ارسالها: 24568
#2,531
Posted: 18 Apr 2014 20:31
چکه ...
وقتی صدای چکه های آب
لالایی ات می شود
شب
خواب گیاهی را می بینی
که دارد
ریشه از خاک
می کشد بیرون
صبح می رسد
با بالا کشیدن یک لیوان چای و زیپ پالتو
وقتی
نان را به هر زبانی که شد
ترجمه می کنی
غروب
در میان مردم گم می شوی
با چند اسکناس و دست های
در جیب
مچاله شده
وقتی بهشت
تا روی سینه ی مانکن های خیابان مونته ناپلئونه سر می خورد
طبیعت
بارکد می شود
روی اجناس سوپر مارکت...
وقتی صدای چکه های آب
لالایی ات می شود
تازه می فهمی
فرقی میان زندگی و زنده بودن نیست
بی تو
اینجا همه در حبس ابد تبعیدند
سالها، هجری و شمسی، همه بی خورشیدند
ارسالها: 24568
#2,532
Posted: 18 Apr 2014 20:42
رنگ ...
چشم های آبی ات
با این تاپ سبز
آن قدر خوب
کنار هم نشسته اند
که می توانیم
همین حالا
با مستر کارت های خالی هم
تا روی بال های طوطیان هند
پرواز کنیم ...!
سرخی لب های ات هم
تکمیلِ ترکیب رنگ و
مهر پرواز است!
بی تو
اینجا همه در حبس ابد تبعیدند
سالها، هجری و شمسی، همه بی خورشیدند
ارسالها: 24568
#2,533
Posted: 18 Apr 2014 20:43
دیوار ...
مانده ام
با تمام چهره
لبخند ها و اشک هایی
که پشت این صفحه ی گسترده و نورانی
از دنیای
باریک و تاریکِ کابل ها می گذرند
شعارهایی که روزی
دیوار های کوچه را
رنگ کردند و
روی مان
سیاه...
امروز
روی مان را رنگ می کنند و
این دیوار های بی آجر را ...
در کجای تاریخ
گیر کرده ایم
که
همین حالا
ممکن است ارابه ای
از دوران هخامنش
سکوت خیابان را بشکند
و از روی مان رد شود
به کدام آینده پل زده ایم
که ژنو را
در یک بسته ی پستی
جلوی درب خانه می خواهیم ؟
صبر کن
کم کم
به مرگ کمی آرام تر
هم
راضی می شویم
بی تو
اینجا همه در حبس ابد تبعیدند
سالها، هجری و شمسی، همه بی خورشیدند
ارسالها: 24568
#2,534
Posted: 18 Apr 2014 20:45
شلیک ...
هیچ قطاری از اتاق نمی گذرد
سرت را بچرخانی
آن بیرون
واگن به واگن
موشک می برند و بمب
چه گونه می شود تعبیر شاعرانه ای ساخت
از آن نقطه ی سرخ
دور ها ؟
سرب است
دارند شلیک می کنند
خدا هم
چه زیر میکروسکوپ
چه بالای ناقوس و
چه در مناره
گیر کرده است
حالا
فرمان حمله می دهند
مقصد
چه بهشت و چه مریخ...
ما هم
با این همه سلول زنده
کنار هم
یک گوشه
مصنوعی زندگی می کنیم و
طبیعی
می میریم ....
بی تو
اینجا همه در حبس ابد تبعیدند
سالها، هجری و شمسی، همه بی خورشیدند
ارسالها: 24568
#2,535
Posted: 18 Apr 2014 21:01
H2 O ...
از میانِ این همه حرف
هر کدامشان را
هر طور هم
به هم بچسبانی
نه محرمی
بیرون می آید و
نه مرهمی
فقط
مه میگیرد
هوای خیال را...
میان دیدن و ندیدن
علامت های سوال
کمر راست کرده
می مانی
تو با حسی
شبیه
بی حسی....
به راستی
از میان این همه
جرم
H2 O
+
کمی کربن
معشوقی
نمی آید
و
با سایه هم
نمی شود
معاشقه کرد...
تنها
راه را
می شود
دید
که همیشه می رود
تو می مانی....
بی تو
اینجا همه در حبس ابد تبعیدند
سالها، هجری و شمسی، همه بی خورشیدند
ارسالها: 24568
#2,536
Posted: 18 Apr 2014 21:02
مریم ...
آغوشِ خنک ات را
در تندی ِ آفتاب
نفس
می کشم
بوی نان می دهی و
اندکی
شراب...
شام آخر
پرده ی اولش
عشق بازی مریم بود
در کوچه هایِ پیچ در پیچ و
نمناک ِ بیت لحم
کاش می شد
خدا را
کاشت
در خاک و
خرمن
خرمن
گندم
برای ِفقر سبز شده
میان مردم
چید...
بی تو
اینجا همه در حبس ابد تبعیدند
سالها، هجری و شمسی، همه بی خورشیدند
ارسالها: 24568
#2,537
Posted: 18 Apr 2014 21:03
حرف آخر ...
در این شب های تار
باران
مزه می دهد !
گلویمان خشکید...
تو هم که هیچ
انگار نه انگار....
اینجا
نه آسمان نم پس می دهد
نه کوه صدای تو را....
نفس کم آورده ام
دارند
سیگار هایم مرا می کشند
تو را هم
دره های سکوت
پایین
می روم
و بر بالای بلندترین کوه
فریاد خواهم زد
زنده باد ماااااااااااا
تو بمان
من هم
باز می گردم
ولی به شرط آنکه
مرا
تیرباران کنند !
روزی
نام میهن را
سنجاق می کنیم
با صدای مان
به سینه ی خاک...
و آسمان
خودمان هم
بین ستاره ها
پنهان می شویم
تا دست هیچ کس
دیگر به ما نرسد...
بی تو
اینجا همه در حبس ابد تبعیدند
سالها، هجری و شمسی، همه بی خورشیدند
ارسالها: 24568
#2,538
Posted: 18 Apr 2014 21:04
تیک ...
آخرش
نگاهت
لای یکی از همین عقربه ها
گیر میکند
و پرت می شوی
گوشه ای
تیک بر میداری
از این که می فهمی
تمام عمر ات
رکب خورده ای !
و تاک در حیاط
با برگ هایش
مسیری را نشانت می دهد
که بارها
از آن
گذشته ای
ناگهان
نگاهت به انتهای کوچه گره می خورد
خودت را می بینی
در حالی که لی لی کنان
شعر می خوانی و
به سمت خانه می آیی
و
بازی از نو
دوباره
سر خطی
بی تو
اینجا همه در حبس ابد تبعیدند
سالها، هجری و شمسی، همه بی خورشیدند
ارسالها: 24568
#2,539
Posted: 18 Apr 2014 21:06
بایگانی ...
و این دهان ِ چهارگوش
فقط دروغ می گوید
هیچ کس
نمی تواند ثابت کند
که می شود
تمام مهتاب را در یک لیوان جا داد
یا اینکه
در آینه گیاه کاشت
کسی هم باور نمی کند
که دختری دیشب چشم در چشم من
ماه را قورت داد !
و چشم هایش برای همیشه روشن
شبیه هم میبینم
همه ی زن ها و مرد ها
و کتاب هایی که هنوز
چاپ نشده اند
بایگانی کرده ام.
نخوانده
شاید چون
چشم هایم دیگر خوب نمی بینند
و یا اینکه
انها را
همدستان تبر می دانم .
چرا کسی پاسخی ندارد
"اینجا کجاست"؟
و بی کمک از انگشتان
چهار صد و پنجاه میلیارد سال نوری را
نمی تواند حساب کند
با تقویمِ روی دیوار
بگوید
امروز چه روزی است ؟
بی تو
اینجا همه در حبس ابد تبعیدند
سالها، هجری و شمسی، همه بی خورشیدند
ارسالها: 24568
#2,540
Posted: 18 Apr 2014 21:08
رنگ ...
سیاه
سفید
و خاکستری
روزهای رفته
تارهای مو
گواه این حقیقت ند
اگر تمام این رنگ ها را
درهم بیامیزم
رنگِ چشمان ات می شود
اجازه می دهی
کمی بمیرم برایِ تو
.
.
.
خلیج فارس ...
با یک خلیج
آب
شسته نمی شود
از نقشه
نام فارس
و مُهر ِ سیاه ِدزدی
بر اوراق تان
"السارق و السارقه فاقطعوا ایدیهما" *
بریده دستی
که میدزدد !
بی تو
اینجا همه در حبس ابد تبعیدند
سالها، هجری و شمسی، همه بی خورشیدند