انجمن لوتی: عکس سکسی جدید، فیلم سکسی جدید، داستان سکسی
شعر و ادبیات
  
صفحه  صفحه 242 از 267:  « پیشین  1  ...  241  242  243  ...  266  267  پسین »

اشعار شاعران معاصر (لیست شاعران در صفحه نخست)


زن

 
مهمان عزیزاست ! – امشب توصدایش کن

آنچنان غرق شده درشب تنهائی خویش
که فراموشش شد
غم ، مهمان شده برقامت او !
فرصت جشن وسروری ندارد دیگر
چونکه با غصه گلاویز شده
این حسادت تا کی
ازخانه به بی راهه رود؟!
روزگارش تلخ است !
سفره اش جام شرابی تهی ازمی ناب !
نان خشکیده ی او بوی فطیری دارد
چه بدانند چنین غمگین است ؟
حاصل عمرچروکیده ی او بادببرد
نفس اش قفل شده عمق گلو
جیب خالی شده اززروسیم
لیک مهمان عزیز است ! چه کند؟
این غم وغصه اگر همدم وهم راز شوند
جای هرجام شراب
اشک چشمش ، مهیا بکند !
تا بنوشند وُدمی شادشوند
**==**==**
یک لحظه به درگاهش بنشین ودعایش کن
داروی غم اش بِستان ، برسینه دوایش کن
مرهم نشود دردش ، هرجاکه نباشداو
وقتی که دلش سرداست، کمترتورهایش کن
برخیزوبگویارب ، این دیده پرازاشک است
آن غصه وُاندوهش ، یکباره شفایش کن
ازدست بنی آدم ، کاری نشود دیگر
بارحم وُ وفای خود، اکنون توبرایش کن
درها همه مسدود است ،غیرازدرمهرتو
او بنده ی درگاهت ، کمترتوجفایش کن
درکلبه ی خاموشش ، بی نوروصدا گشته
غیرازتونداردکس ، امشب توصدایش کن
افسرده وُغمگین است ، تنها شده وُ حیران
این بنده ی مهجورت ، شادی توروایش کن
آشفته سریم !
شانه‌ی دوست کجاست ؟
     
  
زن

 
فرصتی میجویم -

روزمجهول من وُ خنده ی شب
زیرفریاد نفسهای اتاق
روح اشباع شده زین همه بیدادمهیب
بغضِ بارانی چشم سرگردان
مانده ام درخم یک هاله ی ویران گشته
بازهم سِقط شده خط کشی فکروخیال
زایشی میخواهم !
تا دگرباررها گردم ازاین مهلکه ی تاریکی
بشکنم قامت کابوس ملال آورشب
که ذهنم چپاول کرده
فرصتی میجویم
تا بنددلم بخیه کنم
چون پاره وپوسیده شده حجم دلم
آشفته سریم !
شانه‌ی دوست کجاست ؟
     
  
زن

 
عاشقی سیرت نمیسازد

ازعاشقی چیزی نمانده جزغمی ودردپنهانی
درسینه ی غمگین خوددیگرچه داری قلب ویرانی

اکنون سرایت خالی ازهرگرمی وُاندیشه میباشد
آخر نمیدانی کجاهستی اسیری یا که زندانی ؟

درکوی وهربرزن که میگردی شوی بازیچه ورسوا
چون ابرپائیزی گهی تاریک وگاهی غرق بارانی

ازروزاول غم خوری وُگوشه ای کزکرده بنشینی
وقتی بخودآیی که دیگر رفته ای باعمرپایانی

آتش زندبردامنت سوزدتورااین عشق بی فرجام
باید بگردی تا بیابی گوشه ای یک قبرارزانی

غیرازپریشانی چه داردروزوشبهاغم به سرکردی
ازفکر بی بنیادخودهرلحظه ات پژمان وحیرانی

فکری بحال نان شب کن عاشقی سیرت نمیسازد
ازغصه ی این سفره ی خالی همیشه زاروگریانی

ای وامصیبت چونکه گم گشتم دراین دریای بی ساحل
این عشق بی حاصل چه میباشدکه ماراکرده مهمانی
آشفته سریم !
شانه‌ی دوست کجاست ؟
     
  
زن

 
پژواک سکوت !

سلانه سلانه ردای شب میپوشد ، روز
تاچتر آبنوس
خیمه زند برپرچین آرزوها
پلکِ خواب آلودِ دریچه
ضبط میکند ، سطر سطر
موجهای پریشان گونه
باجزووز چراغ گردسوز اطاق
و پت پت شعله ی رنگ وروباخته اش
یقین خالیست ، شکمِ گرسنه اش !!!
بسان حنجره ی این قلم مهصور
که نای حرکت مرده درقامت سیاهش
تصویر کندمرثیه اشعارمصلوبم !
باکوله باری ازواژههای منجمد
عقیم مانده بر دفترورق ورق شده اش!
اکنون سخاوت زخم خورده اش
آویزان است برچفت کهنه ی نگاهم
رویاهایم
لم داده برسایه نانجیب شب
اندیشه ام
منهدم شده عمق پژواک سکوتش !

آشفته سریم !
شانه‌ی دوست کجاست ؟
     
  
زن

 
خُردوُ صغیرم

گفتم به تو حامد که من آن مردفقیرم
دیوانه ی این شهرم وافسرده وپیرم

رحمی تو نکردی به منِ زاروپریشان
من حاجت دیرینه ی خودازکه بگیرم

دنیاکه سراسرشده بی مهری وافسوس
بیچاره منِ غم زده هستم که اسیرم

همراه تو خاموش وُ ندارد خبرازتو
ازدست توحامدکه دگرخوردوخمیرم

گفتی شده ام من یل پرواری این دیر
چون گربه ی میخانه شدم من نگوشیرم

ازدست تووُ یزدی وُ البرزوُ محمد
درمانده وُ آواره شدم چونکه سجیرم

درجمع شب افروزوُمنوچهری وُفکری
بیگانه شدم تا زغم وغصه بمیرم

فکری چه بدا ند دلِ پردردوُ پریشان
همچون گل خشکیده شدم نی چوعبیرم

درمحفل جانانه نگویم سخنی بیش
دانم که دراین خانه منم خُردوُصغیرم
آشفته سریم !
شانه‌ی دوست کجاست ؟
     
  
زن

 
مهتابم باش
هنوز آشیانه ی دلم
اشتیاق عشق !
هجوم اندوه
مکث کرده برمرداب سینه ام
شکوفه های بهارانم
همرنگِ خزان !
مهمانم ، حباب چروکیده ی شب
ودلم خوگرفته به تلخی ساغر !
مهتابم باش
میان سنگ لاخ کوره راه عشق
تا درامان باشم
ازگزند خارهای سردرآورده ی کویردل
میخواهم بنشینم زیر پلکهای نورانی ات
سیرابم کنی ازگرمی نگاهت
با عطر شقایق گونه ی دستانت
مرهمی باشی برجویبار خسته ی چشمانم
سربربالینت گذارم
سرمست شوم ازنسیم گیسوانت
آشفته سریم !
شانه‌ی دوست کجاست ؟
     
  
زن

 
بیهوده نشستم
دیوانه ترازمن که دراین خانه کسی نیست
آلوده به عشق هستم وُیک هم نفسی نیست

باغیست که خشکیده ترازفصل خزان است
غیر ازگل پژمرده ی من خاروخسی نیست

گلخانه نه گل دارد وُ صحرای کویر است
بی شاخه وُ بی برشده ،جای هرسی نیست

بی تابم ازاین عشق وُ دو رنگیِ زمانه
پوسیده دلم ازغم هجران ، هوسی نیست

دل خسته شده ، بسته شده راه محبت !
بختی که گره خورده ره پیش وپسی نیست

بیهوده نشستم بزنم بردل خود چنگ !!
وقتی که دراین خانه صدای جرسی نیست
آشفته سریم !
شانه‌ی دوست کجاست ؟
     
  
زن

 
زیرسایه های خورشید

کنارپله کان کودکی ، زیرتشعشع خورشید
امروز زاده شدم
رویاهای تب آلودم
سرشارازکلافهای سردرگم !
گفتم آزادمیشودنفسم
درپيچ وتاب روده هاي گره خورده ي شعرم
نفس ام خفه شد !

خاراندم ذهنم
مخدوش شددرتلاطم واژه هاي سست !
خواستم دويدن آغاز
قبل ازخزيدنم !
تصوري مسموم !
اکنون گم شدم...!!!
زيرسايه هاي خورشيد!!
درغروبي دلتنگ!
نه نفس ام مانده ، نه شعروشعور، نه نفس
اكنون نيمي ازمن درانزوا
نيم ديگرغرق دراعماق سكوت
زل زدم به آسمان
كه افسونِ شب شده !
تاخواب کندمرا
دربسترتخیلات پلاسیده

آشفته سریم !
شانه‌ی دوست کجاست ؟
     
  
زن

 
میرقصاندمرا

دلم گرفته برای دلم !
میخکوب کرده رنجهایش به سینه ام
چونان گل سنگ
دربسترصخره های سردکوهستان
بایدشریک دردهایش باشم !
وهمبازی هذیانش
بسان عروسکی بی دست وپا
میرقصاند مرا !!
تا آرام گیردنبض پریشانش
فضای شرجی چشمانم طاقه طاقه رطوبت گرفته
سکته ی اشک دارد کورسوی امیدم
ودلم ، بی خیال منی که خودنیستم
عجالتا"
بریدم چوب لای چرخهای دلشوره ام
شایدبیرون کنم ازتن
سایه های رنگ باخته که غلتیده برنگاهم
نباشم عروسک رقصان دل !
آرام گردم دمی
اگر بگذارندجارچیان هوارکن
آشفته سریم !
شانه‌ی دوست کجاست ؟
     
  
زن

 
خط خطِ آرزوهای مدرسه
لمیده کناردریچه ی دیوار
تفکرات برفک زده !
بغضی باردار در ازدحامی غریب
چنگ انداخته بررویاهای خواب رفته اش !
وروزهایی که خراش برداشته
ازوزش ضخیم غروب
تنها دلخوشی اش
دست نوازشی ست که ناشیانه برگونه میکشد
تا نهراسد ، ازهیبت ویرانی چشمها
که خیس کرده
شانه های خسته ی امیالش
گاه ورق میزند برگ برگ خاطرات !
هنوزگلهای خشکیده ی شمعدانی
جاخوش کرده لا به لای زخمهای دفترش
ومحوشده خط خطِ آروزهای مدرسه اش
اکنون جاری گشته ، بزرگی اش !

بطن بوم کودکانه اش ...!
آشفته سریم !
شانه‌ی دوست کجاست ؟
     
  
صفحه  صفحه 242 از 267:  « پیشین  1  ...  241  242  243  ...  266  267  پسین » 
شعر و ادبیات

اشعار شاعران معاصر (لیست شاعران در صفحه نخست)

رنگ ها List Insert YouTube video   

 ?

برای دسترسی به این قسمت میبایست عضو انجمن شوید. درصورتیکه هم اکنون عضو انجمن هستید با استفاده از نام کاربری و کلمه عبور وارد انجمن شوید. در صورتیکه عضو نیستید با استفاده از این قسمت عضو شوید.

 

 
DMCA/Report Abuse (گزارش)  |  News  |  Rules  |  How To  |  FAQ  |  Moderator List  |  Sexy Pictures Archive  |  Adult Forums  |  Advertise on Looti
↑ بالا
Copyright © 2009-2024 Looti.net. Looti Forums is not responsible for the content of external sites

RTA