ارسالها: 14491
#2,031
Posted: 6 Dec 2013 10:08
بین دختران قبایل
ابری نشسته روی سماور
می بارد
گلهای روی قالی
می رویند
امشب عجب فضای اتاقم معطر است
امشب اتاق من حشراتش
مرغان جنگل اند که می خوانند
زنجیروار و زنجره وار
ماه و ستارگان
چسبانده اند صورت خود را به شیشه ها
مانند بچه های هیچ ندیده
پشت بساط شهر فرنگی
من در میان جنگل
مهمان یک قبیله ی وحشی هستم
من با تمام شوقم
در رقص دسته جمعی بومی ها شرکت دارم
من در میان بهت و تماشا
من بین دختران قبایل
و حلقه های گل
من غرق طبلها و صدا ها که ....
ناگهان
تق تق ، صدای در
و بچه ای که خسته
از کارگاه تیره ی قالیبافی برمی گردد
جنگل ، سیاه می شود و می سوزد
آشفته سریم !
شانهی دوست کجاست ؟
ارسالها: 14491
#2,032
Posted: 6 Dec 2013 10:09
گمشده
صاحب عکس فوق ، گم شده است
رفته از خانه و نیامده است
مادرش گریه می کند شب و روز
صاحب عکس فوق
چشمهایش درشت
دستهایش همیشه مشت
صاحب عکس فوق ، با خونش
روی آسفالت می کشد فریاد
سینه اش باغ لاله های غریب
صاحب عکس فوق
در خیابان آرزو جان داد
می روم پیش مادرش امروز
تا بگویم :
- صاحب عکس فوق من هستم
آشفته سریم !
شانهی دوست کجاست ؟
ارسالها: 14491
#2,033
Posted: 6 Dec 2013 10:10
فروش
صُب زود
وقتی که باد
تو کوچه صداش میاد
می رم و فوری درو وا می کنم
داد میزنم :
- آی نسیم سحری !
یه دل پاره دارم
چن می خری ؟
آشفته سریم !
شانهی دوست کجاست ؟
ارسالها: 14491
#2,034
Posted: 6 Dec 2013 10:12
در دوردست
در دوردست
همهمه ی قورباغه هاست
شب
در میان چشم نگهبان زاغه هاست
این آسمان روشن مهتابی
این پرنیان آبی
افتاده روی سینه ی عریان کوهها
می لغزد و نمی افتد
باد حریص تشنه
دزدانه
همراه بوی سنجد
می آید
ای دیده بان برج مراقب، نگاه کن !
آشفته سریم !
شانهی دوست کجاست ؟
ارسالها: 14491
#2,035
Posted: 6 Dec 2013 10:20
خوشبختی
فریاد می زند کودک
با دسته ای بلیت به دستش
از راه می رسد مردی
می گوید :
- آه ای درخت خوشبختی!
برگی به من بده
عکس یادگاری
بر صندلی نشستم
و تکمه های باز ِ کتم را بستم
یک شاخه گل به دستم
عکسی به یادگار گرفتم
با تنهایی
در هایهوی آب و هیاهوی بچه ها
آشفته سریم !
شانهی دوست کجاست ؟
ارسالها: 14491
#2,036
Posted: 6 Dec 2013 10:27
نذر
باد آمد و روزنامه خوان شد
باران
می ریخت به صفحه ی حوادث
ناگاه کلاغها رسیدند
با تکه ی شب به زیر منقار
از نور ستاره ها گرفتیم
وز صخره و کوه و سنگ بالا رفتیم
پیراهن و کفش من کتانی
و آن هر دو پر از تب جوانی
سنجاقک صد صدا
بر آب نشسته بود
شب
با آب
می رفت به ریشه ی درختان
رفتیم به قهوه خانه شب
ما خسته و چای ، تازه دم بود
تاریکی و ترس ، پشت دیوار
ناگاه
یک نور درشت
آن نور ،پناهگاه ما بود
آمد پدرم به خوابم آن شب
انداخت به روی من پتو را
خورشید
برخاست
شب را
آهسته تکاند از لبانش
خورشید
با مجمعه ی طلایی خود
می ریخت به روی کوه
آتش
آنجا ته دره
سنگی خزه پوش دیده می شد
آب از خزه می چکید
نم
نم
من قمقمه ام چه عشق می کرد
ناگاه کلاغ ها
چادر به سر آمدند از دور
پهلوی امامزاده بودیم
من شمع گرفته نذر کردم
قاطرچی پیر ، قاطرش را
آنجا لب حوض ، نعل می کرد
آشفته سریم !
شانهی دوست کجاست ؟
ارسالها: 14491
#2,037
Posted: 6 Dec 2013 10:38
مهتاب نامه
مهتاب
دامن به دست دارد و در دشت
می گردد و برنج می افشاند
مهتاب را که خوب ترین بانوست
آب غلیظ شالیزار
تا زانوست
مهتاب
دم پایی مرا پوشیده
رفته کنار ساحل
مهتاب
در قایقی نشسته و تورش را
انداخته در آب
آشفته سریم !
شانهی دوست کجاست ؟
ارسالها: 14491
#2,038
Posted: 6 Dec 2013 10:44
حرکت
ابرها در حرکت
خانه ها ساکن
کاشکی
ابرها ساکن بودند
خانه ها در حرکت
بادها در حرکت
باغ ها ساکن
کاشکی
بادها ساکن بودند
باغ ها در حرکت
نوبتی هم باشد
نوبت خانه و باغ است که گشتی بزنند
آشفته سریم !
شانهی دوست کجاست ؟
ارسالها: 14491
#2,039
Posted: 6 Dec 2013 14:13
نیلوفری
ماه
نیلوفر در دستش
پاورچین- پاورچین، می آید بالا
از پله
و اتاقم را آبی می سازد
عشق
پیراهن خوابش بر تن
پاورچین-پاورچین، می آید بالا
از پله
و مرا در بر می گیرد
آشفته سریم !
شانهی دوست کجاست ؟
ارسالها: 14491
#2,040
Posted: 6 Dec 2013 14:14
درخت و شعله
درخت شعله کشید
حیاطمان تب کرد
نسیم با هیجانش، نفس نفس می زد
درخت، بار آورد
دو تا انار آورد
دو تا انار رسیده ، دو تا انار درشت
انار
به رنگ شرم درآمد
درخت، دختر شد
آشفته سریم !
شانهی دوست کجاست ؟