ارسالها: 24568
#1,921
Posted: 7 Nov 2013 15:31
پنجره های باز
درس ستمگری مده نرگس نیمه باز را
جایگزین خشم کن شیوه ی عشق ونازرا
شمس ملاحتی و من رقص کنان به سوی تو
ذره صفت نشان دهم دامنه ی نیاز را
خواهمت آشنای خود تا به قیامت آه بین
عمر دو روزه ی مرا آرزوی دراز را
آمده ام به بای سر ای همه ناز تا مگر
با لبم آشنا کنی ساغر چاره ساز را
یک دو سه جام درخفا توشه ی راه کن مرا
تا که حرامیان شب بی نبرند راز را
ماکه به عشق روی حق فانی فی اللهیم کی
باز کنیم بی خبر بیروی مجاز را
چشم امید خوش عمل جانب آسمان گشا
تا به وضوح بنگری بنجره های باز را
بی تو
اینجا همه در حبس ابد تبعیدند
سالها، هجری و شمسی، همه بی خورشیدند
ارسالها: 24568
#1,922
Posted: 7 Nov 2013 15:32
گل سرخ
مژده این بود ز خورشید بهار گل سرخ
می رسد قافله ی مشک تبار گل سرخ
خانه ی دل ز غبار شب حرمان بزدای
که شفق هدیه ی پاکی است ز یار گل سرخ
دیشب از غنچه شنیدم که به هنگام سحر
سفر آغاز کند یکه سوار گل سرخ
شهر من رشک بهار است ز انفاس نسیم
این دیاری است که نامند دیار گل سرخ
هر شهیدی گل سرخی است که افتاده به خاک
با گل اشک بشویید مزار گل سرخ
ما بر آنیم که منت ز مسیحا نکشیم
تا که باشد نفس غالیه بار گل سرخ
غزل فتح بیارید ز گنجینه ی طبع
که بسازیم سحرگاه نثار گل سرخ
بی تو
اینجا همه در حبس ابد تبعیدند
سالها، هجری و شمسی، همه بی خورشیدند
ارسالها: 24568
#1,923
Posted: 7 Nov 2013 15:33
عارفان صدیق
ز باغ و راغ جهان بار و بر نخواسته اند
جماعتی که حضر در سفر نخواسته اند
کم از فرشته نباشند عارفان صدیق
که جز متاع بلا بیشتر نخواسته اند
ز برق تندتر آن جمع بگذرند از خویش
که استفاده در این رهگذر نخواسته اند
به جنگ اهرمن نفس سالکان طریق
وفا ز خنجر و لطف از سپرنخواسته اند
منادیان حقبقت شعار کوی حبیب
مگر برای فدا جان و سر نخواسته اند
چو شیر باش که دریا دلان وادی عشق
برای خویش سفر بی خطر نخواسته اند
به زیر سایه ی طوبی مقام آن جمعی است
که از نخیله ی دنیا ثمر نخواسته اند
به زهد خشک نبخشند آن جماعت را
که نان و نام به دامان تر نخواسته اند
به شر و درد و بلا مبتلاست جامعه ای
که خیر و شادی نوع بشر نخواسته اند
هنر اگر که تو را هست خوش عمل بنما
که قدر پور به فضل پدر نخواسته اند
بی تو
اینجا همه در حبس ابد تبعیدند
سالها، هجری و شمسی، همه بی خورشیدند
ارسالها: 24568
#1,924
Posted: 7 Nov 2013 15:35
ماهی...آزادی
ماهی حوض کوچکم دیری است
روح دریا به خواب می بیند
نقشه هایی که می کشد هرچند
همه نقش بر آب می بیتد
***
ماهی از اشتیاق وافر خود
حرفها در سکوت می گوید
می جهد روی آب و پنداری
راه بیرون حوض می جوید
***
طفلکی با حبابهای تهی
گرم در گفتگوی آزادیست
گوییا این اسیر هم چون من
سخت در جستجوی آزادیست
بی تو
اینجا همه در حبس ابد تبعیدند
سالها، هجری و شمسی، همه بی خورشیدند
ارسالها: 24568
#1,925
Posted: 7 Nov 2013 15:37
زن
زیر گامهای مرد دون
مثل دانه ی انار
له شده ست زن
***
روز مادر است
یک دریچه آرزو برای او خریده ام
هدیه می دهم به او
مرد بر دریچه مشت می زند
سنگ می زند
مرده است زن
بی تو
اینجا همه در حبس ابد تبعیدند
سالها، هجری و شمسی، همه بی خورشیدند
ارسالها: 24568
#1,926
Posted: 7 Nov 2013 15:38
سلام
ای شکیبایی ترد احساس در لحظه های ثقیلم
دستهای اهورایی تو
مرهم زخمهای غریبی است
کز شانه هایم به دل می خرامد
نامت آیینه و آب را اعتبار است
در قحطسال کرامت
آفتابی ترین روزهایی که در خاطرم هست
تقدیم نامت
***
ای گوارایی سبز تاریخ بر بام تقدیس
با تو بودن طلوعی دوباره ست
در واپسین لحظه های حیاتم
صبح هر صبح
از من سلامت
بی تو
اینجا همه در حبس ابد تبعیدند
سالها، هجری و شمسی، همه بی خورشیدند
ارسالها: 24568
#1,927
Posted: 7 Nov 2013 15:40
شعرک ها
(۱)
داده لم روی ماسه های کبود
روح دریا به خواب می بیند
بلم خسته در کرانه ی رود
(۲)
سیبهای کال شعر من
در شعاع آفتاب چشم تو
تا حقیقت بلوغ می رسند...
بی تو
اینجا همه در حبس ابد تبعیدند
سالها، هجری و شمسی، همه بی خورشیدند
ارسالها: 24568
#1,928
Posted: 7 Nov 2013 15:43
چهار های گو
(۱)
کلاغ پیر
کابوس مترسک است
جالیز
رویای کلاغ
(۲)
مادیان پیر
در حصار خاطره هایش
رویای اسب جوان را
شیهه می کشد
(۳)
توفان که می وزد
روز کویر
آبستن هزار شب یلداست
(۴)
قاصدک
رویای کویر را
گره می زند
به چشمه ای که به خوابش دید
بی تو
اینجا همه در حبس ابد تبعیدند
سالها، هجری و شمسی، همه بی خورشیدند
ارسالها: 24568
#1,929
Posted: 7 Nov 2013 15:44
پرسه
در کتاب خاطرات یک شهاب سنگ خوانده ام
آسمان همیشه چون برنده ای رموک
حسرت شکار خویش را
بر دل شکارچی نهاده است
آن زمان که ماه فتح شد
بغض کهکشان شکست
خنده از لب ستاره محو شد
***
زیر بلکهای ماه
وحشتی هنوز پرسه می زند!
بی تو
اینجا همه در حبس ابد تبعیدند
سالها، هجری و شمسی، همه بی خورشیدند
ارسالها: 24568
#1,930
Posted: 7 Nov 2013 15:45
سه سه گانی
دراین دشتهای پر از پونه ی ترد
جهان مال خرگوش شوخی ست
که یک هیچ از مارها برد
***
دف زنی با دف خود روروکی ساخته بود
گام در جاده ی ابریشم ادراک نهاد
به یکی شاعر در قونیه دل باخته بود
***
وقتی که قناریی نخواند
گیرم که درخت می زند زار
دیگر قفسی به جا نماند
بی تو
اینجا همه در حبس ابد تبعیدند
سالها، هجری و شمسی، همه بی خورشیدند