ارسالها: 14491
#1,961
Posted: 8 Nov 2013 20:23
گیرم که ثابت شد
دم هاي بي وفا به من چه – به من چه در کيف دستي شان جا مي شوند
از کوپه هاي قطار به من چه؟ فرار از فرار مي کنند
به من چه به من چه که در دهه ي هفتاد
در شعر فارسي به من چه؟ که از چشم هاي تو چه اتفاق – اتفاقي
به من چه؟ که افتاد؟
بي را از تهران خريدم به من چه؟ واو و ف و الف را
از عاشقي که کارش به زغال کِشي کِشيده
نکشيده پخش و پرا مي کرد وفا را به من چه؟
ناگفته گفت: که در آغاز نه فقط دانه ي فلفل سياه بود
روفيا سوفيا
نه فقط دانه ي فلفل سياه بود
خاکه زغال صورتم را گُل انداخته بود باز هم از دور شناخته بود مرا به من چه؟
بي را از تهران خريدم
بي بي اسم طوطي حرّافي بود که صرفاً به عينک من
زُل مي زد و هي مي گفت هيچ نمي گفت!
هي گفت و هيچ نگفت هيچ نمي گفت! به من چه!
خُب!
حالا عکس ماري بکشيد بي وفا ياري که منم!
که غلافش را دور انداخته
ماري که غلافش دور انداخته
خلافش را ثابت کنيد
ثابت کنيد خلافش را
مگر اين که ثابت کنيد خلافش را
آشفته سریم !
شانهی دوست کجاست ؟
ارسالها: 14491
#1,962
Posted: 8 Nov 2013 20:25
از همه قماش
این مهمانخانه یکسره تعطیل نیست
امپراطور درتختخواب خودش غلت می زند
ملکه ی مخلوع کندویش را یواشکی با خودش می آوَرَد
قارون که گنجش را اوباش از کله اش قاپیده اند برق می زند این وسط.
تو هم از این طرفِ بام افتاده ای هم از آن طرفِ بام
یا تازه مستی اش شروع شده شتری که بر پشت بام قدم می زنَد
یا شترنشده معنی پشت بام را هم نفهمیده.
ولی تو این وسط از دست نداده ای چیزی را
بامی که از هر دو طرف چشمانت را جا به جا نکند بام نیست
تو ولی افتادنِ از هر دو سوی بام را به دست آورده ای !
نمی دانم اما این زن زیبایی که پالتو خز ارزان قیمتی پوشیده
و به آرامیِ در راهرو از بغل من رد می شود
چه می خواهد بگوید با من
که نمی خواهد بگوید با من ؟
آشفته سریم !
شانهی دوست کجاست ؟
ارسالها: 14491
#1,963
Posted: 8 Nov 2013 20:26
گذرانی
امروز هم می گذرد با گل نرگس كه درست وسط خواب های تو كاشته اند
چل سال عاشقی از تو مجسمه ای ساخته كه به مرگی شیرین فرو بروی
از زنبوری كه نیش ات می زند می دانی كه هنوز نمرده ای
كمی عاقل تر باش از تو گذشته كه باز هم سرت بخورد به سنگ
فخرمی كنی كه جسدت راه می رود
و خلاف آب شنا می كند ؟
لكنت گرفته ای از دیدن عزراییل یا ذوق كرده ای از شاخه گلی
كه برایت خریده ام
رسوای زمانه منم / دیوانه منم
تو فقط در همه ی "هیچ " های من همه كاره ای
سرت از آب كرده ای بیرون كه نشان بدهی تشنگی آورده ای به دست ؟
بغل كرده ای سنگ تراشیده ای از پر قو را
راه می رود / حرف می زند
و كمی چیز تر از چیز است
دلت از برفی گرم است كه به سرت باریده
و كمی چیز تر از چیز است
آشفته سریم !
شانهی دوست کجاست ؟
ارسالها: 14491
#1,964
Posted: 8 Nov 2013 20:28
اگر گل کامل
از ممنوعیت هایی كه درچاه ریخته اند
گلی سرزده كه دست زدن به آن ممنوع است
چرایش را خدایی می داند كه خوردن زهر و تف كردن –
عسل را قدغن كرده
و برای میتِ گل سرخ هم حرمت خاصی قائل است
پس آزادی سر در آوردن از عمق چاه هم نیست
حتی اگر اسم تو را گل كامل گذاشته باشند
به دست های من هم ضربدری كوبیده اند كه
دست درازی به دامنِ خدا ممنوع
تضرع ِ به درگاه گل ممنوع
و بوییدن گلی كه فقط برای من از چاه سردرآورده ممنوع
و دراز كشیدن وسط ممنوعیت گل ممنوع
كاش ممنوع نبودیم ِ ما ممنوع نبود .
آشفته سریم !
شانهی دوست کجاست ؟
ارسالها: 14491
#1,965
Posted: 8 Nov 2013 20:29
از نمردن
آن طورها كه بود بد هم نبود
اینطورها كه هست بد نیست
هر خوشه گندمی كه می كنم از ساقه چند قطره خون نمی چكد از آن
هر ماشه ای كه می چكانم دندان گرگ در عضلاتم گیر نمی كند
فاسد نمی شود سبد سبد سبد انگورم
و شراب همان آب ولرمی نیست كه از شیر سر كوچه می مكیدم
قطار / قطار می رسد از راه
و ما صبح به زودی می رویم به سمت بهشتی كه سارا انار ندارد
كم كم / وقت برای خندیدن كم می آوریم
بس كه جنازه های تازه تازه یكی یكی از در در می روند
به بایزید زنگی بزن وَ بگو
پیاده شوم یا نشوم در بندری كه با سر ِ آستین
گوهر بیرون آوردندی از ته دریا ؟
درختی كه نمی خواهد سر به هوا باشد
از ترس اره بدنش تاول نمی زند
از نمردن كه نترسی موش كور هم عاشق می شود
كسی كه از دیوار كوتاه بالا می رود
غبطه نمی خورد به پرنده ی فرضا عاشقی
كه زیر چرخ ماشینی دراز كشیده
عاشقی كه دراز نكشد ؟ / نقشش را خوب بازی نمی كند !
بوده در كتاب عاشق فی الدنیا فرموده :
معشوقه ای كه قهر نكند عاشق است .
آشفته سریم !
شانهی دوست کجاست ؟
ارسالها: 14491
#1,966
Posted: 8 Nov 2013 20:31
دوازده سپتامبر
زنِ بار در کلکته هم که باردار بشود عاشق مرد لکنته ای شده یا نشده
اتفاقی ست که افتاده!
در بارانداز مردی که مست کرده فقط مست کرده در بارانداز
شتری که مادرش دو قلو زائید گفت من باید باز هم بار ببرم وَ خار قورت بدهم
بچه ی لُختی که از بیمارستان دزدیدند
پدرش هفت کفنِ پوسیده را بوسیده بود و گذاشته بود به حرّاج
اسم یکی از بچه های همسایه ی دست چپی ما ژوزف بود
از دیوار راست که بالا رفت
گنجشک ها داس به داس چکش به چکش متفرق شدند در بارانداز
- با بیضه ی روباهِ ماده چه کار داری دختر؟ گفت:
نمی شمرند اوّل می بُرند بعد با چرتکه یکجا حساب می کنند!
بچه های القاعده قاعدتاً اوّل خیلی بچه ماه بچه ماهی بوده اند
آب دماغ شان را قطعاً تمیز نمی کرده اند با پرچم های از رنگ و رو نرفته
از- رو نمی روند
یازده سپتامبر هنوز روی جوجه هایش خوابیده بود
من ندیده – نشنیده عاشقِ آن دو قلوها شده بودم
آدمِ عاشق نه ماسک می زند برای چیدن گل های شیمیایی شده
نه ضد عفونی می کند دست هایش را که جراحتی عمیق برداشته
مادری که بچه ندارد در آب جوش می خیسانَد بچه ای که ندارد
تا بر رؤیاهای فنر- فنری خنثی کند از تَه و تو نارنجک های اگر – مگری را
بچه شدن کار آسانی ست
مخصوصاً که زلیخا واری در لبنان دوقلو -دوقلو زائیده باشد
آه ! دوازده دوازده سپتامبر!
آشفته سریم !
شانهی دوست کجاست ؟
ارسالها: 14491
#1,967
Posted: 8 Nov 2013 20:33
هر کس به جایی
با چشم غول هم که به دنیا نگاه کنی
نه عنکبوت ها از تعصب شان دست می کشند
نه عقرب ومار از ارث و میراث پدری شان
وشتر مست رها نمی کند گیاهی که دیوانه اش کرده
قطار چه بر دیوار سفید سوت بکشد چه در گوش گرگ بیابان
زنِ هندی که متعلق به خال قرمز وسط پیشانی اش بود گفت به من گفت :
گفت در قطار اسب اسفندیار هم پس نگرفت رم کردنش را
و ازتجریش تا تاج محل اخمِ سگی هم به پسران آدم و حوّا نگذاشت زن هندی:
- «سنگ» و «سار» بشوم بهتر است یا؟
آدم عاشق فقط درکشمیر از سورتمه پیاده می شود گفت به من گفت.
وکیلم که این دو آدم برفی را که مرتکب عقدِ عمد نشده اند به عقلِ مدام در بیاورم؟
لیلی تخته گاز را گاز گرفت رفت که از در برود در رفت
مثانه ی مجنون از سوت قطار پر شده بود
عاشقی که کنار ریل های خجالتی از فرطِ فراق به سپیده دم تجاوز کند
دُم یا بویش را باید در آبِ آهک و زرنیخ بخوابانند
امّا در «عفونامه» ی حکیم متواری فصل یکم آمده:
در دنیای مجازی عِند الطلوع بیرون پریدنِ هر فعلی از سوراخِ جیب جایز است
در فصلِ دویم: عاشق سابق
آب در هاون می کوبد
رودخانه طغیان می کند
و عروس فراری به خانه بر می گردد وَ زنِ هندی؟
واگنی به هندوستان می رود به خال وسط پیشانی
واگن دیگر به گورستان پرلاشز به سه قطره ی خون
و این وسط پیاله روی می کنیم ما تا اینکه تا
در برج ایفل سرم به دوار افتاد و از قطار به زیر افتاد زن هندی ؟
از فرط اینکه مست نبودم وَ مستِ مست نبودم
با شیخ الرئیس در پاریس سراغ خانه ی کدخدا را گرفتم
گلنار
گوشه ی روسریِ ترکمنی اش را می جوید
هدهد کی از شانه ی به سرش دست برداشته
رفتم که از دستگیره های قطار کسی را به جای خودم حلق آویز کنم
الیزا در آینه بود آراگون در مستراح
زن هندی برای خودش زن هندی ست
من عاشق ریش پرفسوری خودم هستم
پدرم که از تو در آمد پدرم گفت هر چه نمی کشیم از تنهایی ست
کافی ست «سی – مرغِ» منطق الطیر را هم به رسمیت نشناسیم.
آشفته سریم !
شانهی دوست کجاست ؟
ارسالها: 14491
#1,968
Posted: 9 Nov 2013 13:21
قسم ۱
به مار ماده ی بی آزاری قسم
به فرض اینکه دور دست و گردن من
و با نیلوفری رقابت دارد که دور عصب هایم پیچیده
این آینه ی رو به رو قیافه ات را کمی تغییر قیافه داده
وگرنه این نیلوفر ظاهرا بر خلاف تو / از غلاف تو بیرون خزیده
به هم نریز لطفا فکر و خیال شطرنجی را که بر مسیر از هر کجای تو چیده ام
پس / هزار بار به تو ای ماری قسم
که کاری سخت دست منداده ای
که خیلی هم ساده است
اول / خوب خفه ام کن !
بعد خرسی را صدا بزن که بو بکشد
اسامی خاصی که زیر پوست من با موهایی کوتاه یا بلند
پیش از آنکه بمیرند / پا گذاشته اند به فرار
کره ی روی میز را هر چه زودتر / به موزه اگر بفرستی / متشکرم
دنیا را صرفا برای تو گفتم که از نو آغاز بشود
یا که نه آن را فقط برای تو با پاکت سیمانی تعمیر کنیم
با سه چار کارگر افغانی
آن طرف اما جسدی تازه روی دست کلاغی مانده
که قارقار هم هنوز بلد نیست
آشفته سریم !
شانهی دوست کجاست ؟
ارسالها: 14491
#1,969
Posted: 9 Nov 2013 13:21
قسم ۲
ه شب قسم
که قلاده را شب ها تو به گردن سگ هاری فقط
که فکر می کنی : نکند ؟
ماری اما به رختخواب من می اندزی
پنج و پنج دقیقه / دقیقا
از خوابی انصافا خیلی عمیق / من
به جای تو حتی بلند بلند می پرم از جا
مرا ببوس
برای آخرین بار اتوبوسی که فقط آدم های تقریبا زشت را
به بهشت اول صبح خدا هم که نمی برد / اما
تا موی سر مرا در آسیاب سفید نکند
له نمی شود چرا سر این عین سگ هار
پس
رختخواب مرا منستانه بنداز / که از فرط هر چه / زود بمیرم
که این مار لعنتی
گوشه - کنار میز کار مرا هم / نه اینکه بلد نیست
فعلا که در رختخواب من افتاده است
آشفته سریم !
شانهی دوست کجاست ؟
ارسالها: 14491
#1,970
Posted: 9 Nov 2013 13:22
قسم 3
به عاشق تو نبودم اگر قسم !
-دروغ ؟
بلد نیستم جسدم را به جز کنار راه رفتن در کنار تو
در کجای هم اکنون این همه هیچ / دفن کنم
هیچ / بلد نیستم
ها ؟
چه کسی فرمود از کلاغی بپرس که در کتاب مقدس
بیل که نه
به دست هابیل اما چیزی یاد داد که
باز بلد نیستم
قصه ی تدفین این جسد
چه بد
کنار راه رفتن در کنار تو چه خوب ادامه داد
آشفته سریم !
شانهی دوست کجاست ؟