ارسالها: 14491
#2,481
Posted: 6 Apr 2014 19:43
شد شكسته قايق نابالغ ام
بي خبرهرروزوشب مي ميخورم حالم خراب
برتن افسرده ام ديگر نمي سازد شراب
آن چنان مستم ، هميشه كنج اين ميخانه ها
غرقه دردرياي فكرم چون شكسته اين غُراب
قطعه قطه گشته اين رويايِ بي سامانِ من
هرچه ميگردم نمي يابم دراين دنيا مراب
همچوخشكيده نهالي بي ثمردراين خريف
دربهاران فصل پيري حاصلم ، دروقت شاب
كوچه كوچه ميخزد انديشه ي پوسيده ام
چون گره خورده چودردل روده ام درپيچ وتاب
فصل باران است وگلها مستِ باران بهار
غيرازاين درياي آمالم ، كه گرديده سراب
برنخي پوسيده آويزان، هميشه درعذاب
من اسيرِاين طناب كهنه ام درحال تاب
خوش به آن روزي نبودم تا ببينم اين جهان
تا نزائيدند مرا ، درخانه ام آسوده خواب
حاليا فكري به حالِ جسم مهجورم كنيد
شد شكسته قايقِ نابالغ ام ، غرقم درآب
آشفته سریم !
شانهی دوست کجاست ؟
ارسالها: 14491
#2,482
Posted: 6 Apr 2014 19:48
بنام تقدير
درديست فزون شده توتعبيرمكن
اين پاي شكسته ام توزنجيرمكن
كم گوي توازحال پريشانيِ من
پس شعرمرا دوباره تفسير مكن
بگذار زدست توكمي گريه كنم
اين روزپريش من توتغير مكن
زخم است دل وُسينه رنجيدهِ من
ديگرتواسيرضرب شمشيرمكن
رسواشده ي شهروديارم كردي
اين عكس مرابه ديده تصويرمكن
بنگربه نگاهم كه چه مغموم شده
باغصه دگرمرا تو درگيرمكن
رفتم زبرت براي من سينه مزن
درمُردن من دگر توتكبير مكن
كم مغلطه كن اگركلامي داري
اين رفتن من بنامِ تقدير مكن
آشفته سریم !
شانهی دوست کجاست ؟
ارسالها: 14491
#2,483
Posted: 6 Apr 2014 19:51
وقتي چشمهايم
مراچه به ديدن ؟
وقتي چشمهايم درپشت شيشه محصوراست !
تورا چه به خواندن ؟
وقتي يك بغل اندوه چكه ميكند ازپسِ دريچه ات !
دوباره فروريخته نردبان دلم
درپيچ پيچ كوچه هاي سرمازده
ونيست راهي براي شفاي دوباره اش
تمام واژه هازيربرف مدفون
هيچ كس براي نبودش غصه نمي خورد
آهي نيست تا مرطوب كندخشكيده باورم
دگربارذوب شودپوسيده برفهاي يخ زده
باز آيم بي خود
هرچند با خود هم درتلاطمم !
رشك ميبرم همچون لگام گسيخته ها
درلابلاي كلماتِ غدارِ بندها
كه افسونم كردند
تا لال بماندنگاه به اسارت گرفته ام
درخلنگ زاراين نفير
ديگرصداي شعورم مسموم گشته !!
ميان پيچك هاي آفت زده شعرم !!
وكلاف واژه هاي سردرگم
آشفته سریم !
شانهی دوست کجاست ؟
ارسالها: 14491
#2,484
Posted: 6 Apr 2014 19:56
چه عاشقانه ميخواهم!!
براي ديدن تو ، يك بهانه ميخواهم
نه يك بهانه ي مبهم، نشانه ميخواهم
كه گم نشوم ، ميان ازدحامِ دروغ
فروغ عشق تورا ، بي كرانه ميخواهم
مني كه با ريسمانِ دلم ناله مي بافم
مگوكه عشق توراخودسرانه ميخواهم
چنان صاعقه افتاده درشعورِ دلم
زترس زلزله ، من آشيانه ميخواهم !
هميشه غرقِ عذابم ، به دل پريشاني
كه عشق رفته وُبازهم عابدانه ميخواهم !
دقايق مجهول مرده درسكوتِ زمان
چه انتظارتلخ ، من ناشيانه ميخواهم
مني كه دراسارت روزاسيرگرديدم
به روشني چه ديدم ! ازشبانه ميخواهم!؟
چه دل خوشم ! به مكتبي نرفته استادم !
من آنچه نخواندم،چه عاشقانه ميخواهم !!
آشفته سریم !
شانهی دوست کجاست ؟
ارسالها: 14491
#2,485
Posted: 6 Apr 2014 20:01
نامه ای براي او.
وباره صعودم به رُنج بود
انتهای گامهای تو، باكوله باري خسته !
آنجا که آخرین شعرت سرودی
وپركشيدي به اوج آسمان
درآن سرکش قله ای که جانت گرفت
دوباره همراه یارانت گامبه قله گذاشتم
مايوسانه ، باازدحامي اندوه !
گفتمدرانتظاري،احساسمپريش بودودلم ريش ريش
آن لحظه كهاشک یارانت چكيد
دانستم با خون خود
برسفیدی برف شعر وداع نقش بستی !
آشفته سریم !
شانهی دوست کجاست ؟
ارسالها: 14491
#2,486
Posted: 6 Apr 2014 20:12
گرچه بي معناست
ساقيا مستي پريد ازسر، مرامهمان كنيد
دل شراب كهنه ميخواهد،بيا درمان كنيد
همچومخموري اسيرِگوشه ي ميخانه ام
كم دگربا درد وُغم آلوده وُ پژمان كنيد
سينه ام چاكيده ، دل آبستنِ دردِ فراق
بغض محزونم درون خرخره افشان كنيد
همچوپيراهن دلم نخ نخ شده ازغصه ها
غصه هانوشِ دلم، اين نخ نما پنهان كنيد
رشته گشته ذهن مخروبم ازاين دلواپسي
اين دل سائيده لب راكي دگر افسان كنيد
سجده ميدارم شب وروزم براي عشق او
كم دگرهم بزم وُهم پيمانِ بي ايمان كنيد
هيزمي گشتم كه سوزاند تن وُ جان مرا
ياكه خاموشم كنيد يا آتشم بي جان كنيد
بعدِ مرگم اين همه برسينه وُ برسرمزن
تا كه جان دارم،برايم خانه گلباران كنيد
آه ، چه ميشدابرغم ازگونه بيرونش كنم
گرچه بي معناست!دانم ديده راگريان كنيد
پایان
آشفته سریم !
شانهی دوست کجاست ؟
ارسالها: 14491
#2,487
Posted: 7 Apr 2014 21:19
امیر علی مطلوبی
بیو گرافی از زبان خودش
درباره من:
از سال 1361 با سرودن اشعار ترکی،دنیای واژه هایم رنگین شد.از سال1369 سرودن اشعار عروضی را آغاز کردم.عروض را از كتاب دکتر شمیسا و رشيدالدین وطواط و ... آموختم و به عروض و اوزان عربی و فارسی و ترکی، کاملا آشنائی دارم.به تمام سبكهای شعری آشنايي داشته و سروده دارم.دو مجموعه چاپ شده دارم با نامهای 1 - پله پله عشق،پله پله ملاقات (مجموعه اشعار کلاسیک) 2 - هيجان آبي (اشعار کلاسیک) و ده(10) مجموعه آماده چاپ با نامهای 1-یک عشق در صد غزل (غزلیات) 2-از تو ، به خدا رسیده ام (شعر سپید) 3-شبهای بی پنجره(سپید سورئال) 4- زلال و زنبق (اشعار سبک زلال) 5-senin adımlarından (شعر سپید آناتولی) 6-حجم رباعی (رباعیات) 7-تن ِ سنگین ِ سکوت (اشعارنو) 8-سالک نامه (نثر و نظم) 9-اولغون سوزلر (اشعار ترکی) 10-آغلار سوزلر (اشعار ترکی ) دارم. تحصیلاتم در مقطع کارشناسی ارشد مهندسی کشاورزی است. به سه زبان فارسی- ترکی-ترکی آناتولی(استانبولی)شعر میسرایم.
آشفته سریم !
شانهی دوست کجاست ؟
ارسالها: 14491
#2,488
Posted: 7 Apr 2014 21:21
تن ها و تنها
خلوتی گزیده ام به تنهایی
ساعتم را
شبی سرد
از حضورم ربود
مدتی است
به دنبال ِ عقربه ها نیستم
و دور میشوم
از عقرب واره های ِ تن ها
و باز
از شنهای سخت و داغ
دور خواهم شد
تا شکست ِ ساعت های پایان
برای تحصیل تنهایی
در وجود یک شاخه زنبق
به رنگ ِ آسمان
و به طعم خودم
در شبی آبی
آشفته سریم !
شانهی دوست کجاست ؟
ارسالها: 14491
#2,489
Posted: 7 Apr 2014 21:22
زلال و زنبق
بیتاب شدم
از غصّه چو مهتاب شدم
از چشم ِ تو لغزید سرشکی به لبم
تا مرز ِ جنون رفته پُر از درد شدم، آب شدم
من مست ِ توام زنبق ِ آبی به زلال
چون گمشده کمیاب شدم
بیخواب شدم
*
گویا که بَدم
تنها گـُل ِ جان در سبدم
آزرده ام اشکت شده جاری چو بهار
از شرم و حیا زلزله افتاد به دل، بوسه زدم
پس گریه مکن، اشک ِ تو را آب منم
در چشم ِ تو حبس ِ ابدم
هر چند بدم
آشفته سریم !
شانهی دوست کجاست ؟
ارسالها: 14491
#2,490
Posted: 7 Apr 2014 21:24
یکی آهسته می بیند
ی آهسته می بیند
یکی از پشت ِ سروی زخمی از مردم
که از نقصان فرهنگ آب در جانش نمی پوید
به آرامی، حضورم را
که میجوشد به دلتنگی
به یک ناز از نگاهش
روی ِ بومی نقش می سازد
یکی آهسته می چیند نگاهم را
و دستش را به نرمی میکشد بر حالی از تاثیر ِ احساسم
قلم را میزند بر عمق ِ تصویرم
و در قانون ِ این تغییر ِ استثنا
شروعی مست میجوید
یکی آهسته می بیند
و از چشمم که میریزد سرودی ملتمس آور
شرابی ناب می گیرد
یکی دل داده می میرد
یکی دل بسته می گیرد
آشفته سریم !
شانهی دوست کجاست ؟