ارسالها: 14491
#2,071
Posted: 10 Dec 2013 06:29
حسرت
حسرتا ،دردا،که جانم رفته است
نازنینم ،مهربانم رفته است
مرده ای در حال غسلم من دگر
عمر من ،روح وروانم رفته است
بعد او کاهی نمی ارزد جهان
همنشینم، هم زبانم رفته است
جلوه ی شبهای مستی شد تمام
ماه تابان ، آسمانم رفته است
آن طلوع و آن غروب عاشقی
آفتاب و کهکشانم رفته است
سیل اشکم دامن صحرا گرفت
باغ گل ، سرو روانم رفته است
روزگارم را فلک پامال کرد
دلخوشی از آشیانم رفته است
از چه من ماندم دراین کهنه سرا؟
ساربانم ، کاروانم رفته است
آشفته سریم !
شانهی دوست کجاست ؟
ارسالها: 14491
#2,072
Posted: 11 Dec 2013 06:21
شکوه
ي ماه شبان تار شكوه
از اين همه انتظار شكوه
از پستي روزگار شكوه
دارم من دلفگار شكوه
از زخم زبان خار شكوه
صد ياكه هزار بار شكوه
ازدرد فراق يار شكوه
ازفصل گل وبهار شكوه
آلاله ي بيشه زار شكوه
واي از دل بيقرار شكوه
كردم لب چشمه سار شكوه
كم كن تو در اين ديار شكوه
آشفته سریم !
شانهی دوست کجاست ؟
ارسالها: 14491
#2,073
Posted: 11 Dec 2013 06:22
تک غزل
تک غزال من به صحرا آمده
ماهرو، تنهای تنها آمده
غافل از چشم حسودان چمن
وه چه رعنا ،وه چه زیبا آمده
همچو آهو بیخبر از مکر ودام
تیز پا ، چالاک و رعنا آمده
حالیا بر آسمان چشم من
خوشه پروین، ثریا آمده
یوسف طبعم عجب سرکش شده
من نمی دانم زلیخا آمده؟
بهر تیمار دل خسته دلان
مژده بر یاران مسیحا آمده
آشفته سریم !
شانهی دوست کجاست ؟
ارسالها: 14491
#2,074
Posted: 11 Dec 2013 06:24
ساقی
به کنج محنت آبادم بفریادم برس ساقی
اسیر و رفته از یادم بفریادم برس ساقی
خمار خون تاکم من بنوشان جرعه ای مارا
به گوش خم رسان دادم بفریادم برس ساقی
به جامی میشوم پران فلک را در نوردم من
رهایم کن که آزادم بفریادم برس ساقی
اگر چه پیر وفرتوتم شرابی کهنه میخواهم
چراغی در ره بادم بفریادم برس ساقی
گهی گریان دمی خندان به بزم می پرستانم
اگر غمگين ويا شادم بفريادم برس ساقي
آشفته سریم !
شانهی دوست کجاست ؟
ارسالها: 14491
#2,075
Posted: 11 Dec 2013 06:25
مادرم
معدن لطف و صفایی مادرم
نعمت پاک خدایی مادرم
صاف وصادق، مهربان،بی قل وغش
دور از رنگ و ریا یی مادرم
عمر خود را صرف ما کردی عزیز
جور کش، درد آشنایی مادرم
ای که شیرین تر زجانی،جان ما
گوهر یکتای مایی مادرم
همچو خورشیدی درخشان در دلم
روشنی بخش دروبام و سرایی مادرم
آشفته سریم !
شانهی دوست کجاست ؟
ارسالها: 14491
#2,076
Posted: 11 Dec 2013 06:28
بیماری دل
به که شکوه کنم ازخواری دل
کجانا له کنم از زاری دل
ندارم من دگر یارو دیاری
دریغ ازذره ای غمخواری دل
دگر ذوقی براي دل نمانده
چه گویم من ازین بیزاری دل
مپیچ این نسخه بهبودی ما
نمی خواهد شفا بیماری دل
مخوان دیگر به گوش من سرودی
نزن حرفی تو از دلداری دل
آشفته سریم !
شانهی دوست کجاست ؟
ارسالها: 14491
#2,077
Posted: 11 Dec 2013 06:29
دلشدگان
تاعهد ووفا باتوببستیم
عهدهمه عالم بشکستیم
مادلشدگان باده پیما
درساحت گل شیشه بدستیم
دربزم چمن لاله ونسرین
ازهر چه تعلق است رستیم
بابانک هزارو صوت قمری
سرخوش زمی روز الستیم
نوشیدن می کناره سبزه
الحق که همه باده پرستیم
درانجمن از پرتو باده
محو رخ آن ساقی مستیم
بادیدن آن ماه دلارا
فارغ زجهان پست پستیم
بهر دل بیمار تو(فانی)
گرد حرم پیر نشستیم
آشفته سریم !
شانهی دوست کجاست ؟
ارسالها: 14491
#2,078
Posted: 11 Dec 2013 06:31
سر به زیر
آ خر ز عتاب من بمیرم
از ین همه ظلم نا گزیرم
عمریست که مانده ام به زندان
در بند اسارات و اسیرم
گرما هدف شکار هستیم
دل دل نکن و بزن به تیرم
در بارگه تو جای ما نیست
در نزد تو پادشاه فقیرم
با آنکه ندیدم از تو مهری
هرگز نروی تو از ضمیرم
گرچه ثمری ندارم اما
چون بید همیشه سربه زیرم
آشفته سریم !
شانهی دوست کجاست ؟
ارسالها: 14491
#2,079
Posted: 11 Dec 2013 06:33
چشم سیاه
عاشق چشم سیاه و لب عناب توام
منتظر، دل نگران باز چه بی تاب توام
در دل شب به طواف حرمت آمده ام
در پی دیدن روی مه و مهتاب توام
شب رسیدو غم عشقت به دلم خیمه زده
امشب ای جان جهان باز چه بیخواب توام
آنچنان نوش لبت نشئه نموده است مرا
هر زمان در پی آن مرهم کمیاب توام
تا ابد ورد زبانم شده این مصرع ناب
عاشق چشم سیاه و لب عناب توام
آشفته سریم !
شانهی دوست کجاست ؟
ارسالها: 14491
#2,080
Posted: 12 Dec 2013 17:53
شب انتظار
تا کی شب انتظار باز آ
سر سبزی نو بهار باز آ
بلبل به چمن نغمه سراشد
آ لاله ی کو هسار باز آ
جشنی شده بر پا در این باغ
پر و انه ی بیقرار با ز آ
خواهم که لبی را به لب جام رسانم
ای با ده ی خو شگوار باز آ
عطرت همه پیچیده به بستان
بوی خوش لاله زار باز آ
چون چشمه زلال وپاک وبی غش
آ یینه ی بی غبار باز آ
فانی چه کند غر یبیش را
ای شهره ی این دیار بازآ
آشفته سریم !
شانهی دوست کجاست ؟