ارسالها: 9253
#2,601
Posted: 24 Jun 2014 00:36
بهشت و جهنم
واعظ شهر نصيحت مي كرد :
- ايها الناس ورع پيشه كنيد
- قدح و جام و سبو را شكنيد
- ديده بر روي نكويان بنديد
- خم مي را به خلا برده و در چاهك آن
سرنگون كرده و خالي سازيد
- گوش را بر حذر از ناله ی منحوس دف و ني داريد
تا ضمانت كنم از بهر شما
((حوري و جوي شراب و عسل ناب بهشت))
من بی دين شقي
به خودم مي گفتم :
لب آب و مي ناب و پري حور سرشت
- به جهنم كه نرفتم به بهشت
باغ
بادام – سيب – انار – ليمو – هلو
يعني چشم
يعني گونه
يعني لب
يعني سينه
يعني تو
باغت آباد انگوري
بودی تـــــــو تو بغلم
گردنت بود رو لبم
ارسالها: 9253
#2,602
Posted: 24 Jun 2014 00:37
استخدام
براي كاريابي رفته بودم
محل كار شخص دم كلفتي
رسيدم خدمت خانوم منشي
سلامي و عليك شست و رفتي
ميان و ما و او رد و بدل شد
مفيد و مختصر گفت و شنفتي
به من گفتا چه داري ؟ گفتم او را
تخصص هاي عالي هر چه گفتي
ز من پرسيد پارتي و مارتي داري؟
رفيق و آدم گردن كلفتي؟
به او گفتم ندارم ، گفت مايه ؟
هزاري هاي سبز طاق و جفتي
به او گفتم نه والا ، گفت افسوس
كه كار از دست دادي مفتي مفتي
تنم لقوه گرفت و رعشه افتاد
درآمد قلبم از سينه هلفتي
چو ديد احوال قزميت مرا گفت
چرا وا رفته اي ؟ بپا نيفتي
شرايط دارد استخدام اين جا
تو يك چيزي همين طوري شنفتي
از آن جا كه همه اين جا پلاسند
براي لفت و ليسي ، ليس و لفتي
اگر پارتي نداري یا پله پول
در اين جا توي دست انداز افتي
به خود گفتم برو فكر دگر كن
تو اي هالو ي دست و پا چلفتي
بودی تـــــــو تو بغلم
گردنت بود رو لبم
ارسالها: 9253
#2,603
Posted: 24 Jun 2014 00:37
آبگوشت
روزي بود روزگاري بود
اون زمون هاي قديم
تو اتاقي توي يه گوشه ي شهر
مادري بود و سه تا بچه يتيم
يه شب از زور فشار گشنگي
بچه ها نق مي زدن:
(( ننه ما گشنمونه ))
مادره فكري كرد
بعد با خوشحالي
دست بر هم زد و گفت :
بچه ها فهميدم
خانمان داشت اگر
آشپزخانه ی جادار و قشنگ و اوپن با حالي
گوشه اش يخچالي
توي يخچال فقط نيم كيلو گوشت
همه چي بود درست
گوشتكوب و قاشق و قابلمه اي
مي گرفتیم از اكرم خانم
بعد يك دونه پياز و دو سه تا سيب زميني
از گلين باجي و اعظم خانوم
نمك و ادويه و فلفل و يك مشت نخود با لوبيا
از زن عباس آقا
گوجه و ليموي عماني يكي يك دونه
مي گرفتیم ز اقدس خانوم
يا زن صاحب خونه
از دكان رمضون قصاب
مي خريدم ، وليكن نسيه
صد گرم دنبه ی ناب
بعد مي ماند چراغ
از در و همسايه و اهل محل
مي گرفتيم سراغ
يا كه از سمساري آقا رجب
به امانت يك شب
ولي افسوس ... نميشه ... افسوس
بچه اش گفت : چرا ؟
همه چيزش كه مهياست ننه
كم و كسری نداريم
مادرش گفت: درست
ولي حيف ...
... نون نداريم !
بودی تـــــــو تو بغلم
گردنت بود رو لبم
ارسالها: 9253
#2,604
Posted: 24 Jun 2014 00:38
اجاره نشین
دوش صاحب خانه در كوچه گريبانم گرفت
گفتمش: اي دوست اين پيراهن است افسار نيست
گفت: پس افتاده چندين ماه اجاره خانه ات
گفتم: آهي در بساط آدم بي كار نيست
گفت: مي بينم كه تو شلوار نو كردي به پا
گفتمش: تقديم ، ما را حاجت شلوار نيست
گفت: اثاث خانه ي خود را بزن چوب حراج
گفتم: اين ديگ و سه پايه لايق سمسار نيست
گفت: مي ريزم اثاثت را برون ، گفتم : عجب
جنگل اين شهر را قانون مگر در كار نيست ؟
گفت: حكم تخليه دارم ز قاضي ، گفتمش:
قاضيان را هيچ بيم از ايزد جبار نيست؟
گفت: رو جاي دگر ، ملك دگر ، شهر دگر
گفتمش: سرگشته را جايي درين پرگار نيست
گفت: برخيز و برو در كوه و صحراي خدا
از چه رو در شهر ماندي گر تو را دينار نيست؟
گفتم: از آن رو كه مي گفتند هجده سال پيش
جمله را خانه دهيم و غصه اي در كار نيست
بودی تـــــــو تو بغلم
گردنت بود رو لبم
ارسالها: 9253
#2,605
Posted: 24 Jun 2014 00:38
وکیل الوکلا
ای وکیل الوکلا رای مبارک بادت
« آن مواعید که کردی مرواد از یادت »
در شگفتم که در آن مهلت تبلیغاتی
پول تبلیغ فراوان چه کسی میدادت
تو همان بندی زندان رژیم شاهی
« که دم همت ما کرد ز بند آزادت »
حالیا رای به صندوق شده پنداشتی از
« طالع نامور و دولت مادرزات؟ »
« شادی مجلسیان در قدم و مقدم توست »
قامت سرو مثال و قد چون شمشادت
خیز بر شادی این ملت بیچاره بکوش
« ورنه طوفان حوادث بکند بنیادت »
بانگ احسنت و صحیح است فراموش نمای
که مگر حرف دگر یاد نداد استادت
جایگاه عمل است و پل باریک صراط
از بد حادثه اینجای گذار افتادت
چار ساله است عروس تو مپندار مدام
کرده این گنبد مینای فلک دامادت
جوهر رای تو از سرخی خون دل ماست
ای که این صندلی سرخ نموده شادت
لذت دبدبه و کبکبه اش شیرین است
همتی تا که بخوانند ز نو فرهادت
کوه نادانی و اوهام و تعصب بتراش
پند هالو بشنو ، هر چه که بادابادت
بودی تـــــــو تو بغلم
گردنت بود رو لبم
ارسالها: 9253
#2,606
Posted: 24 Jun 2014 00:39
مادرزن
این شب جمعه سر چند تا دونه چوب بلال
باز جنگی شد میان ما و سرکار عیال
بین جنجال و کتک کاری و بحث و گفتگو
کردمش تهدید جدی بر هفش ده تا هوو
پاتکی زد با سلاح گریه های بی امان
رفت و با مادر زنم بگذاشت آنرا در میان
روز دیگر اول صبح خروسخون خدا
شد خراب آوار رویم چشم بد دور از شما
مادرش آمد به ظاهر مهربان ، پنداشتی
تاکتیک جنگ را کرده بدل با آشتی
غیظ خود را کرده پنهان ، با وقار و با ادب
جای تعریف از زنم در مدح خود بگشود لب
گفت حتما تو مرا با دیگران سنجیده ای
مهربان تر از من آیا هیچکس را دیده ای
من برایت مهربان تر بوده ام یا مادرت
خاله ات یا عمه ات یا دایه ات یا خواهرت
تو بدی از ما چه دیدی ای نپخته نوجوان
فیل تو دیشب شنیدم رفته تا هندوستان
گفتمش آری به قربان قد و بالات من
مادر تنها عیالم ، خاک زیر پات من
آن قدر خوبی که دیشب پیش خود پنداشتم
کاش ده تا چون تو مادر زن به دنیا داشتم
بودی تـــــــو تو بغلم
گردنت بود رو لبم
ارسالها: 9253
#2,607
Posted: 24 Jun 2014 00:40
دزد بازار
رهزنان آهنگ را دزديده اند
تارهاي چنگ را دزديده اند
بانگ ناقوسي نمي آيد بگوش
از كليسا زنگ را دزديده اند
در بياباني كه نامش زندگي است
سگ رها و سنگ را دزديده اند
قهر ميكارند در دل هاي ما
مهر تنگاتنگ را دزديده اند
بهر محو عشق از فرهنگ ها
عشق نه ، فرهنگ را دزديده اند
دوري خود تا ز حق پنهان كنند
واژه ی فرسنگ را دزديده اند
بهر كتمان شكاف خويش و خلق
دره ي سالنگ را دزديده اند
زنده ها جاي شهيدان وطن
افتخار جنگ را دزديده اند
نقش ماني را به نام خود زدند
راهبان ارژنگ را دزديده اند
ننگ روي ننگ مانده تا ابد
چون كه سطل رنگ را دزديده اند
آب در هاون چه مي كوبي عزيز
دسته ي هاونگ را دزديده اند
بودی تـــــــو تو بغلم
گردنت بود رو لبم
ارسالها: 9253
#2,608
Posted: 24 Jun 2014 00:40
راز مگو
در زماني كه نمي گويم كي
در مكاني كه نمي بايد گفت
مردكي را كه نبايد نامش فاش شود
من ديدم
او به من گفت پيامي كه ...
نمي گويم چيست
چون ز افشاي سخن معذورم
پاسخش دادم ،
ليك
پاسخم بود ((بكلي سري))
او جوابم را داد
باز پاسخ دادم
پاسخ محكم و دندان شكني
او سپس گفت: ((چطور))؟
من به او گفتم: ((مردك به تو چه))؟
اينك از جمع شما ،
معذرت مي خواهم
تا رنجيد از من
چون ز افشاي سخن ، معذورم
بودی تـــــــو تو بغلم
گردنت بود رو لبم
ارسالها: 9253
#2,609
Posted: 24 Jun 2014 00:40
بهترترین
هر چه داری باز مال این و آن بهتر تر است
مرغ همسابه زغاز خانه مان بهتر تر است
گفت زن ها را چگونه می پسندی ؟ گفتمش:
خوشگل و پولدار، اما بی زبان بهتر تر است
گفت: بین دختر شیرازی و رشتی کدام؟
گفتمش: هر دو ، ولی مازندران بهتر تر است
در امان از زخم چشم مردمان تنگ چشم
از گالانت و بنز ، ماشین ژیان بهتر تر است
درد بی درمان ما را آب درمانی دواست
لیک آب دیده از آب روان بهتر تر است
گفتم: ای حاجی گوارا پول کم اما حلال
گفت: نه ! پول حرام اما کلان بهتر تر است
داشت ویلای دو صد هکتاری و میگفت باز
خانه ی بهمان و ویلای فلان بهتر تر است
گشتم احزاب و فرق را در جهان و عاقبت
دیدم از هر فرقه ای حزب خران بهتر تر است
گر چه با پارتی ره صد ساله را یک شب روی
لیکن از بهر ترقی نردبان بهتر تر است
در خراب آباد بی قانونی و هردمبیلی
دوستی با جمع دزد از پاسبان بهتر تر است
تا که خنجر می زنند از پشت یاران شفیق
اعتماد و یکدلی با ناکسان بهتر تر است
گوسفندی زیر چاقوی شبانی گریه کرد
گفت گرگ تیز دندان از شبان بهتر تر است
روز روشن جان و مال و آبرو را می برند
از چنین قومی ، گروه طالبان بهتر تر است
عالمان بی عمل را گو که صد بار از شما
بی سواد هالوی هیچی ندان بهتر تر است
بودی تـــــــو تو بغلم
گردنت بود رو لبم
ارسالها: 9253
#2,610
Posted: 24 Jun 2014 00:41
انتخابات
ترک گفتم بروز آدینه
راحت خانه در هوایی سرد
تا دهم رای انتخاباتی
چه تفاوت کند به زن یا مرد
هر طرف بود محشری بر پا
ماجرایی که شرح نتوان کرد
همه جا های و هوی تبلیغات
همه اندر رقابتند و نبرد
این طرف یک قبیله ی ریشو
آن طرف یک عشیره ی بی درد
در تحیر از این همه غوغا
گشته بر پا از آن هیاهو گرد
ناگهان دختری نکو منظر
زان میانه بسوی من رو کرد
قد بلند و سپید روی و ظریف
طاق ابروش دام می گسترد
گفت : آقا خبرنگارم من
تو که را انتخاب خواهی کرد؟
من بیچاره ی ندید بدید
باخنم قیافه چو بازی نرد
زان همه خوشگلی و طنازی
نفسم حبس گشت و رویم زرد
آتشی در درون من افتاد
عشق چو قله من چو کوه نورد
گفتم ار انتخابات آزاد است
من تو را انتخاب خواهم کرد
پایان
بودی تـــــــو تو بغلم
گردنت بود رو لبم