انجمن لوتی: عکس سکسی جدید، فیلم سکسی جدید، داستان سکسی
شعر و ادبیات
  
صفحه  صفحه 228 از 267:  « پیشین  1  ...  227  228  229  ...  266  267  پسین »

اشعار شاعران معاصر (لیست شاعران در صفحه نخست)


زن

andishmand
 
معجزه در باران

در باران نم نم لندن
زیر چتر صورتی ات آنشب
شبیه دریا دلی شده بودی
که حاضر است یکضرب
در پی رویای باد برده اش
تا سواحل نقره ای ماه پارو بزند
و او
بر شیروانی خیس این دنیا
دیگر نمی خواست کبوتر نامه رسانی باشد
که کاغذ آغشته به اشکی
بر ساق نازک پایش تا ابد
نا خوانده بماند

در آن خلوت از خود بی خود
مهم نبود پیش از آن
تو کجا بوده ای
و او چه کرده است
تو را خیال خام
کنار کدام خرمرد رند
خوابانده است
و او در پشه بند بی ستاره اش
خواب کدام زیبای خود شیفته را می دیده است
مهم
بارانی بود
که همپای شما نم نمک می آمد
و لحظه مبارکی که پی بردید
هزار سال است همدیگر را می شناسید
و سابقه ی هزار ساله
در شهری که سگ صاحبش را نمی شناسد
هیچ دست کمی
از معجزه نداشت
بی تو
اینجا همه در حبس ابد تبعیدند
سالها، هجری و شمسی، همه بی خورشیدند
     
  
زن

andishmand
 
و هر چه آبی دیگر

آسمان
و هر چه آبی دیگر
اگر چشمان تو نیست
رنگ هدر رفته است . . .
بر بوم روزهای حرام شده
چه رنگ‌ها که هدر رفتند
و تو نشدند !
بی تو
اینجا همه در حبس ابد تبعیدند
سالها، هجری و شمسی، همه بی خورشیدند
     
  ویرایش شده توسط: andishmand   
زن

andishmand
 
دوربین های خوش خیال...

دوربین های خوش خیال
چهره ی خود پسندش را
هراسان دور می زنند
تا زاویه ای بیابند
که زیبایش کند

من اما تا به حال
در تابش هر نوری
و از هر زاویه ای
نگاهش کرده ام
زشت تر شده است
.
آنقدر زشت که یقین دارم
هیچ دوربین بد بینی چپ چپ
نگاهم نخواهد کرد
اگر روزی ته سیگارم را
روی سنگ قبرشکسته اش
خاموش کنم
بی تو
اینجا همه در حبس ابد تبعیدند
سالها، هجری و شمسی، همه بی خورشیدند
     
  
زن

andishmand
 
تنهایی من

تنها بودم
اما بودا نبودم
و نیلوفری ارغوانی
در سینه ی بلورینم نمی تپید.

در هر زندان دنیا
زندانی ی فراموش شده ای
و در هر گورستان جهان
عزیزِ به خاک سپرده ای داشتم
و تنها بودم
مثل ماه
که کوتاهتر از تنهایی من
دیواری نیافته بود.
بی تو
اینجا همه در حبس ابد تبعیدند
سالها، هجری و شمسی، همه بی خورشیدند
     
  
زن

andishmand
 
رسیدن به ته بطری

بر همین صندلی کنار در می نشیند
و صاف و پوست کنده می گوید
خسته است از تماشای ساعتی دیواری
که با هر جهش چکش وار عقربه ای سیاه
چیزی را در اعماق وجودش
خرد و خمیر می کند

اما نمی گوید
برای میانبر زدن به فردا
هرشب بالا می آورد
ته یک بطری نو گشوده را

فردائی که هرگز به تنا بنده ای
قول نجات نداده است
و پای او نیز
به درگاهش نرسیده
جایش را به فردای دیگری
واگذار خواهد کرد .
بی تو
اینجا همه در حبس ابد تبعیدند
سالها، هجری و شمسی، همه بی خورشیدند
     
  
زن

andishmand
 
نگو کسی به فکرت نیست

نگو جایـــــی نداری بروی ...
این سه متر و نیم حیات خانه ات را هم درست ندیده ای !!
دنیا را که نمیتوان
در هوای حلزونــــــی این اتاق ،
سبک سنگین کرد ...

دیوارهای این جهــــــان
سر به فلک هم که برکشند
بیش از این پرده های کیپ ، عرصه بر نگاه تو تنگ نمیکنند !
پرنده ای که پر میکشد از آشیان
نه آدرســــــی دارد ؛ نه شماره ی پــــروازی
نه قرار ملاقاتی ...

شاخه ی هیچ درخت و
نرده ی هیچ بالکنی را نیز
به نامش ثبت نکرده اند .
بی نام و نشان تر از پرنده که نیستـــــی ؛
این هوای مَلَس هم
که از فرط زلالی و صافی
پـــروانه میانش بُکس و باد میکُند ،
خوشبختانـــــه

ارث پدری هیچ دیوثی نیست !!

در انتظار چه نشسته ای ؟!
زمان علف خرس نیست عزیزم ...
هر ثانیه ی حرام شده اش را
باید حساب پس بدهــــی !
حواست نباشد ،
همین ساعت ِ لکنته ی دیواری
به نیش ِ عقربه های تیزش
تو را ...
و اشتیاق مرا ...
به اجزای موریانه پسند ، تجزیه میکند
و چشمهایت را می بَرد
مانند دو تمبر باطل شده ی قدیمی
در آلبومـــــی کپک زده بچسباند !!

نگو کســـــی به فکرت نیست ...
و نامت را دنیا از یاد برده است !
شاید دنیا
" تــــــــویی و من "
و نام ِ ما مهم نیست در جَریده ی عالم
با حروف درشت چاپ شود ...
مین که جانانـــــه بر لبــــــی جاری شود
تا ابدیت ...
خواهد رفت ... !!
بی تو
اینجا همه در حبس ابد تبعیدند
سالها، هجری و شمسی، همه بی خورشیدند
     
  
زن

andishmand
 
پرچم نیلوفر

زبان تو باید ...
پرچم نیلوفر باشد ؛
و لب هایت زورق سپیده دم
که هر چرندی میگویی ،
یا شعر ناب است یا زمزمه ی آبشار !

آن وقت ...
برای همین چارخط مدح ِ بی قافیه ؛
که مثل باد از کنار گوشت خواهد گذشت
من یک خروار کلام ریز و درشت را ...
غربال کــــرده ام !
بی تو
اینجا همه در حبس ابد تبعیدند
سالها، هجری و شمسی، همه بی خورشیدند
     
  
زن

andishmand
 
تو را نمی بینم

تا چشم کار می کند ،
تو را نمی بینم !
از نشان هایی که داده اند
باید ، همین دور و برها باشـــی ؛
زیر همین گوشه از آسمان
که می تواند فیروزه ای باشد !

جایــــی ...
در رنگ های خلوت ِ این شهر ،
در عطر سنگین همین ماه
که شب بو ها را
گیج کرده است !
پشت یکـــــی از همین پنجره ها
که مرا ...
در خیابان های در به در این شهر
تکثیر می کنند !!
تا به این جا ...
تمام نشانـــی ها
درست از آب در آمده است .

آسمان
ماه
شب بوهای گیج
میز صبحانه ای در آفتاب نیمروز
فنجان خالی قهوه
ماتیک ِ خوشرنگی ،
بر فیلتر سیگاری نیم سوخته
دستمال کاغذی که بوی دست های تو را می دهد
و سایه ی خنکی که مرغابیان ...
به خرده نانی که تو بر آن پاشیده ای
تک می زنند !!
می بینی که ...

راه را اشتباه نیامده ام !
آن قدر نزدیک شده ام که
شبیه ِ تو را دیگر
به ندرت می بینم ؛
اما ...
تا چشم کار می کند
تو را نمی بینم
تو را ندیده ام
تو را ...


بی تو
اینجا همه در حبس ابد تبعیدند
سالها، هجری و شمسی، همه بی خورشیدند
     
  ویرایش شده توسط: andishmand   
زن

andishmand
 
فقط یک روز

توقــــــع زیادی ندارم ؛
هرگـــــز نداشته ام!
دلم می خواهد ساعتی پیش از تو
از خواب بیدار که شدم ،
آفتابی اُریب
بر میز صبحانه بتابد
و مربای انجیر در نعلبکی سفیدش ،
مثل طلا بدرخشد .

قهــــــوه را که دم می کنم ،
از هزاران گنجشک ِ بی برنامه ی این شهر
دو تاشان هم روبروی من ...
کنار پنجره بنشینند
و همان نت تکراری را
جیک جیک کنان بخوانند !
خرده نانــــــــی هم حاضرم برایشان بپاشم !!

مــــــی خواهمــــــ ...
ساعتی پیش از تو
از خواب بیدار که شدمــــــ
قلبم مثل دیشب ۲۵ ساله باشد ،
و مغزم برود کشکش را بسابد !

تلویزیون را
روشن که می کنم ؛
گوینـــــده ی عصا قورت داده ای بگوید :
" امروز . . .
ریش سفیدان دهکده ی جهانی
هم پیمان فرمان داده اند
هیچ تیر و توپــــی
در هیچ کوچه و برزنـــی ،
از هیچ اسلحه ای شلیک نشود . "

یک روز که هزار روز نمی شود !
فقط یک روز ِ ناقابل !
من هم قول شرف می دهم ...
دیگر به ریششان نخندم .

و تو را ...

بعد از چنان شب ِ بی مــــرزی ،
فقط در چنین شرایطــــــی
دلم می آید از خواب بیدار کنم !
بی تو
اینجا همه در حبس ابد تبعیدند
سالها، هجری و شمسی، همه بی خورشیدند
     
  
زن

andishmand
 
الهام شاعرانه

می گویند ...
الهام شاعرانه هدیه ی خدایان است ؛
و گفته اند ...
دندان ِ اسب ِ پیشکشی شمردن ندارد !
من هم نمی شمارم
و هرگز نخواهم شمرد !
دندان ِ هیچ دهانی را ...
چه در سیب ِ سرخ ِ رسیده ای فرو رفته باشد ،
چه در گوشت ِ خام ِ تَنَم !
بی تو
اینجا همه در حبس ابد تبعیدند
سالها، هجری و شمسی، همه بی خورشیدند
     
  
صفحه  صفحه 228 از 267:  « پیشین  1  ...  227  228  229  ...  266  267  پسین » 
شعر و ادبیات

اشعار شاعران معاصر (لیست شاعران در صفحه نخست)

رنگ ها List Insert YouTube video   

 ?

برای دسترسی به این قسمت میبایست عضو انجمن شوید. درصورتیکه هم اکنون عضو انجمن هستید با استفاده از نام کاربری و کلمه عبور وارد انجمن شوید. در صورتیکه عضو نیستید با استفاده از این قسمت عضو شوید.

 

 
DMCA/Report Abuse (گزارش)  |  News  |  Rules  |  How To  |  FAQ  |  Moderator List  |  Sexy Pictures Archive  |  Adult Forums  |  Advertise on Looti
↑ بالا
Copyright © 2009-2024 Looti.net. Looti Forums is not responsible for the content of external sites

RTA