ارسالها: 24568
#2,271
Posted: 11 Feb 2014 13:57
معجزه در باران
در باران نم نم لندن
زیر چتر صورتی ات آنشب
شبیه دریا دلی شده بودی
که حاضر است یکضرب
در پی رویای باد برده اش
تا سواحل نقره ای ماه پارو بزند
و او
بر شیروانی خیس این دنیا
دیگر نمی خواست کبوتر نامه رسانی باشد
که کاغذ آغشته به اشکی
بر ساق نازک پایش تا ابد
نا خوانده بماند
در آن خلوت از خود بی خود
مهم نبود پیش از آن
تو کجا بوده ای
و او چه کرده است
تو را خیال خام
کنار کدام خرمرد رند
خوابانده است
و او در پشه بند بی ستاره اش
خواب کدام زیبای خود شیفته را می دیده است
مهم
بارانی بود
که همپای شما نم نمک می آمد
و لحظه مبارکی که پی بردید
هزار سال است همدیگر را می شناسید
و سابقه ی هزار ساله
در شهری که سگ صاحبش را نمی شناسد
هیچ دست کمی
از معجزه نداشت
بی تو
اینجا همه در حبس ابد تبعیدند
سالها، هجری و شمسی، همه بی خورشیدند
ارسالها: 24568
#2,272
Posted: 11 Feb 2014 13:58
و هر چه آبی دیگر
آسمان
و هر چه آبی دیگر
اگر چشمان تو نیست
رنگ هدر رفته است . . .
بر بوم روزهای حرام شده
چه رنگها که هدر رفتند
و تو نشدند !
بی تو
اینجا همه در حبس ابد تبعیدند
سالها، هجری و شمسی، همه بی خورشیدند
ویرایش شده توسط: andishmand
ارسالها: 24568
#2,273
Posted: 11 Feb 2014 14:00
دوربین های خوش خیال...
دوربین های خوش خیال
چهره ی خود پسندش را
هراسان دور می زنند
تا زاویه ای بیابند
که زیبایش کند
من اما تا به حال
در تابش هر نوری
و از هر زاویه ای
نگاهش کرده ام
زشت تر شده است
.
آنقدر زشت که یقین دارم
هیچ دوربین بد بینی چپ چپ
نگاهم نخواهد کرد
اگر روزی ته سیگارم را
روی سنگ قبرشکسته اش
خاموش کنم
بی تو
اینجا همه در حبس ابد تبعیدند
سالها، هجری و شمسی، همه بی خورشیدند
ارسالها: 24568
#2,274
Posted: 11 Feb 2014 14:01
تنهایی من
تنها بودم
اما بودا نبودم
و نیلوفری ارغوانی
در سینه ی بلورینم نمی تپید.
در هر زندان دنیا
زندانی ی فراموش شده ای
و در هر گورستان جهان
عزیزِ به خاک سپرده ای داشتم
و تنها بودم
مثل ماه
که کوتاهتر از تنهایی من
دیواری نیافته بود.
بی تو
اینجا همه در حبس ابد تبعیدند
سالها، هجری و شمسی، همه بی خورشیدند
ارسالها: 24568
#2,275
Posted: 11 Feb 2014 14:02
رسیدن به ته بطری
بر همین صندلی کنار در می نشیند
و صاف و پوست کنده می گوید
خسته است از تماشای ساعتی دیواری
که با هر جهش چکش وار عقربه ای سیاه
چیزی را در اعماق وجودش
خرد و خمیر می کند
اما نمی گوید
برای میانبر زدن به فردا
هرشب بالا می آورد
ته یک بطری نو گشوده را
فردائی که هرگز به تنا بنده ای
قول نجات نداده است
و پای او نیز
به درگاهش نرسیده
جایش را به فردای دیگری
واگذار خواهد کرد .
بی تو
اینجا همه در حبس ابد تبعیدند
سالها، هجری و شمسی، همه بی خورشیدند
ارسالها: 24568
#2,276
Posted: 11 Feb 2014 14:05
نگو کسی به فکرت نیست
نگو جایـــــی نداری بروی ...
این سه متر و نیم حیات خانه ات را هم درست ندیده ای !!
دنیا را که نمیتوان
در هوای حلزونــــــی این اتاق ،
سبک سنگین کرد ...
دیوارهای این جهــــــان
سر به فلک هم که برکشند
بیش از این پرده های کیپ ، عرصه بر نگاه تو تنگ نمیکنند !
پرنده ای که پر میکشد از آشیان
نه آدرســــــی دارد ؛ نه شماره ی پــــروازی
نه قرار ملاقاتی ...
شاخه ی هیچ درخت و
نرده ی هیچ بالکنی را نیز
به نامش ثبت نکرده اند .
بی نام و نشان تر از پرنده که نیستـــــی ؛
این هوای مَلَس هم
که از فرط زلالی و صافی
پـــروانه میانش بُکس و باد میکُند ،
خوشبختانـــــه
ارث پدری هیچ دیوثی نیست !!
در انتظار چه نشسته ای ؟!
زمان علف خرس نیست عزیزم ...
هر ثانیه ی حرام شده اش را
باید حساب پس بدهــــی !
حواست نباشد ،
همین ساعت ِ لکنته ی دیواری
به نیش ِ عقربه های تیزش
تو را ...
و اشتیاق مرا ...
به اجزای موریانه پسند ، تجزیه میکند
و چشمهایت را می بَرد
مانند دو تمبر باطل شده ی قدیمی
در آلبومـــــی کپک زده بچسباند !!
نگو کســـــی به فکرت نیست ...
و نامت را دنیا از یاد برده است !
شاید دنیا
" تــــــــویی و من "
و نام ِ ما مهم نیست در جَریده ی عالم
با حروف درشت چاپ شود ...
مین که جانانـــــه بر لبــــــی جاری شود
تا ابدیت ...
خواهد رفت ... !!
بی تو
اینجا همه در حبس ابد تبعیدند
سالها، هجری و شمسی، همه بی خورشیدند
ارسالها: 24568
#2,277
Posted: 11 Feb 2014 14:08
پرچم نیلوفر
زبان تو باید ...
پرچم نیلوفر باشد ؛
و لب هایت زورق سپیده دم
که هر چرندی میگویی ،
یا شعر ناب است یا زمزمه ی آبشار !
آن وقت ...
برای همین چارخط مدح ِ بی قافیه ؛
که مثل باد از کنار گوشت خواهد گذشت
من یک خروار کلام ریز و درشت را ...
غربال کــــرده ام !
بی تو
اینجا همه در حبس ابد تبعیدند
سالها، هجری و شمسی، همه بی خورشیدند
ارسالها: 24568
#2,278
Posted: 11 Feb 2014 14:09
تو را نمی بینم
تا چشم کار می کند ،
تو را نمی بینم !
از نشان هایی که داده اند
باید ، همین دور و برها باشـــی ؛
زیر همین گوشه از آسمان
که می تواند فیروزه ای باشد !
جایــــی ...
در رنگ های خلوت ِ این شهر ،
در عطر سنگین همین ماه
که شب بو ها را
گیج کرده است !
پشت یکـــــی از همین پنجره ها
که مرا ...
در خیابان های در به در این شهر
تکثیر می کنند !!
تا به این جا ...
تمام نشانـــی ها
درست از آب در آمده است .
آسمان
ماه
شب بوهای گیج
میز صبحانه ای در آفتاب نیمروز
فنجان خالی قهوه
ماتیک ِ خوشرنگی ،
بر فیلتر سیگاری نیم سوخته
دستمال کاغذی که بوی دست های تو را می دهد
و سایه ی خنکی که مرغابیان ...
به خرده نانی که تو بر آن پاشیده ای
تک می زنند !!
می بینی که ...
راه را اشتباه نیامده ام !
آن قدر نزدیک شده ام که
شبیه ِ تو را دیگر
به ندرت می بینم ؛
اما ...
تا چشم کار می کند
تو را نمی بینم
تو را ندیده ام
تو را ...
بی تو
اینجا همه در حبس ابد تبعیدند
سالها، هجری و شمسی، همه بی خورشیدند
ویرایش شده توسط: andishmand
ارسالها: 24568
#2,279
Posted: 11 Feb 2014 14:15
فقط یک روز
توقــــــع زیادی ندارم ؛
هرگـــــز نداشته ام!
دلم می خواهد ساعتی پیش از تو
از خواب بیدار که شدم ،
آفتابی اُریب
بر میز صبحانه بتابد
و مربای انجیر در نعلبکی سفیدش ،
مثل طلا بدرخشد .
قهــــــوه را که دم می کنم ،
از هزاران گنجشک ِ بی برنامه ی این شهر
دو تاشان هم روبروی من ...
کنار پنجره بنشینند
و همان نت تکراری را
جیک جیک کنان بخوانند !
خرده نانــــــــی هم حاضرم برایشان بپاشم !!
مــــــی خواهمــــــ ...
ساعتی پیش از تو
از خواب بیدار که شدمــــــ
قلبم مثل دیشب ۲۵ ساله باشد ،
و مغزم برود کشکش را بسابد !
تلویزیون را
روشن که می کنم ؛
گوینـــــده ی عصا قورت داده ای بگوید :
" امروز . . .
ریش سفیدان دهکده ی جهانی
هم پیمان فرمان داده اند
هیچ تیر و توپــــی
در هیچ کوچه و برزنـــی ،
از هیچ اسلحه ای شلیک نشود . "
یک روز که هزار روز نمی شود !
فقط یک روز ِ ناقابل !
من هم قول شرف می دهم ...
دیگر به ریششان نخندم .
و تو را ...
بعد از چنان شب ِ بی مــــرزی ،
فقط در چنین شرایطــــــی
دلم می آید از خواب بیدار کنم !
بی تو
اینجا همه در حبس ابد تبعیدند
سالها، هجری و شمسی، همه بی خورشیدند
ارسالها: 24568
#2,280
Posted: 11 Feb 2014 14:16
الهام شاعرانه
می گویند ...
الهام شاعرانه هدیه ی خدایان است ؛
و گفته اند ...
دندان ِ اسب ِ پیشکشی شمردن ندارد !
من هم نمی شمارم
و هرگز نخواهم شمرد !
دندان ِ هیچ دهانی را ...
چه در سیب ِ سرخ ِ رسیده ای فرو رفته باشد ،
چه در گوشت ِ خام ِ تَنَم !
بی تو
اینجا همه در حبس ابد تبعیدند
سالها، هجری و شمسی، همه بی خورشیدند