ارسالها: 14491
#2,181
Posted: 16 Jan 2014 21:35
اعتماد
در رویاهاتان
دور می روید
تا کجا ؟
هان مردم خواب
خیانت
جنین اعتمادی دیگر است
و در رگ هر سلام
درد یک جدایی دیگر
تیر می کشد
هان مردم خواب
به نام کوچکش خواندید بهار و
برگشت فراموشی
به نام کوچکش خواندیم دروغ و
برگشت بهار
بر پیشانی روزگار
خزانی است پناهنده
که از هر راه نرفته
باز خواهد گشت
در سینه ی زخمی این درخت
هیچ فصلی تازه نیست
تنها ترانه ای است تکراری
که در گلوی گرفته آوازهاش
دروغی تازه را
از بر می خواند
اعتماد
اعتماد
اعتماد
هان مردم خواب
در رویاهاتان
دور می روید
تا کجا ؟
پاییز
پشت لبخند کسی است
که از همه
به شما نزدیکتر نشسته است
آشفته سریم !
شانهی دوست کجاست ؟
ارسالها: 14491
#2,182
Posted: 16 Jan 2014 21:38
اه شدم
آن روزها كه آمدي
شب بودم
همه ام تاريك
لباس عزا بر تن جهاني
كه باورش مرده بود
غمگين كه ميشدي
اشك ميشدم
بر چشم ماهيان
قصه اي گم و گور
در گلوي مادربزرگ هاي مرده
و دست مالي
براي وقتي
كه كسي نمناكي گونه هاي تو را
از هفت درياي نامعلوم گريه
باز نمي شناخت
وقتي كه رفتي
"آه" شدم
آهي سرد
كه زمستان در دل كولاكش كشيد
وقتي كه مي رفتي
كسي جايش را
در آواز بادها انداخت
كنار خياباني منتهي به مرگ
دراز كشيد قلب خسته اش
مردم
پنجره بر صورت سرما بستند
شب بود
برف مي آمد
موهاي سرم سپيد شد
حالا خاك شده ام
متايي سرد
جايي براي فراموش شدن
آغوشي
كه وقتي به آن باز خواهي گشت
كه مرده باشي
آشفته سریم !
شانهی دوست کجاست ؟
ارسالها: 14491
#2,183
Posted: 16 Jan 2014 21:39
نامی برای تو نیست
جز نامي به رنگ
در دفترچه هاي تلفن
نامي كه براي تو نيست
و نوري
كه تصوري از تو را
به ديدگان باز مي گرداند
نوري كه براي تو نيست
تو كيستي
جز چند جا به جايي كوتاه
روي زميني كه مال تو نيست
غذايي..زني ..و فرزنداني
و خانه اي كه مال تو نيست
تو كيستي
تو هرگز كسي نبوده اي
جز خاطره اي كوتاه
به قدر چشم بر هم زدني
شيرين و يا تلخ
در ذهن ديگران
و باري كه عشق
ميان دو كس بر زمين مي گذارد
ميان كساني
كه خود نيز هرگز كسي نبوده اند
آشفته سریم !
شانهی دوست کجاست ؟
ارسالها: 14491
#2,184
Posted: 16 Jan 2014 21:41
پاییز غمگین من
وقتي كه كلاغ ها
از شكاف يك لبخند
به قلب مزرعه مي زنند
و صميمانه بر شانه هاي صبر
آشيانه مي سازند
وقتي كه انتظار
رنگ زرد بي گذشتش را
سال هاي سياه بي باورش را
به سينه ي طاقتي يلدايي
اينگونه سنجاق مي كند
وقتي كه عادت ها
لباس عشق پوشيده اند
و درد عادتي هميشگي است
وقتي كه حتي شب
تيره گي اش را
از عزاي عميق اين سكوت
باز نمي شناسد
وقتي كه ...
وقتي كه ...
آه بر من ببخش
كه آمدنت را نفهميده باشم
پاييز غمگين من
با اين همه
تنها تويي كه ميداني
صداي شكستن شاخه اي
كه در تحمل ترد بازوانش
سال ها
سنگيني حضور كسي را
به انتظار خبر نشسته باشد
يعني چه !
آشفته سریم !
شانهی دوست کجاست ؟
ارسالها: 14491
#2,185
Posted: 16 Jan 2014 21:43
صدای تو
هرگز به پرتگاه تكرار
سقوط نمي كند
حتي اگر بارها و بارها
نام مرا بخواني
صداي تو آهويي است
در حنجره ي يك كوه
وقتي به ظرافت از تنگناي ترس
عبور مي كني
تا در بيشه اي
كه تنها سكوت
از چاه تنهايي اش آب مي كشد
بهانه اي
براي شنيده شدن باشي
آشفته سریم !
شانهی دوست کجاست ؟
ارسالها: 14491
#2,186
Posted: 16 Jan 2014 21:44
عشق
چه فاتح خامي است عشق
وقتي كه پرچشمش را
در آرامش هولناك يك شكاف
فرو مي كرد
و نمي دانست
علامت بر اشتباه تكراري يك جراحت ميگذارد
بر قله اي كه كوهش
به زباني بيگانه سكوت كرده بود !
اين را روزي فهميدم
كه جهان
ميان سينه هاي كوچكت
در سراشيبي سقوط افتاد
آشفته سریم !
شانهی دوست کجاست ؟
ارسالها: 14491
#2,187
Posted: 16 Jan 2014 21:45
بانوی من
آن روز كه مقصودمان از زندگي
عشق بود و
نمي دانستيم
چگونه مي توان در لحظه اي
توقف كرد
وقتي كه جهان
از قاب شكننده ي روياهامان
مي گذشت
و مسافران
تصورات خواب آلوده ي ما بودند
شانه هايمان
آرام آرام
از هم دور مي شدند
مثل دو خط موازي
در امتداد مرگ
و تنها گريه بود
كه از روي ريل خاطراتمان
عبور مي كرد
آري بانوي من
همان روزها بود كه ياد گرفتيم
چگونه بايد از هم
فاصله بگيريم
و براي رسيدن به مرگ
عجله كنيم
وقتي كه قطار
به سرعت از روي شانه هايمان
مي گذشت
آشفته سریم !
شانهی دوست کجاست ؟
ارسالها: 14491
#2,188
Posted: 16 Jan 2014 21:47
اشیانه
آشيانه امن اعتمادم كو ؟!
تا بر زمين گذشت بنشانم
نفرتي را
كه در سينه ي عقابم پرواز ميكند
آري
خانه همان خانه است اما
صداي شليك تو هنوز
خاطره ي پرستو ها را
به فصلي ديگر كوچ مي دهد
آشفته سریم !
شانهی دوست کجاست ؟
ارسالها: 14491
#2,189
Posted: 16 Jan 2014 21:49
عشق ومرگ
عشق
تعللي است
درنگي در لحظه ي آخر
ميتوان با آن دير كرد و
به مدرسه نرفت
ميتوان بوسيد و
پشيمان شد
و يا از روشناي چشم تو
عكس گرفت
اين هماني است
كه كشيدن چهار پايه را
از زير پاي تو
به لحظه هاي بعد موكول مي كند
زندگي طنابي است
كه دل خوشي هاي كوچكت
آن را ضخيم تر مي كند
طنابي كه به اجبار بر گردن توست
و مرگ
درنگي است كه تمام مي شود
بوسه اي است كه مي خشكد
چهار پايه ايست كه مي افتد
مرگ نبودن توست
نبودن من
و فاصله اي كوتاه
ميان دست هاي من
تا دست هاي تو
ميان پاهاي تو
تا زمين
ارتفاعي پست
كه هميشه آن را دست كم گرفتيم
آشفته سریم !
شانهی دوست کجاست ؟
ارسالها: 14491
#2,190
Posted: 16 Jan 2014 21:50
مثل تو
سياست
همان بسته كوچك هروئين بود
كه شيطان به دوستي
در جيب كتم گذاشت
و بعد عده اي به خواب هاي خوبمان حمله كردند
سياست مثل تو بود
نسخه اي ارزان و تلخ
كه در جيب هر كت پاره اي پيدا مي شود
ميان يك جمع حذبي
و پاي شومينه اي كه آتشش را
حماقت روشن نگاه مي دارد
آشفته سریم !
شانهی دوست کجاست ؟