ارسالها: 14491
#1,981
Posted: 10 Nov 2013 21:10
بی اجابت
پس از یک عمر جُستن در تکاپوهای بسیارت
سراپا تشنگی باید گذشتن از عطشزارت
تو آن رازی که دنیا از نگاهم سخت پنهان کرد
که پیچید این چنین در هفت توی گنگ اسرارت
در این کابوس بی پایان، در این رویای ناممکن
به هر سو می دوم سرسختی بغض است و دیوارت
دعایی بی اجابت هستی اما در مذاق من
نمی دانم چرا این قدر شیرین است تکرارت!
وصال تو به یک دلتنگی خاموش آغشته ست
فراق آلودۀ وصل است حتی روز دیدارت
خریداری نداری از گرانیّ و عجیب این است
کسادی نیز افزوده ست بر گرمیّ بازارت
رسیده ناز چشمان خوش لیلی به چشم تو
و شیرین تر ز شیرین است شیرینیّ رفتارت
غزل در نیمه راه وصف تو از پای می ماند
عبث گفتند خیل شاعران در نظم اشعارت...
آشفته سریم !
شانهی دوست کجاست ؟
ارسالها: 14491
#1,982
Posted: 10 Nov 2013 21:12
جنگل سیاه
هر چیز بود - غیر خودت - جا نهاده ای
خود را کنار برکۀ شب وا نهاده ای
با چشمهای بسته در این جنگل سیاه
بیهوده پا به گشت و تماشا نهاده ای
زخمی و بی پناه، تو روحی تکیده را
در تنگنای حادثه تنها نهاده ای
انسان سرشکسته! به هر سو که می روی
گویی به مرز غربت خود پا نهاده ای
خرمهره ای به دست تو دادند و کف زدند
تو ابلهانه پا به سن اینجا نهاده ای
این افتخار نیست که قلبی سیاه را
در من یزید وهم به سودا نهاده ای
دنیا کلاه بر سرت آیا نهاده است
یا تو کلاه بر سر دنیا نهاده ای؟!
در پای صفحه ای که در آن حکم مرگ توست
با دستهای مرتعش امضا نهاده ای:
انسان... غریب...گم شده... دل مرده...مضطرب
بی خویش...بی پناه...به خودوانهاده ای...
آشفته سریم !
شانهی دوست کجاست ؟
ارسالها: 14491
#1,983
Posted: 10 Nov 2013 21:16
حباب
نرخ دلار قابل دیدن دوبار نیست
این دولت فخیمه چرا شرمسار نیست؟!
فکری به حال ارز کن ای بانک مرکزی
این وضع نرخ سکه و بازار کار نیست
کی این حباب می ترکد جان من بگو
ما را مجال و حوصلۀ انتظار نیست
یک تاول است، یک دمل چرکی است این
همچون حباب در گذر جویبار نیست
کی دیده ای حباب بترکد به سادگی
وقتی که در بساط سواحل بخار نیست!
آخر کمی ز خویش بخاری نشان بده
قانون مترسک سر یک کشتزار نیست!
مجلس موظف است؟ چرا در میانه نیست؟
دولت مقصر است؟ چرا برکنار نیست؟
آن پشت صحنه ها چه خبرهای دیگری ست
این راز سر به مهر چرا آشکار نیست؟
از ما گذشته است ولی بانک مرکزی!
"فکری به حال خویش کن این روزگار نیست!"
"اول بنا نبود بسوزند عاشقان"
این طبق وعده ها و قرار و مدار نیست!
هی خط بزن دوباره و بنویس، شعر تو
این بار نیز مستحق انتشار نیست!
آشفته سریم !
شانهی دوست کجاست ؟
ارسالها: 14491
#1,984
Posted: 10 Nov 2013 21:18
گل و لبخند
زمستان در زمستان کی هراس یخ زدن داری
تو که رنگین بهاری در حصار پیرهن داری
پُری از عطرهای ناشناس جنگلی وحشی
فراغ ای یاس من از رنگ و بوی یاسمن داری
شبیه هالۀ رنگین کمانی از گل و لبخند
به گرد دامنت پروانه ها در پرزدن داری
شبم سرشار عطر و روشنی شد در هوای تو
مگر پیراهنی از عطر شب بوها به تن داری
رهایم کن غبار دامن دشت جنون باشم
چه کاری تو به این دیوانه بازیهای من داری
سراپای تو موزون است و در دیوان چشمانت
چه مضمونهای ناب از حافظ شیرین سخن داری
به رغم عشق قسمت نیست، یا شاید که نسبت نیست
تو را با خوی دلداری، مرا با خویشتنداری
آشفته سریم !
شانهی دوست کجاست ؟
ارسالها: 14491
#1,985
Posted: 11 Nov 2013 13:58
خوابگرد
همه هراس تو
از این بود :
یکباره
بیدار شوی
و خودت را
روی لبهّ تنهایی
در آستان سقوط ببینی ،
و بشنوی
که رادیو خبرهای بد می دهد
و بفهمی
اسکلتی پوسیده
از جانوری دریایی
که انبوه صدفهای خالی و مرجانها
دوره اش کرده اند،
رو به روی تو ایستاده است،
اسکلتی بدون قلب
که دروغ
از خالی چشمانش
شعله می کشد!
چه دشوار است
ناگهان
از خواب صدها ساله برخیزی
و ببینی
هیچ کس
تو را نمی شناسد
و سکهّ قلبت را قبول نمی کند
و ناچار شوی
به اعماق غار تنهاییت برگردی
و دیگر بار
خوابی هزاران ساله را
چشم بر هم گذاری،
انگار
تنهایی
تنها تقدیری است که بر تو جاری است!
***
اما همهّ هراس من
از کابوسهای بیداری بود
چون می دانستم تو خواب نیستی
تنها خودت را کمی به خواب زده ای!
آشفته سریم !
شانهی دوست کجاست ؟
ارسالها: 14491
#1,986
Posted: 14 Nov 2013 16:05
کرت های ترک خورده
...ولی خوش به حالت
که یک عمر
چون من پریشان نبودی
مسافر نبودی
مهاجر نبودی
پرستوی آواره در باد و باران نبودی
نسیمی که می آمد از دور
در برگ و بار تو آواز می خواند
و چون من
درختی در اقصای سرد زمستان نبودی
چه می دانی از ابر
چه می دانی از کرتهای ترک خورده
تو که باخبر
از عطش
از تب شوره زاران نبودی
و شاید که بودی
ولی بی گمان
مثل من
عاشقی خسته
پیوسته سر در گریبان نبودی!
آشفته سریم !
شانهی دوست کجاست ؟
ارسالها: 14491
#1,987
Posted: 14 Nov 2013 16:06
شگفت
اگر آتشفشانی سرد گردد
یا بهاری زرد
یا دریاچه ای تبخیر
یا کوهی به زیر بارش برف زمستان ، پیر
یا...
جای شگفتی نیست
شگفت آنجاست
یک دریای طوفانی بی پایاب
خاکستر شود روزی...
***
چه کردی با دلم ای آذرخش واپسین
ای شعلهّ موذی!؟
ذبح عظیم
یوسف نبود
تا عاشقش شده باشی
موسی نبود
تا در شب وادی
پا به پایش
تا تیه گم شدگی بروی
ابراهیم نبود
تا بی تاب
بی آب
گرد محرابش
هروله کنی
اسماعیل نبود
که بین زمزم و صفا
برایش غزل بگویی...
او تنها
گوسپندی بود
قربانی را...
آشفته سریم !
شانهی دوست کجاست ؟
ارسالها: 14491
#1,988
Posted: 14 Nov 2013 16:08
کلاغ قصه
از اون بهشت برای ما
خوشهّ گندمش موند
از تب و تاب عاشقی
سوء تفاهمش موند
مثل کلاغ قصه ها
تو التهاب غصه ها
گم شد و تنها واسه ما
خاطرهّ گمش موند
یه بغض سنگین تو صداش
غم غریبی تو نگاش
میخواس بگه هنوز ...
ولی
نمیدونم تو گفتن
جملهّ چندمش موند...
کیفر
مثل عنکبوت غول پیکری
که طعمه را
در فراخنای حوصله
به دام می کشد
و بعد
ناگهان
به کام می کشد ،
این زمانه هم
به جرم لحظه های خوب
- لحظه های عاشقانه ای که داشتیم -
دارد از من و تو انتقام می کشد !
آشفته سریم !
شانهی دوست کجاست ؟
ارسالها: 14491
#1,989
Posted: 14 Nov 2013 16:10
اتاق انتظار
ایستاده ایم
در برابر دری شگفت...
تا کنون چه بی شمار
از دری که بسته است
تا فراتر از هراس،
سرزمین عطرهای ناشناس
رفته اند
در ، ولی هنوز
آن چنان که بوده
- ناگشوده-
مانده است!
×××
مثل ناگهان
جان ما
شبیه غنچه ای
گشوده می شود
و مرگ چون نسیم
از آستان جان ما
عبور می کند!
×××
زندگی
جز همین درآمدن
جز همین گذار
جز درنگ ساده ای
در اتاق انتظار
نیست!!
آشفته سریم !
شانهی دوست کجاست ؟
ارسالها: 14491
#1,990
Posted: 14 Nov 2013 16:10
غریبه
می نشینی چه خسته اما کسی کنارت نمی نشیند
پرنده ای ای درخت تنها به شاخسارت نمی نشیند
در این دیاری که همدمی نیست، غریبه بودن غم کمی نیست
چنان غریبی که سایه ات هم دمی کنارت نمی نشیند
نگاهها سنگی اند و سردند، اگر چه در چشم تو بخندند
اگر بمیری کسی در اینجا سر مزارت نمی نشیند
به زیر لب نغمه های ناشاد، ترانه ای کهنه ، رفته از یاد
بجز هیاهوی مبهم باد به جان تارت نمی نشیند
به خانه می آیی از خیابان، قدم به یک کوچه می گذاری
که هیچ کس جز گدایی آنجا به رهگذارت نمی نشیند
نشسته ای دلشکسته اما...کسی کنارت نمی نشیند
پرنده ای ای درخت تنها به شاخسارت نمی نشیند
آشفته سریم !
شانهی دوست کجاست ؟