ارسالها: 14491
#2,021
Posted: 6 Dec 2013 09:46
درخت گل
شلیک گل از تفنگ ها تا دور
از سنگر صخره های جلبک پوش
آتش زدن دهات غافلگیر
با شعله ای از شقایق سوزان
آسایش گرد و خاک آواره
در لوله ی توپهای بی مصرف
گهواره ی رشد جوجه گنجشکان
در حجم کلاه های سربازی
پیروزی چشمه سار در جبهه
نصب خزه ها به سینه ی دیوار
اعلان بلند زندگی در شهر
گل داده درخت سیب همسایه
گل کرده خیالبافی من نیز
آشفته سریم !
شانهی دوست کجاست ؟
ارسالها: 14491
#2,022
Posted: 6 Dec 2013 09:47
عیادت
مرگ، از پنجره ی بسته به من می نگرد
زندگی از دم در
قصد رفتن دارد
روحم از سقف گذر خواهد کرد
در شبی تیره و سرد
تخت حس خواهد کرد
که سبک تر شده است در تنم خرچنگی ست
که مرا می کاود
خوب می دانم من
که تهی خواهم شد و فروخواهم ریخت
توده ی زشت کریهی شده ام
بچه هایم از من می ترسند
آشنایانم نیز
به ملاقات پرستار جوان می آیند
آشفته سریم !
شانهی دوست کجاست ؟
ارسالها: 14491
#2,023
Posted: 6 Dec 2013 09:49
خونه ی باهار
کمک کنین هلش بدیم ، چرخ ستاره پنجره
رو آسمون شهری که ستاره برق خنجره
گلدون سرد و خالی رو ، بذار کنار پنجره
بلکه با دیدنش یه شب ، وا بشه چن تا حنجره
به ما که خسته ایم بگه ، خونه باهار کدوم وره ؟
تو شهرمون آخ بمیرم ، چشم ستاره کور شده
برگ درخت باغمون ، زباله ی سپور شده
مسافر امیدمون ، رفته از اینجا دور شده
کاش تو فضای چشممون ، پیدا بشه یه شاپره
به ما که خسته ایم بگه ، خونه باهار کدوم وره ؟
کنار تنگ ماهیا ، گربه رو نازش می کنن
سنگ سیاه حقه رو ، مهر نمازش می کنن
آخر خط که می رسیم ، خطو درازش می کنن
آهای فلک که گردنت ، از همه مون بلن تره
به ما که خسته ایم بگو ، خونه ی باهار کدوم وره ؟
آشفته سریم !
شانهی دوست کجاست ؟
ارسالها: 14491
#2,024
Posted: 6 Dec 2013 09:51
گلدوزی
گوشه ی پارچه ای برفی رنگ
شاخه ها سبز شدند
روی هر شاخه ی گلی می روید
مادرم مثل بهار
گوشه ی پارچه گل می سازد
غنچه می رویاند
و نخ گلدوزی
شیره ی خام گیاهی ست که در ساقه ی گلها جاری ست
خواهرم توی حیاط
دوست دارد که گل از شاخه بچیند، اما گنجشکی روی درخت
خواب گل می بیند
ذهن گنجشک پر از عطر گل است
روی دیوار حیاط
گربه ای آمد و گل پرپر شد
مادرم مثل بهار
گوشه ی پارچه گل می سازد
نخ گلدوزی او کوتاه است
مادرم می ترسد
غنچه ها وا نشوند
آشفته سریم !
شانهی دوست کجاست ؟
ارسالها: 14491
#2,025
Posted: 6 Dec 2013 09:55
تعزیه
باد ها
نوحه خوان
بیدها
دسته ی زنجیرزن
لاله ها
سینه زنان حرم باغچه
بادها
در جنون
بیدها
واژگون
لاله ها
غرق خون
خیمه ی خورشید سوخت
برگ ها
گریه کنان ریختند
آسمان
کرده به تن پیرهن تعزیه
طبل عزا را بنواز ، ای فلک ...
آشفته سریم !
شانهی دوست کجاست ؟
ارسالها: 14491
#2,026
Posted: 6 Dec 2013 09:57
کمر هفته
کمر هفته شکست
می توانم بروم پس فردا
نفسی تازه کنم
می توانم راحت
با تکان دادن دستم همه جا پر بزنم
می توانم بروم
و به فرمان دلم
سر دیوار تو دستی بزنم برگردم
ای دل ِ خسته ، به پیش !
برویم
تا دیاری که در آن " ایست ، خبر دار " ی نیست
برویم
تا که چشمانم را
در خیابان بچرانم یک شب
مادرم
چای را دم کرده ست
و سماور سخن از آمدنم می گوید
آشفته سریم !
شانهی دوست کجاست ؟
ارسالها: 14491
#2,027
Posted: 6 Dec 2013 10:01
خار
حتی تن نسیم ازین سیم خاردار
خونین است
شور گریز درمن
می جوشد
می خواهم
هر تکه ز لباس مرا خاری
بردارد و به باد سپارد
می خواهم
یک شب گلوله ای
بر شیشه ی سکوت پراند
سنگی
ای کاش بین ما
گر خار می کشیدند
با خارهای ساق گل سرخ
دیوار می کشیدند
آشفته سریم !
شانهی دوست کجاست ؟
ارسالها: 14491
#2,028
Posted: 6 Dec 2013 10:02
در غربت
سه استکان برنج
پنج استکان ِ پر
آب
قدری نمک
اول برنج را می شوییم
بعدا
پنج استکان در آن ، آب
بعدا نمک
و بعد
روی چراغ و جوش ملایم
امشب دوباره این شکم پیچ پیچ من
دارد عزا به جای غذا
از بس که تخم مرغ شکستم ، دیگر
مرغان خانگی هم
با احتیاط می گذرند از کنار من
گاهی ناهار و شام
در کافه ای حقیر
و گاهی
در خانه ی رفیقی
حس می کنم من اینجا
در غربت
درد گرسنگی را
تی
من می توانم امشب
بنشینم و بگویم
شعری برای قحطی و فقر و گرسنگی
در " هند " یا " بیافرا "
مادر چه چیز خوبی ست !
آشفته سریم !
شانهی دوست کجاست ؟
ارسالها: 14491
#2,029
Posted: 6 Dec 2013 10:04
نام تو
دفتر من در وسط
باد ورق می زند
برگی از آن می کند
نام تو در باغها
ورد زبان می شود
********
طیاره ی کاغذی
کودک
با تیر و کمان چوبی اش سنگی
انداخت
و بال پرنده
قوه ی جاذبه را
باور کرد
و خون پرنده خاک را تر کرد
در باغ پرنده ها
خزان آمده بود
در باغ پرنده ها
خزان
با تیر و کمان آمده بود
بر ساقه ی گل
پرنده معکوس نشست
تا ساقه ی گل نیز شکست
از شاخه
پرنده بود
که می افتاد
پرهای پرنده
برگ پاییز شدند
در باد
کودک
با تیر و کمان چوبی اش در باغ
فواره سنگ را بنا می کرد
وقتی
یک نقطه هم از پرنده در باغ نماند
کودک
طیاره ی کاغذی هوا می کرد !
آشفته سریم !
شانهی دوست کجاست ؟
ارسالها: 14491
#2,030
Posted: 6 Dec 2013 10:05
تو فقط خوبی
تو کوچه دارن منو می زنن
تو کوچه دارن منو می کشن
تو بیا نذار منو بزنن
تو بیا نذار منو بکشن
میله ها می خوان آسمونو خط خطی کنن
تو بیا نذار
واسه یه دونه ستاره
اینا
چشم خورشید و می خوان در آرن
اگه یه روزی دستم برسه
سنگو می زنم شیشه میشکونم
اگه یه روزی دستم برسه
با سنگ می زنم توی چشمشون
یه کاری کردم اونجاشون سوخته
حالا هر کاری می خوان ، بکنن
پدرسوخته ها خیال می کنن من نمی فهمم
- آقا اجازه س ما بریم بیرون ؟
- آقا اجازه س بریم دس به آب ؟
- آقا اجازه س انگشتمونو
تو دماغمون فرو بکنیم ؟
- اجازه می دین آواز بخونیم ؟
- اجازه می دین نفس بکشیم ؟
- اجازه می دین ریشه از زمین شیره بمیکه ؟
- احازه می دین آبا از کوها سرازیر بشن ؟
- اجازه می دین گلا وا بشن ؟
- اجازه می دین برگا سبز بشن ؟
- اجازه می دین مرغا رو هوا گشتی بزنن ؟
همه ش اجازه
همه ش اجازه
بعد ازین دیگه خودم می دونم
- چیزی نگو
- چشم
- حرفی نزن
- چشم
- چشم هم نگو
- چشم !
من دیگه دارم منفجر می شم
بچه ها اگه شیطونی کنن
معلومه دیگه کتک می خورن
اما من می خوام
بچه ها همه ش شیطونی کنن
بزنن سر و کله بشکونن
برن پای خط
به مسافرا
حواله بدن
سنگو ول کنن وسط شیشه
کتک بخورن
گریه بکنن
توی آدما
تو فقط خوبی
تو فقط نصیحت نمی کنی
من دیگه دارم منفجر می شم
سرمو بگیر توی دومنت
بذار یه کمی گریه بکنم
بذار یه کمی دلم وا بشه
آشفته سریم !
شانهی دوست کجاست ؟