ارسالها: 24568
#1,931
Posted: 7 Nov 2013 15:46
چشمه مهتاب
تو را چون برگ گل در چشمه ی مهتاب می بینم
دل هر شبنمی را در هوایت آب می بینم
تو شمع جمع زیبا طلعتان نغمه بردازی
که گرد چهره ا ت بروانه ها بی تاب می بینم
برای خاطر عشق تو چون مجنون صحرایی
ملامت از رقیبان جور از احباب می بینم
نه تنها خون دل بیمانه گیران شد که از عشقت
دل بیر مغان را هم به خون غرقاب می بینم
نمود فرودین را بی تو همچون جلوه ی باییز
زلال چشمه ها را بی تو چون مرداب می بینم
مرا چشم نیازی جانب بیمانه نوشان نیست
که در چشم تو باشد گر شرابی ناب می بینم
مگر دیوانه خواهم شد در این سودا که شب تا روز
سخن با ماه می گویم بری در خواب می بینم
بی تو
اینجا همه در حبس ابد تبعیدند
سالها، هجری و شمسی، همه بی خورشیدند
ارسالها: 24568
#1,932
Posted: 7 Nov 2013 15:47
رویش
من رویش دوباره ی خود را
مدیون دستهای نسیمم
در غرفه های خانه ی ذهنم
گلواژه ها
بیام بهاری را
در غنچه غنچه غنچه ی زخمم
می کارند
فصل بزرگ سبز شدن را
میلاد هرجوانه
نوید ی ست
بی تو
اینجا همه در حبس ابد تبعیدند
سالها، هجری و شمسی، همه بی خورشیدند
ارسالها: 24568
#1,933
Posted: 7 Nov 2013 15:48
سلام گل
چشم نرگس دلبذیر و نوشخند گل خوش است
بر فراز شاخساران نغمه ی بلبل خوش است
ناز مریم را نیاز قمری شیدا نکوست
گوهر شبنم طراز گیسوی سنبل خوش است
از کنار جو رمیدنهای آهو دلرباست
خوش خرامیهای کبک و ناز قرقاول خوش است
رقص ماه و ماهیان را در دل آرام رود
گاه شب دیدن به هنگام گذار از پل خوش است
بامدادان سایه سار بید مجنون بای گل
عاشقان دست افشان را به ساغر مل وش است
ساغر می بر گرفتن سر خوشان را فرصتی ست
دسته ی گل مهوشان را زینت کاکل خوش است
« خوش عمل » بدرود باید گفت غمها را که باز
نوبهار آمد هزاران را سلام گل خوش است
بی تو
اینجا همه در حبس ابد تبعیدند
سالها، هجری و شمسی، همه بی خورشیدند
ویرایش شده توسط: andishmand
ارسالها: 24568
#1,934
Posted: 7 Nov 2013 15:49
ما
بی قدم در وادی اندیشه می بوییم ما
کعبه ی مقصود را در خویش می جوییم ما
گوشه ی ابروی جانان را به جان دل بسته ایم
دست از سجاده ی برهیز می شوییم ما
قایل عشقیم و چون منصور با بانگ رسا
حرف خود را بر فراز دار می گوییم ما
ساکنان گلشن رازیم کز اقبال نیک
گاه گاهی غنچه ی تجرید می بوییم ما
در دیار عشق کوس آفتابی می زنیم
ذره ای از برتو جانبرور اوییم ما
دیگران با دیده ی ظاهر اگر مو دیده اند
«خوش عمل» بینندگان بیچش موییم ما
بی تو
اینجا همه در حبس ابد تبعیدند
سالها، هجری و شمسی، همه بی خورشیدند
ارسالها: 24568
#1,935
Posted: 7 Nov 2013 15:50
دل هر جایی
چون هزار آوا به گلشن گرم بزم آرایی ام
صد خزان درد است پنهان در بهار آوایی ام
خنده آموز دهان غنچه ام همچون نسیم
باغبان را رشک می آید به گل پیرایی ام
سینه توفان خیز و دل آتشفشان و آه سرد
موج حسرت می تراود دیده ی دریایی ام
شمع عشقی نیست روشن ورنه چون پروانه بود
شعله ای همراز با پرواز بی پروایی ام
خوش عمل با جامی از می میتوان مشغول کرد
عقل را ... اما چه سازم با دل هرجایی ام ؟
بی تو
اینجا همه در حبس ابد تبعیدند
سالها، هجری و شمسی، همه بی خورشیدند
ارسالها: 24568
#1,936
Posted: 7 Nov 2013 15:51
دلتنگی
پاسی از شب رفته است
در کلنجار خوش اندیشه ام با واژه ها
مصرعی می سازم از دلتنگی ام
ماهتاب از بنجره
- با دلهره
رنگ می باشد به دنیای بد بی رنگی ام
****
در سکوت بی کسی
جز صدای خش خش کاغذ نمی آید صدا
رنگ می بازند در اندیشه ی من واژه ها
خسته از تکرار این شبهای خالی از سرود
شادیی باشد اگر
نیست با چیزی که هست
هست با یاد خوش چیزی که بود
بی تو
اینجا همه در حبس ابد تبعیدند
سالها، هجری و شمسی، همه بی خورشیدند
ویرایش شده توسط: andishmand
ارسالها: 24568
#1,937
Posted: 7 Nov 2013 18:46
سئوال
دستای مهربون کجاس ؟ غم داره آبم میکنه
وقتی که از را میرسه خونه خرابم میکنه
بشت حصار لحظه ها دیو سیاه قصه ها
میکشه خورشید منو باز داره خوابم میکنه
خاطره های کودکی اونچه برامه زندگی
خط میزنه تو دفترم پاره کتابم میکنه
پنجره ی امیدمو میشکنه در هم میریزه
مثل یه عکس تا شده اسیر قابم میکنه
زندگی ماتمه برام مثل جهنمه برام
وقتی بری مهربون میره جوابم میکنه
بی تو
اینجا همه در حبس ابد تبعیدند
سالها، هجری و شمسی، همه بی خورشیدند
ارسالها: 24568
#1,938
Posted: 7 Nov 2013 18:47
برف
برف مفهوم تبشهای دل چلچله هاست
که به فردای بهار
میرسند از سفر فاصله ها
می نشینند لب بنجره ها
و به ما میگویند
که صمیمیت را
پکی را
توی گلدانهامان بنشانیم
برف
آیینه ی شفاف نسیمی ست
که در این باغچه فردا غزلی خواهد گفت
سهره ای را به تماشای گلی خواهد خواند
و تمنای چناری را
تا برکه ی معصوم دهستانی خواهد برد
برف در حاشیه ی زندگی ما حرفی ست
که اگر دریابیم
معنی
رویش
خوبی
پاکی ست
بی تو
اینجا همه در حبس ابد تبعیدند
سالها، هجری و شمسی، همه بی خورشیدند
ارسالها: 24568
#1,939
Posted: 7 Nov 2013 18:47
غزل من
گفت از عشق مگویید که هر جا عسس است
اول و آخر هر نامه به نام هوس است
نظر مرحمت از عقل مگیرید سراغ
به جنونی بگرایید که در دسترس است
کس به سر منزل اسرار ازل راه نبرد
جز سبب سوز سبب ساز که خود هیچکس است
در سبزی اگر از باغ محبت دیدی
چهره از شوق میفروز همانا قفس است
تیز بین باش که در دورترین نقطه ی اوج
کو سویی اگر از نور خیال است بس است
گل لبخند به لبهای بهاری ننشاند
غزل من که شرر نامه ی آخر نفس است
بی تو
اینجا همه در حبس ابد تبعیدند
سالها، هجری و شمسی، همه بی خورشیدند
ارسالها: 24568
#1,940
Posted: 7 Nov 2013 18:48
ای مرگ
شبها و روزان ملال آور
با مردمانی مسخ و بی باور
دلها همه آیینه اما تار
تکرار در تکرار در تکرار
محبوس این زندان بی روزن
می سوزم از درد جدایی من
تا چند لولیدن در این مرداب
ای مرگ ای زیبا ! مرا دریاب
بی تو
اینجا همه در حبس ابد تبعیدند
سالها، هجری و شمسی، همه بی خورشیدند
ویرایش شده توسط: andishmand