ارسالها: 14491
#2,171
Posted: 16 Jan 2014 21:05
نام تو
چرا همیشه چهار انگشت
به خون سجده می دود
تا تنها یکی
به دار تحمل برد
سر بریده را
بر بخار پنجره ای
که نام تو را می نویسم
ای دل گرفته ی آزادی
و از پشت نام تو
باران پیداست
آشفته سریم !
شانهی دوست کجاست ؟
ارسالها: 14491
#2,172
Posted: 16 Jan 2014 21:06
چهار کوتاه
1-
از این جا رفته است
سال هاست که می رود
و رودخانه جز خویش
چه چیز را ترک می کند
در بستری همیشگی؟
2-
درخت
جز خاک ریشه هاش
چیزی را نشست
در مسیر آب !
گیرم که از جایی به جایی
ماهی به سالی
یا فصلی به سلامی دیگر
تنها چیزی در حال جا به جا شدن است
نه چیزی بیشتر
3-
ای آواره در دیاری که منم
دیگر سرزمینت با تو سخن نخواهد گفت
مثل کسی که کسی را ترک کرده باشد
خودت را ترک کرده ای
مانده ای با خیالی معلق
تسلسلی مدام
و تحرکی غم انگیز
4-
نگاه کن
تکه چوب پوسیده پشت سنگ ها گیر کرده است !
آشفته سریم !
شانهی دوست کجاست ؟
ارسالها: 14491
#2,173
Posted: 16 Jan 2014 21:15
نگاه عاشقم
به کدام آسمان خواهد گریخت
نگاه عاشقم
این پرنده ی دست آموز
وقتی که عشق
نام پرنده ای است
که در قفس تخم می گذارد
احساس می کنم
احساس مي كنم
نام ديگر آن اجاق گرم در سينه ام
كه خيلي وقت ها
دست بسياري بر آن دراز بوده است
سطل زباله بود
و غم انگيز آن جاست
كه نداني چرا عده اي
هميشه گرداگرد تو جمع مي شوند
و غم انگيز تر آن
كه براي فهميدن بعضي چيزها
خيلي دير شده باشد
آشفته سریم !
شانهی دوست کجاست ؟
ارسالها: 14491
#2,174
Posted: 16 Jan 2014 21:17
اشرف مخلوقات
تنها فرقش اين بود
كه ميتوانست
به چيزهايي كه در او جا گذاشته اند
فكر كند
به گذشته هاش
و به جاي سوخته
بر تن ويرانه اي
كه قلب صدايش مي كردند
و هر دوست
سيگار ي در آن خاموش كرد و رفت
او نه ايستگاه قطار بود
نه سطل زباله اي كه عالي جنابان
زير سيگاري هايشان را
در آن تخليه مي كردند
نام او انسان بود
اشرف مخلوقات
با اين همه گاهي كه گذارش
به جوب ها و فاضلاب هاي شهري مي افتاد
موش ها و گربه ها
او را به جا نمي آوردند
آشفته سریم !
شانهی دوست کجاست ؟
ارسالها: 14491
#2,175
Posted: 16 Jan 2014 21:18
من
از آن اتفاق
چندان مي گذرد كه از عمر من
و من گذاشته ام
در من زندگي كنند
چند اشتباه بزرگ
مثل همه ي اشتباهات ديگر
و به گردن هيچ كس نمي اندازم
طوق سنگين پشيماني را
مي گذارم در من زندگي كنند
چند اشتباه مهلك
كه جواني عاشق پيشه
آن ها را مرتكب شده بود
تو نيز به عهده بگير
مسئوليت دست هاي شيطان را
كه گره زد به ضريح سينه ا م
ريسمان سست عشق را
به تنها و تنها و تنها
شباهتي از انسان
و به هيچ كس نگو
آن مار غم انگيز
در قصه ها
كه عمري به طناب پوسيده اي عاشق بود
من بود
آشفته سریم !
شانهی دوست کجاست ؟
ارسالها: 14491
#2,176
Posted: 16 Jan 2014 21:20
پیراهنی از شعر
دریغا روزگار بی با مداد ...
پيراهن از شعر پوشانده اي
بر تن بي گفتگوي سكوت
عرياني اما
از چشم هاي تو پيداست
آن دو بي آبروي شرابي
و هر بار كه پلك مي زني
مردي در باران گم مي شود
خوب كه نگاه مي كنم
تنها صداي تو بود
در خلوتي
كه حتي عشق
به آن خيانت كرده بود
آشفته سریم !
شانهی دوست کجاست ؟
ارسالها: 14491
#2,177
Posted: 16 Jan 2014 21:23
نام من مرگ است
نام من مرگ است
آشنای آمبولانس ها و سوپورها
پسر فراری از مدرسه و عشق
که در خواب پیرمردها و
سرفه ی شاعران
پنهان می شوم
نام من مرگ است
صبح ها در رنگ پریده ی پدر
در خواب عمیق مادر
و یا در دست مال مچاله در جوب
که مردی در آن گریه کرده است
پیدایم می کنند
نام من مرگ است
و کسی در یک عصر پاییزی
در کوچه ای دست مرا ول کرده است
برای همین است
که در عطر هر معشوقه پنهان می شوم
و کسی را یاد کسی می اندازم
و سال ها بعد
از سینه ی کسی
وقتی که می گوید آه
بیرون میریزم
عکسم را نشان هر گلوی گرفته و
چشم بسته داده اند
و گفته اند
عاقبت هر جگر زخمی که نابلد سینه ها شود
همین است
نام من مرگ است
و روی هر پاکت سیگار
با زندگی عکس دو نفره داریم
با این همه نمی دانم چرا
عده ای هنوز
در جیب کت هاشان
مرا پنهان می کنند
نزدیک قلب هاشان
و گاهی با خنده
مرا به هم تعارف می کنند
آشفته سریم !
شانهی دوست کجاست ؟
ارسالها: 14491
#2,178
Posted: 16 Jan 2014 21:23
کار اسانی نیست
مثل آبی
که از قعر چاهی سیاه
به سطح آمده باشد
می گذارم خودت بیایی
با لبخند همیشگی ات
شعر و البته کمی اشتباه
که شیرینی توست
و پنهان کردن آن
مثل پنهان کردن زیبایی
در جایی درست
کار آسانی نیست
آشفته سریم !
شانهی دوست کجاست ؟
ارسالها: 14491
#2,179
Posted: 16 Jan 2014 21:24
اب یا خاک
نگذار کسی با تو همدردی کند
بگذار سیلی محکم آن خبر هولناک
از خواب خاطرات خوب و بدت بیدار کند
بهتر است روی صورت تو آب بپاشند
یا خاک؟!
صبح فراموشی
وزی تمام این شهر
صدای مرا خواهد شنید
آن وقت نه جرات خواندن داری
نه دل نخواندن !
بگو با شاعر کولی خاطره هات
چه خواهی کرد
در صبح فراموشی
آشفته سریم !
شانهی دوست کجاست ؟
ارسالها: 14491
#2,180
Posted: 16 Jan 2014 21:33
این چهره
حالا مدت هاست
رنگ ها
از بهار اين چهره پريده اند
از اين رو
كسي هرگز نخواهد فهميد
منظور اين زمستان چيست
و زير برف هايش
دست كدام آشنا
قلبش را نشانه گرفته است
عده اي منتظرند
تا از مرداد دست هايش
كسي
به خواب اين خانه بازگردد
هنوز خبري نيست
و كسي نمي داند
منظور اين زمستان
چه مي تواند باشد
جز اين كلاغ ها
كه لباس عزا به تن دارند
و نجوا كنان
حوالي خانه پرسه ميزنند
انگار براي فهميدن بعضي چيزها
بهاي گزافي پرداخته اند !
آشفته سریم !
شانهی دوست کجاست ؟