ارسالها: 14491
#2,231
Posted: 2 Feb 2014 15:30
هیچ کس با نگه مست تو آرام نشد
هیچ کس با نگه مست تو آرام نشد
جز دل من که به دست بشری رام نشد
چشمت از قافیه و شعر و غزل افزون بود
سالها رفت دلم طفره سرانجام نشد
عاقبت محو دو چشم تو شد و پاک بسوخت
هرچه کردم که کند صرفنظر خام نشد
مردم چشم تو صیاد قدر قدرت دل
کو شکاری به دوعالم که در این دام نشد؟
آبی اش آبی دریا و غزلواره ی موج
که به دریای دلم ساحلی آرام نشد
ابر و باران به چنین چشم تمسک جویند
هیچ کس بی نگه چشم تو خوش نام نشد
آن کبوتر که به اندیشه خورشید پرید
به طرفداری چشمت به دگر بام نشد
عاقبت گرد جهان گشت دلم در پی تو
هرکجا رفت سخن از تو به اتمام نشد
آشفته سریم !
شانهی دوست کجاست ؟
ارسالها: 14491
#2,232
Posted: 2 Feb 2014 15:31
بت من
"تا طاق ابروی بت من تا به تا شد"
پیمانه ها بشکست و قبله جابجا شد
از آن زمان کایزاد به انسان زندگی داد
شب گردی و بیچارگی هم کار ما شد
ما عاشقان را سهم صد فریاد و افسوس
از عیششان تنها نت غمگین لا شد
آن طاق ابروی بتان و ماهرویان
محراب ما بود و همان عرش خدا شد
آن کاو جوانی را نثارش کردم ای وای
قد را به مقراض غمش بُبْرید و تا شد
مردم نثار تربتم آبی فشانید
کاخر نیازم حمد و صد توحید ها شد
با عاشقان مستی و با ما خودپرستی
سهم خسان پیمانه و ما را عزا شد
یاری که از هر زلف او صد واژه می ریخت
این قامتم بشکست و چون زلفش دوتا شد
ببریدم از میخانه و مسجد گزیدم
پیمانه بشکستم شب و روزم دعا شد
هر سو پریدم تا به قلب من نشیند
آن ناوکی کز گوشه ی چشمش رها شد
آشفته سریم !
شانهی دوست کجاست ؟
ارسالها: 14491
#2,233
Posted: 2 Feb 2014 15:36
بیژن درون چاه و منیژه برون زچاه
بیژن درون چاه و منیژه برون زچاه
لیلی درون منزل و مجنون بود به راه
شیرین درون قصر به آرامش و خرام
فرهاد کوهکن که زند تیشه بهر ماه
آن یک به ناز و نگاه و سرور و سوز
وین یک به ناله و زاری و اشک و آه
هریک به آز و نیاز و نماز و راز
باشد امیدشان به تمنای یک نگاه
در این میانه این منم و آرزوی تو
اشک دو دیده دهد این بار صد گواه
ای دل تمام عالم و آدم از آن تو
ما را بس است یک نگه از شام تا پگاه
آشفته سریم !
شانهی دوست کجاست ؟
ارسالها: 14491
#2,234
Posted: 2 Feb 2014 15:41
پیچیده در شقیقه ی من قیل و قال ها
پیچیده در شقیقه ی من قیل و قال ها
یک سو منم در این طرف آنسو محال ها
تاراج رفته دار و ندارم به یک نگاه
گنجینه ی تمام شب و ماه و سال ها
در انتهای غربت یک راه مانده ام
با کوله باری از سخن انفصال ها
دیوار و سقف و حافظ و مهتاب و بی کسی
گردمنند با شب و تاروت و فال ها
از واژه های تلخ و پر اندوه خسته ام
از نقش ها مجسمه ها ابتذال ها
آشفته سریم !
شانهی دوست کجاست ؟
ارسالها: 14491
#2,235
Posted: 2 Feb 2014 15:43
باز باران
باز باران باز هم تندیس اشک
چشمهای مملو از حس نیاز
باز هم احساس تلخ عاشقی
باز هم سودای درد انگیز ناز
باز هم زنجیرو فقر و بندگی
در اسارت لیک با دستان باز
بازهم اندیشه های پوچ پوچ
باز هم تنهایی و سوز و گداز
آرزوهای تهی با صد دروغ
انتهای بسته ی یک راه باز
غربت و اندوه و اشک و درد و آه
گریه در خلوت به هر آوای ساز
خود فریبی بازهم از جنس بخل
خودپرستی باز از جنس نیاز
بازهم فریاد اما بی صدا
بازهم ایمان پوچ و بی نماز
زندگی با جمله یاران دغل
راههای پرنشیب و پرفراز
آشفته سریم !
شانهی دوست کجاست ؟
ارسالها: 14491
#2,236
Posted: 2 Feb 2014 15:45
زندگی
آسمان دلم امروز گرفت
ابر بارانی چشمم بارید
باز "فریاد" و "فغان" و "غم" و "آه"
این همه یار چه ناشکرم من
نفسم مرثیه ی تنهایی است
تو در این تنهایی
پی آواز خوش آهنگ صداقت هستی
دل من می شکند هر لحظه
ولی این مرغ اسیر
که در آن زندانی است
نبوَد شوق فرار از قفسش
سر فرو برده به پرهای سپیدش شب و روز
نه کلامی نه صدایی نه دمی
زندگی شاه بیت غزل تنهایی است
آشفته سریم !
شانهی دوست کجاست ؟
ارسالها: 14491
#2,237
Posted: 2 Feb 2014 15:50
شعر هم دیگر نمیخواند مرا
شعر هم دیگر نمیخواند مرا
رفته ام از یاد او در این زمان
از برای این من ویران شده
ساعتی نه لحظه ای اینجا بمان
زندگی سخت است و سرد و سوزناک
اینک افتادم چو برگی روی خاک
سایه سار سرو سبزم سوخته
در دل من آتشی افروخته
آنکه چشمانم به مهرش دوخته
آتش عشقش دلم را سوخته
زندگیمان خوب بود و با شکوه
جنگل و دریا درخت و دشت و کوه
روزهای خوب باهم ما شدن
روزهای مرگ بر تنها شدن
آسمان آبی هوا پاک و تمیز
بودم اندر خاطرش خوب و عزیز
نام من بر دفتر قلبش نگاشت
غیر من چیزی به قلبش ره نداشت
وای امشب قلب من تنها شده
بازهم در عاشقی رسوا شده
ساز من خاموش گشت و بی صدا
رفت خوشحالی زجمع خوب ما
دوست دارد نام من را نشنود
قصه ی آرام من را نشنود
او ندارد تاب صحبتهای من
وای من ای وای من ای وای من
گشته فارغ از غم دیروز من
آنهمه مستی و درد و سوز من
زخم او بر قلب من کاری شده
قصه ی من باز تکراری شده
گشته از من دور و از خود نیز دور
نی ره پیش و پس و راه عبور
زندگی دیوانگی هامان شده
گاه رفتن باز پیدامان شده
آشفته سریم !
شانهی دوست کجاست ؟
ارسالها: 14491
#2,238
Posted: 2 Feb 2014 15:57
محفل انس من امشب زوجودت خالیست
محفل انس من امشب زوجودت خالیست
عاشقم فاش بگویم که چه نیکو حالیست
یکدم اینجا بنشین و سخنم را بشنو
لحظه ای از تو جدا گشتم و گویم سالیست
اگر این قلب من خسته زهم بازکنی
خوش ببینی که در آن از رخ تو تمثالیست
به خیال تو به حافظ بزدم فالی و گفت
بنده ی عشقم و آزاد، چه نیکو فالیست
نکنم فاش سرود دل پر دردم را
چو نخواهم تو بدانی که عجب جنجالیست
خوش به حال تو که باران به وجودت بارید
از بد اقبالی من دشت وجودم خالیست
تیشه ی عشق به دست من عاشق بدهید
تا بفهمید که چشمش چه نکو قتالیست
یکی از سوته دلان دوش به بالینم گفت
بسکه بی خود شده ای قامتت همجچون نالیست
انتظار دلم از مرگ به آخر نرسید
رای و تدبیر نمایید که دستم خالیست
رخ زیبای تو از خاطر من گر برود
بی وفاییت رساند که نکو اهمالیست
یوسفی واژه نپرداز که شاعر نشوی
این چنین خود مستا بیهده استدلالیست
آشفته سریم !
شانهی دوست کجاست ؟
ارسالها: 14491
#2,239
Posted: 2 Feb 2014 15:58
سکوت کرده ام بیا
سکوت کرده ام بیا مرابخود خطاب کن
و با نگاه اتشین مرا دوباره اب کن
بیابیا که غیرتو کسی برای من نماند
بیا برای ما شدن بیابیا شتاب کن
بیابیا کز عاشقی برفت تاج و مکنتم
بیا به خون غنوده ام بیا مرا جواب کن
همیشه با نگاه تو دلم به راه می شده
بیا مرا نگاه کن صواب کن صواب کن
آشفته سریم !
شانهی دوست کجاست ؟
ارسالها: 14491
#2,240
Posted: 2 Feb 2014 16:11
سکوت
اینجا سکوت آنجا سکوت هرجا سکوت است
هرجا که می بینم در این دنیا سکوت است
می گویم از اندوه خود با گوش دیوار
اما جواب درد من تنها سکوت است
هرواژه را صوتی صدایی یا هجایی است
سهم من اما جای هر آوا سکوت است
شور و شراب و شادی و آوای شهناز
در نزد آنان و مرا نت ها سکوت است
دایم ملامت می شوم از یار و اغیار
کارم به رغم این ملامت ها سکوت است
این شهر پرشد از عروسکهای رنگین
اما به لبهای عروسک هاسکوت است
تنهای تنها مانده ام در غار خلوت
در خلوتم حتی صدای پا سکوت است
آشفته سریم !
شانهی دوست کجاست ؟