انجمن لوتی: عکس سکسی جدید، فیلم سکسی جدید، داستان سکسی
شعر و ادبیات
  
صفحه  صفحه 221 از 267:  « پیشین  1  ...  220  221  222  ...  266  267  پسین »

اشعار شاعران معاصر (لیست شاعران در صفحه نخست)


زن

 
کاش میشد

كاش مي شد جهان را
با دويست توماني مچاله اي عوض كنم
كه آن روز
بوي دست هاي تو را
از كف ِ دست هايم دزديد
كاش مي شد مثل آن روزها
كه جز عطر دست هاي تو در دست هاي فقيرم
كسي به خانه بر نمي گشت
نسيمي باشم
كه از آزادي رو به تهرانپارس مي وزيد
كاش آن دويست توماني مچاله بودم
و آن قدر در جيب هاي كهنه ي اين جهان
فرو مي رفتم
كه دست هيچ راننده اي
به كرايه اش نمي رسيد
آه ، اگر تنها
به اندازه ي عقب ِ آن پيكان ِ پنجاه و هفت
فرصتي براي بوسيدنت
به مسيرهاي تهران بر مي گشت
هوا هم بهتر مي شد
وقتي كه نسيم ها از تهران پارس
رو به آزادي مي وزيد
كاشكي ، اي كاش
اين تاكسي هاي دربست
كه در قلب هاي نارنجي شان
موزه هاي عشق ِ مرا حمل مي كنند
خلوتي دوباره براي گريه داشتند
كه قيمتش
به اندازه ي همان دويست توماني ِ پاره
گران بود !
كاشكي ، اي كاش
پياده بوديم هنوز
و در دست هاي فقيرمان
جز عشق
كرايه اي براي برگشتن نبود
نه مثل امروز كه سواره ايم ، اما
راهي براي برگشتن نداريم
آشفته سریم !
شانه‌ی دوست کجاست ؟
     
  
زن

 
دو نیمه ...

شايد دو نيمه سيب نباشيم ، اما
دو نيمه زندگي هستيم
يكي مان بال كبوتر است و
يكي مان كركس
عشق اما نمي داند
سرنوشت اين پريدن چه خواهد شد
در آسماني كه در آن
به همه يك جور شليك مي شود
آشفته سریم !
شانه‌ی دوست کجاست ؟
     
  
زن

 
قلبی خسته

نور سوزنش را در زندان فرو برد
و از اعماقي تاريك
قلبي خسته را مكيد
هوا روشن تر شد و كسي نفهميد
آن چه در آسمان مي سوزد چيست !


کیبورد

چه ساكت و آرام كنار هم خوابيده اند
در گوري دسته جمعي
حروفي كه نام تو را كامل مي كنند
بر صفحه مانيتور
جرمشان همين بود !
آشفته سریم !
شانه‌ی دوست کجاست ؟
     
  
زن

 
تاوان

ترسيدند فرار كند
و پنجره ها را بر سقف كشيدند
نمي دانستند
كمترين تاوان نگاه كردن به آسمان
انقلاب است !


ماهی ها

ماهي ها ، ماهي ها
با دهان هايي باز
از كنار قلاب هاي كوچك عبور مي كنند
كسي نمي خواهد بداند
كرم كوچك ِ "لارو"
در دام كدام سوال بي جواب
دست و پا مي زند

سوال ها ، سوال ها
همين ها زندگي را قشنگ مي كنند
و رودخانه را
ماهي هاي صيد نشده !
آشفته سریم !
شانه‌ی دوست کجاست ؟
     
  
زن

 
نام تو

چرا پيريزهاي برق
كه نام تو را
چون شمعي
بر صفحه ي موبايل ها
روشن مي كنند
چشمانشان آن قدر تاريك است ؟
پس نور كجا زندگي مي كند ؟
اين همان قدر عجيب است
كه نان در دستان تيره ي تو
و ماه
بر پيشاني تاريك آسمان !
آشفته سریم !
شانه‌ی دوست کجاست ؟
     
  
زن

 
دلیل

مورچه اي در سايه ام راه مي رود
با گندم كوچكي در دهان
كسي چه مي داند
شايد براي همين به دنيا آمده باشم
نه براي دوست داشتن تو

هميشه عشق دليل خوبي براي رفتن بوده است
مخصوصا اگر پاي شاعري تنها در ميان باشد


قلب

پيش از آني كه قلب اجاق قديمي را ببوسد
از پاي در آمد
كبريت مرده اي كه همه ي عمر
به سوختن فكر مي كرد
آشفته سریم !
شانه‌ی دوست کجاست ؟
     
  ویرایش شده توسط: nazi220   
زن

 
اعتماد مرده

اعتماد هاي مرده
رودخانه هايي خشكند
به تن كشيده ي آفتابي شان
فراموشي داغي تابيده
و آب در اوج آوازش از هوش رفته است

اعتماد هاي مرده
رودخانه هايي خشكند
روزي تو باز خواهي گشت اما
با ماهيان مرده چه ميكني ؟!
آشفته سریم !
شانه‌ی دوست کجاست ؟
     
  
زن

 
براي فراموشي

بعضي براي مردن به دنيا مي آيند
بعضي براي زندگي مي ميرند
بعضي فراموش مي كنند و بعضي فراموش مي شوند
آن ها كه فراموش مي شوند
در تنهايي قد مي كشند
ميان علف هاي هرز و خاك هاي گنديده
و از دهانشان شراب مي جوشد
و از بوسه هايشان پرنده مي رويد
و از سينه هايشان انسان ...

آن ها كه فراموش مي كنند
قسمتي از خود را مي بخشند
يا جايي ميان خرت و پرت ها و نفس هاي ديگران گم مي كنند
يا اصلا نيمه به دنيا مي آيند
انسان فراموش نمي كند
مگر خود را
آشفته سریم !
شانه‌ی دوست کجاست ؟
     
  
زن

 
براي نگاه آرامي كه وحشي ام مي كند ..

ي موج واره نگات با دل خسته ام آشنا
تا گلوي شعرهام بالا بگير
بالاتر از سنگ هايي كه چيده ترس
دور تا دور اعتمادي زخمي
كه ويلايي قديمي در آغوش دريات
غرق شدن مي خواهد ...



اي عميق از تو شهري كه در رازها مي تپد
مردماني ؛ با كلماتي كه نمي گويي
در بغض هاي كلافه هنوز هم به صبر
راهي براي سكوت داري
و در بيراهه هاي نگاهي كه ميدزدي
شرمي براي زيبا شدن
آشفته سریم !
شانه‌ی دوست کجاست ؟
     
  
زن

 
کجا ارام می گیرد

كجا آرام مي گيرد
خاطري كه عزيزي را از دست داده است
جز همان جا كه ديگران را به خاطر مي سپاريم
از تو چه چيز را به ياد مي آورم
جز آن چه از تو گرفتني ست !

سهمي كه من از تو به ارث مي برم
غروب غم انگيز روزهاي جمعه
كمي قبل تر از آن كه آسانسور
لقمه ي كوچك خوشبختي ام را
در گلوي خشك شهريش فرو برده باشد
وقتي لبخند ميزني
و چون قابي كهنه در برت مي گيرم
در آغوش چوبي ام
مثل آب كه در مشت رهاش
دست گرما را گرفته بود
معشوقه اي كه عروس باد بود و سرما
و زمان بكارتش را
در حجله ي خاطري دور افتاده بر مي داشت

سهمي كه من از تو به ارث مي برم
سهمي كه تو از من به ارث مي بري
حافظه ي ست كه تن عاشقش را
به لبخندي مي سپارد و در اوج زيبايي مي ميرد
كاش در عكس ها زندگي مي كرديم
تا خيانت نيز از حركت باز مي ايستاد
در آغوش چوبي قابي كه اراده اش
پاي زمان را بريده از رنگ هاش
و جز به لحظه اي كوتاه دلخوش نيست
تا تو بازگردي
تا من باز گردم

من عصر خوشبخت پنجشنبه نيستم
اي تقويم كور نمي بيني ؟
غروب غم انگيز جمعه ام
كه دلخوشي فرداش را از دست داده است
و صداي پاي تو را
از پاگرد خاطري كور
كه سلام تو روشنش مي كرد
آشفته سریم !
شانه‌ی دوست کجاست ؟
     
  
صفحه  صفحه 221 از 267:  « پیشین  1  ...  220  221  222  ...  266  267  پسین » 
شعر و ادبیات

اشعار شاعران معاصر (لیست شاعران در صفحه نخست)

رنگ ها List Insert YouTube video   

 ?

برای دسترسی به این قسمت میبایست عضو انجمن شوید. درصورتیکه هم اکنون عضو انجمن هستید با استفاده از نام کاربری و کلمه عبور وارد انجمن شوید. در صورتیکه عضو نیستید با استفاده از این قسمت عضو شوید.

 

 
DMCA/Report Abuse (گزارش)  |  News  |  Rules  |  How To  |  FAQ  |  Moderator List  |  Sexy Pictures Archive  |  Adult Forums  |  Advertise on Looti
↑ بالا
Copyright © 2009-2024 Looti.net. Looti Forums is not responsible for the content of external sites

RTA