ارسالها: 24568
#2,371
Posted: 7 Mar 2014 13:16
برای بحرین
نه وحشت است که حیرت شکسته دلها را
گرفته فوج ملخ، موج موج دریا را
ملخ! هجوم ملخ بر مزارع گل سرخ!
ملخ وزیده و آشفته باغ و صحرا را
یهود امت احمد دوباره خیبری اند!
شکسته اند در خانه های زهرا را
سیاهکارتر از وحشیان سفیان کیست؟
که می درند جگرهای حمزه آسا را
نژادگان عرب! این حماسه های شکم!
به زیر پیل فکندند پیر و برنا را
به جنگ دخترکان رمیده آمده اند
دریده دیده خورشید این تماشا را
بهوش ای همه زالوفشان ساحل خون!
که موج گریه خبر کرده است دنیا را
بهوش کز همه تان هیچ هم نخواهد ماند
دمی که غیرت توفان گذشت دریا را
"دل رمیده ما را که باز می گیرد"
فغان ز خون جگری بی نگاهتان یارا !
بی تو
اینجا همه در حبس ابد تبعیدند
سالها، هجری و شمسی، همه بی خورشیدند
ارسالها: 24568
#2,372
Posted: 7 Mar 2014 13:16
بی تو قلب عاشق من، ناگهان می ایستد
بی تو قلب عاشق من، ناگهان می ایستد
بی دل تنگ من از گردش، جهان می ایستد
چشمه سار آشنایی، میهن ماهی و ماه!
گر نجوشی دم به دم با من، زمان می ایستد
در حضورت شعله های دوزخی یخ می کنند
بی تو باری خون به قلب حوریان می ایستد
بانگ غم دارد به سودای لجن زاران وزغ!
با تو اما مرغ و ماهی، شادمان می ایستد
پیچک، آویزان دیوار و در همسایه هاست
سرو اما در کنارت جاودان می ایستد
با زبان سرخ من، باک از سر سبزم مباد
سبز و سرخ پرچمت تا در امان می ایستد
بی خیال پچ پچ خفاشکان، تا شعر من
بر هزاران قله با ببر بیان می ایستد
هر کسی آیینة اسرار پنهان خود است
این میان، بوزینه شکل این و آن می ایستد
بی تو
اینجا همه در حبس ابد تبعیدند
سالها، هجری و شمسی، همه بی خورشیدند
ارسالها: 24568
#2,373
Posted: 7 Mar 2014 13:17
بکش این را به نگاهی که من آن را بکشم!
بکش این را به نگاهی که من آن را بکشم!
کمکم کن همه ی دیده وران را بکشم!
باید از غیرت عشق تو چو چنگیز مغول
روز و شب یکسره ابنای زمان را بکشم!
مثلا کار من این است که امشب بروم
اصفهان تا به سحر نصف جهان را بکشم!
صبح از آن جا بپرم بندر عباس و به قهر
تا که آرام شوم پیر و جوان را بکشم
ببرم عقربه ها را به عقب تا که سرِ
خواندن از ناز تو مرحوم بنان را بکشم!
یا نه هر طور شده سعی کنم توی دلم
این همه هول و ولا و هیجان را بکشم
آخرش چاره ام این است گمانم که شبی
خودم این شیفته ی دل نگران را بکشم!
بی تو
اینجا همه در حبس ابد تبعیدند
سالها، هجری و شمسی، همه بی خورشیدند
ارسالها: 24568
#2,374
Posted: 7 Mar 2014 13:18
شانه می گیرم که بنشینی مترسک می شوم
شانه می گیرم که بنشینی مترسک می شوم
ای قناری! با تو من از خویش منفک می شوم
غیرت توفان نوحم ای سلیمانی بهار!
توی دست نازک تو بادبادک می شوم
شان سیمرغانه ام باقیست قوی نازکم!
گرچه در دریای مهرت جوجه اردک می شوم!
بغض تاریخم شکوه گریه های سربلند
تا بخندانم تو را این قدر دلقک می شوم!
هی نخند ار دوست داری کبریای مرد را
تو نمی بینی که من این جور کوچک می شوم؟!
بی تو
اینجا همه در حبس ابد تبعیدند
سالها، هجری و شمسی، همه بی خورشیدند
ارسالها: 24568
#2,375
Posted: 7 Mar 2014 13:18
برای شهید محمدحسین مودب
نسيم زنده صبحي هوا پر است از تو
تمام حافظه كوهها پر است از تو
بهار جلوه لبخند توست بر لب گُل
بهار گُل كه كند باغ ما پر است از تو
قنات روي قنوت نماز تو جاري است
زبان شاخه زمان دعا پر است از تو
دهاتيان غزل گم شدند در شب شهر
سر اهالي اين روستا پر است از تو
هنوز شانه تابوت گريه ميطلبد
گرفته بغض گلوي مرا پر است از تو
به گوش مردم خالي حسين سنگين است
غزل سراي سكوتم، صدا پر است از تو
بی تو
اینجا همه در حبس ابد تبعیدند
سالها، هجری و شمسی، همه بی خورشیدند
ارسالها: 24568
#2,376
Posted: 7 Mar 2014 13:19
من بودم و تو بودی و فصل بهار بود
من بودم و تو بودی و فصل بهار بود
دل چشمه زلالترین انتظار بود
جوبار چشمم آینه زلف بیدها
گیسوی بیدهای جوان آبشار بود
دل بیقرار بود و جهان پرشکوفه بود
دل بی قرار بود و جهان بیقرار بود
در سایه هزار شکوفه دو سیب سرخ
شادی در آن میانه به دار و به بار بود
سرسبز مثل سبزترین سرو کاشمر
عهد من و تو بود که سخت استوار بود
در سایه کُنار تو بودی و خوب بود
تو در کِنار بودی و غم برکنار بود
دیدار شاعرانه و رویایی تو حیف
دیدار با ستاره دنبالهدار بود!
بی تو
اینجا همه در حبس ابد تبعیدند
سالها، هجری و شمسی، همه بی خورشیدند
ارسالها: 24568
#2,377
Posted: 7 Mar 2014 13:19
کو صدای روشنت تا جان خاموشم بجنبد
کو صدای روشنت تا جان خاموشم بجنبد
روشنی در کلبهی قلب فراموشم بجنبد
ماندهام رودی تهی، بیهیچ جریان زلالی
کو تنی از آب تا قدری در آغوشم بجنبد
تک درختی خسته ام،جاری شو بر من چون نسیمی
بلکه در دست نوازشها سر و گوشم بجنبد
گیسوانت را بیاور؛ پیشتر از بوسهی مرگ
پیش از آنکه مار و عقرب بر سر دوشم بجنبد
شاید آری غفلت من بشکند با بودن تو
ماهیای مثل تو چون در برکهی هوشم بجنبد
بی تو
اینجا همه در حبس ابد تبعیدند
سالها، هجری و شمسی، همه بی خورشیدند
ویرایش شده توسط: andishmand
ارسالها: 24568
#2,378
Posted: 7 Mar 2014 13:20
مرده شور
شسته هزار و نهصد و دو مرده، مردهشور
نان حلال زحمت خود خورده مردهشور
يك زخم زشت، گوشه چشمش نشسته است
از كودكي مدام بد آورده مردهشور
هر روز چند مرده، جوانمرگ، ديده است
در حسرت جوانياش افسرده مردهشور
گاهي نبوده مرده و بر روي تخت غسل
خوابش به فكر زندگياش برده مردهشور
يك روز گل گرفته براي زني عزيز
و بعد گر گرفته و پژمرده مردهشور
اين بار جالب است دويي سه نميشود
افسانه نيست، سه نشده، مرده مردهشور
بی تو
اینجا همه در حبس ابد تبعیدند
سالها، هجری و شمسی، همه بی خورشیدند
ارسالها: 24568
#2,379
Posted: 7 Mar 2014 13:21
هر جوجه که قافیه بلد نیست!
خوب است غزل،
"سپید بد نیست"
قولی است اگر چه مستند نیست!
آخر چه "سفیدکار" باشد
کش غیر سیاه در سبد نیست؟
گویند که وزن حبس معنی ست
صد حیف که حبس شان ابد نیست!
با یوسف وقت مانده دربند
بهتر ز گسسته دیو و دد نیست؟
شرمندهام از سپید گفتن
-هر چند که قالب است و بد نیست-
زیرا که سپید مینویسد
هر جوجه که قافیه بلد نیست!
بی تو
اینجا همه در حبس ابد تبعیدند
سالها، هجری و شمسی، همه بی خورشیدند
ارسالها: 24568
#2,380
Posted: 7 Mar 2014 13:22
غزل ببخش نگفتم تو را و رد کردم
غزل ببخش نگفتم تو را و رد کردم
به عذر پیش تو باز آمدم که بد کردم
سپید گفتم اما نه این که فکر کنی
خدا نکرده گل سرخ را لگد کردم
سپید گفتم اما نه روسیاه نیم!
در آن سیاق سخن هرچه می شود کردم
سپید گفتن من هم همه تغزل بود
به قصد صید غزال آن کران رصد کردم
اگر چه با تو نبودم، هر آنچه بی تو گذشت
همه به حکم دل خویش مستند کردم
صنم پرست مخوانم! که در کنشت سپید
هر آنچه کردم با نیت صمد کردم
هنوز قافیه جز درس کودکیها نیست
که زیر سنگ زمانه "احد احد" کردم
بی تو
اینجا همه در حبس ابد تبعیدند
سالها، هجری و شمسی، همه بی خورشیدند