ارسالها: 14491
#2,641
Posted: 15 Jul 2014 18:45
دوستت می دارم
دوستت می دارم
دوستم بدار
مثلپرستو
لانه را
مثل عشق
شیفتگی را
مثل هرزه گی
شهوت را
دوستت می دارم
دوستم بدار
مثل زمین
درخت را
مثل بهار
ابر را
مثل زخم
درد را
دوستت می دارم
دوستم بدار
آشفته سریم !
شانهی دوست کجاست ؟
ارسالها: 14491
#2,642
Posted: 15 Jul 2014 18:46
ایمان بیاوریم
مرگی است ؟
نه
که هراسی است
عظیم تر از مرگ
این زیستن
با این همه درد
که
اندیشه را
آتش گدازنده
می زند
میران
همه چیز میراننده
بی شفقتی
در برابر این همه ایثار
آه
که بنفشه دوباره نمی روید
و گرد آفرین
از این همه تحقیر
گر روی دوباره بنماید
باید
ایمان بیاوری
به تناوری اندیشه راستی
در سرزمین دروغ
آشفته سریم !
شانهی دوست کجاست ؟
ارسالها: 14491
#2,643
Posted: 15 Jul 2014 18:47
مرا بگذار
مرا فسون چه کند ؟
مرا که
زهر خورده و دهان بسته
بافه بافه
خوشه ی محنت
به دوش می آرم
مرا
فسانه نخوانید و تار ننوازید
قدح قدح
صبوحی
به دست من ندهید
کمان خسته ما را
به راستی
زه نیست
******
اندیشه زلال خاطره
تمام اندیشه ام
شعله ای است
که زخمهای چرکین را
همیشه باوری است
دردنک
و بی درد
هرگز نبود لحظه ای
حتی
آنگاه که عشق
ایثار تمام هستی بود
و دستانم
در گرماگرم زندگی
رقص آتشین هراسناکی داشت
آه
ای خنکای آزادی
ای برکه های شفاف خاطره
آنگاه
که زلال چشمه عشق
در پرتو تموج سبز نگاه سبزه ای
می روید
لاله خاطر مرا
به یاد آر
مرا که
گنبد و بادگیر و باد
بودم
آشفته سریم !
شانهی دوست کجاست ؟
ارسالها: 14491
#2,644
Posted: 15 Jul 2014 18:49
پوپک عشق
هزار هزار دست
به شقاوت
مرا نشانه گرفت
مرا که
پوپک سرگشته خیال خودم
مرا که
درکنارم پرستو
نرد عشق می بازم
مرا که
پوپک پاییزم
خبر آور زمستانها
*****
همچنان پابرجا
استوار
در چنان قامتی لطیف
که حس همخوابگی را
شوری بود
در هر پیکری
و اندوه ندامتی
چنان دامنگیر
که عشق را
نفرتی بر پیشانی
لبانم را
سوزشی از آن همه آتش
و در دلم دردی
بالنده
آه
کاین نگاه هرزه گرد عابر
دشنه ای است بر دل
و این لطافت صبحگاهی
پیمانه ای است
بر جان
آشفته سریم !
شانهی دوست کجاست ؟
ارسالها: 14491
#2,645
Posted: 15 Jul 2014 18:50
رؤیای شکوفه در بهار
شکوفه ای چنان بودی
که لطافت گلبرگ سیبی
و هجوم لطافت ململ گون
گل گیلاسی
آه
که سرودی بودی
با قلبی
به لطافت گل سرخ
و همه
وجود هذیانی
و همه
نشأت جوانی و شور
در چهار چوب تن ات
شیونی
همه احساس بود و درد
و در من
آوای گنگ پیری
رخوتی داشت
که با تو جوان می شد
برای لحظه ای
آفتابگردانی
لاله ای
مهتابی
چادری
دره ای
پر از بنفشه و نور
و آوای گرگی
بر ستیغی
همه
رؤیای من و زندگی
در پیچاپیچ هزل و شوخی و خنده
و اندوهی که تو را
راهی نه
در چهارچوب اندیشه ای
آه
که چه شکوفه ای
و چه تندیسی
وقتی که راز می گفتی
از اندوه سترگ فراقی
تو را به خاک
به آب
به باد
نه
هرگز نداده ام
تو را به خاطر پیر خویش
سپرده ام
در کوه
در کومه
در باد
در هجوم اشباح مرگ اندیش روزگار
تو را
به خاطر خود سپرده ام
شکفته چون گل سرخ
تو را به خاطر خود سپرده ام
آشفته سریم !
شانهی دوست کجاست ؟
ارسالها: 14491
#2,646
Posted: 15 Jul 2014 18:51
مویه
نه آرشی
نه کمانی
نه افسانه سرایی
که سراید
مویه های شبانه ما
شبی که می گذرد
بی آتش و
سیاوش و
باد
انگیزه ماه بود
تو دمساز آتش و فتنه
پیرانه گفتمت
در باغهای مطنطن
سرود رهایی مخوان
انگیزه ماه بود
انگیزه افیون
من بی خبر از
غوغای لاله و باد
مویه می کردم
در باران
مویه در باد
صدای شیون دل
تا کوه پرکشید و رفت
که تو مهربان بودی و
دمساز
راز نهفته بودی
و مضراب شکسته
بر تار و پود شکسته من
تو را
چگونه به خاک سپارم ؟
کهر را
کجا باید زین زد ؟
و باد را
چه پیغامی باید داد ؟
که مرا این همه طاقت نیست
تندیسهای باغ را
این سان
فرو فکنده
به خاک
آشفته سریم !
شانهی دوست کجاست ؟
ارسالها: 14491
#2,647
Posted: 15 Jul 2014 18:54
صدف زندگی چه لطفاتی داشت
آشفته سریم !
شانهی دوست کجاست ؟
ارسالها: 14491
#2,648
Posted: 15 Jul 2014 18:56
گناه
گفتم :صبور باش
خود کرده را مجال نیست
با خود پیچیده را
انکار ِ کار نیست
نه توبه
نه دیوار حاشا
نه حرف مفت
کارساز ِ این در ِ بسته ماکار ساز نیست
قفلی است
که بازش نمی کند دعا
کلید این قفل
بر قفل ساز نیست
عتیقه
پر می کند خالی زندگی ار
اشیا ساکت ِ زیبا
گرچه بطالتی است
بودن
میان ِ کاسه و بشقاب و قاشق و چنگال
و این تنگ با رفتن ِ فیروزه یی
چه جوان مانده
پس ِ انبوه زمان
آشفته سریم !
شانهی دوست کجاست ؟
ارسالها: 14491
#2,649
Posted: 15 Jul 2014 18:58
صدام
وقتی کاسه های مرغی را صدام شکست
حباب های لاله را
مادر در ملحفه پیچید
گفت :
ابوالفضل خردت کند
که دلم را شکستی و کاسه را
صدف بانو
صدف مادر ِ مادر بزرگ بود
و مادر بزرگ
مادر ِ مادر
از پستان هر سه نوشیدم
و حال
کاسه ی بازوبندی صدف
در دست ِ من چه لطافتی دارد
با همه اندوه
آشفته سریم !
شانهی دوست کجاست ؟
ارسالها: 14491
#2,650
Posted: 18 Jul 2014 09:03
جعبه بزک
این جعبه مخمل آبی
با گل های ملیله و مروارید
صد عروس به پرده فرستد
بی آنکه سکه یی طلب کند
کاش به سخاوت ِ این جعبه بود
روزگار ِ من و همسایه
رفت
می رفت ساکت و سنگین
بی کوله بار به دوش
در سینه اش سنگینی زمان
آهنگ جهیدن آتش بود
آشفته سریم !
شانهی دوست کجاست ؟