ارسالها: 14491
#2,151
Posted: 16 Jan 2014 16:04
کابوس
هر شب کابوس می بینم
وسط یک شب بارانی
با سر انگشتانت
بر سر بالینم
موهایم را نوازش می کنی
من که از شدت ترس عرق کرده ام
بیدارم می کنی و می گویی
چیزی نیست ... خواب می دیدی
می خواهم او را ترک کنم
به او عادت کرده ام
مثل تریاک
مثل سیگار
مثل میخی به دیوار
مثل کوهی به پژواک
مرا به تختم ببندید
تنهایم بگذارید
هر چقدر هم نالیدم و فریاد زدم
سراغم نیایید
می خواهم او را ترک کنم
آشفته سریم !
شانهی دوست کجاست ؟
ارسالها: 14491
#2,152
Posted: 16 Jan 2014 16:07
نقاشی
عین کودکی
که آرزوهای خود را فقط می تواند
روی دیوار نقاشی کند
ذغالی به دست می گیرم
صفحه ی سفید دیوار
می خواهم از تو نقشی بکشم
چشم چشم دو ابرو
تا همین جا کافی ست
می نشینم سیر نگاهت می کنم
خودم و دلم
نشسته ایم با هم
اسم و شهرت بازی می کنیم
خودم و دلم را می گویم
زبان نفهم نمی فهمد
قواعد بازی را
تمام خانه ها را با اسم تو پر می کند
آشفته سریم !
شانهی دوست کجاست ؟
ارسالها: 14491
#2,153
Posted: 16 Jan 2014 16:10
نقاش
شنیده ام نقاش شده ای
کاش برای من هم نقاشی می کشیدی
نم نم باران را
تا بلکه شوره زار ترک خورده ی دلتنگی ام
جانی می گرفت
و یا ای کاش فرشی از جنس آرامش
تا به روی آن به انتظار تو بنشینم.
تنها آرزو
گفتی تنها آرزویم این است
یک روزم با تو باشد
تمام قرضهای گوشم را پرداخت کرده ام
دیگر گوشم بدهکار حرفهایت نیست.
آشفته سریم !
شانهی دوست کجاست ؟
ارسالها: 14491
#2,154
Posted: 16 Jan 2014 16:12
قبر بی مرده
گفتی که فقط مرگ می تواند ما را از هم جدا کند
و چه ساده
خود را به مردن زدی
و من هی فاتحه خواندم
سر قبری که مرده نداشت
یک مترسک ساخته ام
یک مترسک ساخته ام
عطر همیشگی اش را به تنش زده ام
در گوشه ی اتاقم ایستاده
درست ... مثل اوست
فقط روزی هزار بار مرا از رفتنش نمی ترساند
آشفته سریم !
شانهی دوست کجاست ؟
ارسالها: 14491
#2,155
Posted: 16 Jan 2014 16:13
حالم خوب است
به کوری چشم تو هم که شده
حالم خوب خوب است
نه دلم برایت تنگ شده
نه به فکرتم
هیچ چیز حتی باران
تو را به یاد من نمی اندازد
عین الان
که آسمان شهر بارانیست
لابد زیر باران قدم می زنی
چترت را فراموش نکن
لباس گرم را هم
در این فصل سرد و بارانی
من می بافم
تو هم می بافی
من برای تو کلاه
تا سرت را گرم کنی
تو برای من دروغ
تا دلم را گرم کنی.
آشفته سریم !
شانهی دوست کجاست ؟
ارسالها: 14491
#2,156
Posted: 16 Jan 2014 16:14
در سه نقطه های تو بسی هزار واژه نهان است ومن
در سه نقطه های تو بسی هزار واژه نهان است ومن
هنوز در تب یک نقطه از لبت بی تاب
همیشه معنی صد اضطراب ... من، بی تو
همیشه دیدن بی پرده ی تو در خواب
چه عاشقانه ی پوچی! تو خوب می دانی
میان این همه رویا ، فقط تویی کمیاب
و من چه خسته تو را چون سراب می جویم
چه فصل خالی و تلخی ست سهم من زین خواب!
خدا کند که شعرهای آخرم باشد
خدا کند که شوم در غم عشقت خراب،خراب
چه روزگار غریبی ست نازنین، آری
نه حرف مانده برایم ، نه عشق های مجاب
بیا... تمام کن این انتظار را در من
بدون شرح و سه نقطه ... پر از حکایت ناب
یکی نبود و یکی بود و او نبود ... و من
هنوز در تب یک نقطه از لبت بی تاب
آشفته سریم !
شانهی دوست کجاست ؟
ارسالها: 14491
#2,157
Posted: 16 Jan 2014 16:15
جای خالی ات
در پشت پنجره ی اتاق
از قاب بازوانم
که هر صبح به آغوشت میکشیدم
به شهر سلام نکرده
ناپدید شدی و رفتی
من ماندم و
کشداری رخوتناک حسی
که به یک بی اعتنایی مزمن مایل میشود
به دادم برس
بعد از رفتنت
جای خالی ات
مثل کفش سیندرلا
اندازه ی هیچ یک از مردم شهر نشد
حتی به زور
آشفته سریم !
شانهی دوست کجاست ؟
ارسالها: 14491
#2,158
Posted: 16 Jan 2014 16:16
هوایت
امروز هوایت
کفشهایش را آرام به پاکرد
مثل صخره نوردی زیرک
از زانوهایم بالا آمد
به چانه ام که رسید
فوتش کردم
تا نکند دوباره سر به هوایت شوم.
آشفته سریم !
شانهی دوست کجاست ؟
ارسالها: 14491
#2,159
Posted: 16 Jan 2014 16:17
نفرین
نفرین شده است
ماتمی چرکین همه جارا گرفته است
دیوارها بی پنجره اند
از طلوع گنجشک ها
تا غروب کبوتران
قاصدک ها مُرده به دنیا می آیند
ساعت ها زمان بیهوده ای را اعلام می کنند
دستهایم جوهری
سبد شعرهایم پر از دلتنگی
دیگر هیچ نگاهی
چشمهایم را نوازش نمی کند
" تو هم که سال هاست مرده ای و شهر
پر شده است از بدل های تو
و من ندانسته هر روز
عاشق یکی می شوم."
پایان
آشفته سریم !
شانهی دوست کجاست ؟
ارسالها: 14491
#2,160
Posted: 16 Jan 2014 20:47
اشعاری از
فرشید جوانبخش
آشفته سریم !
شانهی دوست کجاست ؟