جنون است
اسیر دانه و دام و قفس نیست
به جز با ساغر خون نیست همدم
به جز با ناله ی نی همنفس نیست
گل آلاله ی باغ خدایی
پیشان از جفای خار و خس نیست
بی تو
اینجا همه در حبس ابد تبعیدند
سالها، هجری و شمسی، همه بی خورشیدند
ارسالها: 24568
#1,917
Posted: 1 Nov 2013 20:45
مست غرور
شدم از لطف خداوند کریم
سالها ساقی میخانه مقیم
زهد را تا که به زندان کردم
روز و شب خدمت رندان کردم
ساخت با آتش می آب و گلم
خاست تا احرق قلبی ز دلم
ناگهان عابدی از راه رسید
عیش را آفت جانکاه رسید
گفت با من که بیا در مسجد
شک مکن هست خدا در مسجد
کرد دل وسوسه اش را باور
سوی محراب شدم راهسپر
زهد ورزی به ریا کارم شد
ذوق کردم که خدا یارم شد
طی شد از بهر نیازعرضی
شب و روزم به نماز عرضی
سالها بود مرا یار و ندیم
نه خداوند که شیطان رجیم
من ز تکبیر تکبر جویان
او هنیا و مرییا گویان
هیچ دانی که دراین بیع وشرا
آخر کار چه شد بهره مرا؟
توبه از باده چو کردم بمرور
کرد سجاده مرا مست غرور
بی تو
اینجا همه در حبس ابد تبعیدند
سالها، هجری و شمسی، همه بی خورشیدند
ارسالها: 24568
#1,918
Posted: 1 Nov 2013 20:46
سکوت و پرستو
سکوی سکوت زیر پایم
می خواهم سخنگوی لالهای جهان باشم
هنگام که توپخانه های شیطان
در چهارگوشه ی زمین می غرند...
***
پرستو به توان کبوتر
ناتوان از پرواز
درختهای زیتون
نشسته در خون
عشق
مچاله شده در روزنامه های باطله
نعش کشها
قاصدکهای خانه های سالمندان
سیب سرخ نجابت
نصیب دست چلاق کدام بوداست
در این گوشه ی کهکشان که ما ایستاده ایم؟
بی تو
اینجا همه در حبس ابد تبعیدند
سالها، هجری و شمسی، همه بی خورشیدند
ارسالها: 24568
#1,919
Posted: 7 Nov 2013 15:27
نذر
دیشب به حریم ساده ی چشمانش
سرمست شدم ز باده ی چشمانش
فانوس نگاه من که سوسویی داشت
شد نذر امامزاده ی چشمانش
♥ ♥ ♥ ♥♥ ♥ ♥ ♥ ♥ ♥ ♥ ♥
مرد
پا به پای آهوی جوانی ام
با نشاط و شیطنت قرین
از تمام دشتهای گنده پیر خفته
طرد می شوم
مادرم به خنده می دهد نوید
با تحمل مصایبی چنین شگرف
مرد می شوم
بی تو
اینجا همه در حبس ابد تبعیدند
سالها، هجری و شمسی، همه بی خورشیدند
ارسالها: 24568
#1,920
Posted: 7 Nov 2013 15:29
آینه های عبرت
چه کسی گفته که ما جدا از این جماعتیم
توی دلوابسیها اسیر خواب غفلتیم
ما بار سنگینی نیستیم رو دوش زندگیتون
بر و بالمون شکسته تشنه ی محبتیم
کاشکی دلای مهربون
به یاد ما بر میزدن
تو اوج دلوابسیها
گاهی به ما سرمیزدن
این کاروان در کاروان
رنج ومصیبت و بلا
گذشته از سکوت وشب
داره نشونی از خدا
چه کسی گفته که ما رو خوبیها با میذاریم
زیر نقابای دروغ حقیقتو جا میذاریم
از خودمون تو زندگی نقش یه رسوا می کشیم
یه یادگار بی هدف برای فردا میذاریم
تو آلبوم خاطره ها
عکس یه سایه روشنیم
باور کنین آی آدما
لایق دل سبردنیم
آیینه های عبرتیم
از ما غبارو باک کنین
تلخیهای گذشته رو
هرچی که مونده خاک کنین
چه کسی گفته که ما تو جاده های سرنوشت
مثل همه دوزخیا گم می کنیم راه بهشت
اگه چشارو واکنین دلاتونو صفا بدین
زیبایی هارو می بینین خدا برای ما نوشت
با رد بای خسته مون
جاده هارو گل می زنیم
فاصله رو بر می داریم
بین دلا بل می زنیم
دیو سیاه غصه ها
قربونی خنده ی ماست
تبسم سبز شما
بهار آینده ی ماست
بی تو
اینجا همه در حبس ابد تبعیدند
سالها، هجری و شمسی، همه بی خورشیدند