ارسالها: 14491
#2,131
Posted: 16 Jan 2014 14:40
تو ظریفی ...
آفتاب گردان
از او رو بر گردانده است
آفتاب، گلش را رنجانده است
بلبل و قمری و قناری
آواز یادشان رفته است
گلدان لب پنجره
دست از انتظار شسته است
می دانم که یک روز کبوتری
مسافر این حوالی خواهد شد
می دانم که با آمدنت
زندگی را به هم می دوزیم
در صندوق خاطره ها
هنوز نخ برای بخیه زدن هست
با تو بودن خوب است
تو ظریفی
مثل گلدوزی یک دختر عاشق
که دل انگیزتزین گلها را
روی روبالشی معشوق خود می دوزد
آشفته سریم !
شانهی دوست کجاست ؟
ارسالها: 14491
#2,132
Posted: 16 Jan 2014 14:41
باران که می بارد
دیشب در جاده های سکوت
در ایستگاه عشق
هرچه منتظر ماندم
کسی برای لمس تنهائی ام توقف نکرد
و من تنهاتر از همیشه به خانه برگشتم
صورتم را به شیشه چسباندم
آن طرف شیشه ابرها گرفته بود
این طرف شیشه باران باریدن گرفت
باران که می بارد
همه چیز تازه می شود
حتا داغ نبودنت
آشفته سریم !
شانهی دوست کجاست ؟
ارسالها: 14491
#2,133
Posted: 16 Jan 2014 14:44
هر روز می بینمت
آن روزها که بودی
ندیدمت
حالا که نیستی
هر روز می بینمت
باد به گوشم رسانده بود
همرنگ جماعت شده ای .
دیگر شعرهایم شبیه شعر نیست
بعد از تو
دیگر شعرهایم شبیه شعر نیست
قافیه ها باخته اند
قالب تهی شده است
وزنشان کم و زیاد میشود
با این وجود
تا آخر دنیا شعر خواهم گفت
آخر قرار شده
خدا تو را ردیف کند.
آشفته سریم !
شانهی دوست کجاست ؟
ارسالها: 14491
#2,134
Posted: 16 Jan 2014 14:57
تقدیر من
رفته ای و زیر آوار خیال نگاهت درد می کشم
رفته ای و هر شب
به آغوش می کشم کویر عمودی این خانه را به جای تو
نمیدانی که این همه نداشتنت چه بر سرم می آورد
نمیدانی
هنوز هم به چشم آئینه زیبا می شوم
وقتی انتظار برگشتنت در چشمهایم نطفه می بندد
دیگر هیچ وقت نخواهد آمد
که این کوچه ها
حضور گاه و بی گاهت را بهانه بگیرند
چه تراژدی کثیفیست تقدیر من
لعنت به شهری که خیابانهایش
دیگر
هرگز ما را باهم نخواهند دید.
آشفته سریم !
شانهی دوست کجاست ؟
ارسالها: 14491
#2,135
Posted: 16 Jan 2014 15:06
شانه هایت
بالش و تخت خودم را ترجیح می دهم
شانه هایت
مثل بالش های مسافرخانه است
آغوشت هم مثل تخت هایشان
خوب می دانم
سرهای زیادی را تکیه گاه
اندام های زیادی را بستر بوده اند
اما دلم
بیچاره دلم
قفل کردمش
کلید اش را پرت کردم به جای دور
ورود هر کسی حتا شبیه تو
اکیدا ممنوع .
آشفته سریم !
شانهی دوست کجاست ؟
ارسالها: 14491
#2,136
Posted: 16 Jan 2014 15:08
نقاشی اش خوب نبود
آسمان
دریا
حتا شکل مرا
کج و کوله می کشید
آری نقاشی اش خوب نبود
اما
راهش را خوب کشید و رفت.
قبول نیست بانو
این طور قبول نیست بانو
یا غلاف کن
یا چشمانت را زمین بگذار
دست خالی بجنگیم
آمده بودم بگویم :
" دوستت دارم "
همین
آشفته سریم !
شانهی دوست کجاست ؟
ارسالها: 14491
#2,137
Posted: 16 Jan 2014 15:10
بوسه
بوسه از لبان ِ تو
اوج پروانگی ست
و این بود
علت تمامی پیله های من
اگر آمدی
با اینکه می دانم این روزها
آمدنت محال است
اما اگر آمدی مرا نبوس
من و سیگار
در نبودت
به تو خیانت ها کرده ایم
اگر آمدی
هیچ نیاور
جز شانه ای
برای هق هق ِ آن همه تنهائی
آشفته سریم !
شانهی دوست کجاست ؟
ارسالها: 14491
#2,138
Posted: 16 Jan 2014 15:11
یک شب اگر بیائی
یک شب اگر بیائی
داستانی عاشقانه
با نام کوچک تو خواهم نوشت
قول می دهم ساز نا کوک لبهایم را
تا صبح
میان لبهایت کوک کنم
سیم دستانت را که به انگشتانم اتصال دهی
آتش بازی می شود آسمان شهرمان
تو هم قول بده اجازه دهی
میان چالوس موهایت
قصه های دلتنگی ام را زمزمه کنم
و در حاشیه ی خوش رنگ نگاهت بنویسم
شکوه این داستان را
تنها من می دانم و تو
آشفته سریم !
شانهی دوست کجاست ؟
ارسالها: 14491
#2,139
Posted: 16 Jan 2014 15:12
شب را دوست دارم
شب را دوست دارم
در تاریکی اش
چهره ها مشخص نیست
هر لحظه این امید در دلم ریشه می زند
که آمده ای و من ندیده ام
کلافه ام از پت پت ِ این فانوس
بیا و خاموشش کن
شاید
عادت تاریکی چشمهایم
موجّه شود .
آشفته سریم !
شانهی دوست کجاست ؟
ارسالها: 14491
#2,140
Posted: 16 Jan 2014 15:31
حواس شعر که پرت شد
تنها مرز میان من و تو
تکه پارچه ای ست
دکمه ی اولت را باز کن
حواس شعر که پرت شد
لشکر بوسه را
برای فتح سرزمین تنت
تجهیز کرده ام .
نور
همچنان که نور
از تاریکی می گریزد
دور خواهم شد
آنچنان که حسرت سایه ام
بر دل تمام دیوارها بماند
آنچنان دور
که کسی جز مرگ
سراغم را نگیرد.
آشفته سریم !
شانهی دوست کجاست ؟