ارسالها: 14491
#2,651
Posted: 18 Jul 2014 09:04
جوزار
بر فُر وزید فروغ مینا را
جام ِ دیگر دهید صهبا را
موج بر موج می زند دریا
می شکوفد به دیده روایها
می سپارد به من ترانه صبح
بوی نارنج و یاس و میخک را
می نشیند به قله برف و هنوز
می شکافد نسیم حریم صحرا را
رقص جوزار می کند غوغا
در خیال من است و هم دریا
آشفته سریم !
شانهی دوست کجاست ؟
ارسالها: 14491
#2,652
Posted: 18 Jul 2014 09:05
چنگ
چنگ گشته قامتم
ای پیر چنگی چنگ کو ؟
تا چنگ بر چنگ افکنم
از دست ِ چنگ روزگار
چنگی
چنگی پیرم
مرا چنگی فرست!
تا به رقص آرم
دمی
چنگی به چنگ
از بخارا تا سمرقندم برد
قصه ی چنگ و چغانه ام
چنگ زن
و ار هم با حس رقصیدن که رقص
می برد تا اوج افلاکم به چنگ
آشفته سریم !
شانهی دوست کجاست ؟
ارسالها: 14491
#2,653
Posted: 18 Jul 2014 09:06
به مادر گفتم
با نوی من
بانوی دل غمین
سر بر سجاده نه
کین کاروان به صبح نمی رسد
که روشناش جز ظلمت نیست
غریق
رفتن ...
رفتن ...
تا به ژرفا رسیدن
سرما به جان خریدن
و چون حباب شکفتن
رقصی نجیب
با موج و باد
به یاد ِ ابر و آسمان سپردن
آشفته سریم !
شانهی دوست کجاست ؟
ارسالها: 14491
#2,654
Posted: 18 Jul 2014 09:08
رها کن
بگذار بگسلد این بند
این قوم ِ بت پرست
مجال اندیشه نمی دهد
به استغاثه موسی
این قوم بر مدار ِ
مدارا نیست
خیز
خیز و مرا چنگ ساز
شعبده آغاز ساز
دف بزن و ناز کن
معجزه آغاز کن
رقص مرا بنگرو
شیوه رندی مرا
مرا
مرا خیمه و خرگه و ناز نیست
مرا آینه در رف و ساز نیست
مرا دخمه سازید با عود و چنگ
چو اسفند و کندر به آتش درنگ
مرا هم چو اسفند هم چو عود
به آتش سپارید وقت درود
ز من یاد آرید شب با شراب
به شمع و صراحی و باده ی ناب
ز نیما بخوانید و احمد سرود
که تا بر فروزد شب ام را فروغ
آشفته سریم !
شانهی دوست کجاست ؟
ارسالها: 14491
#2,655
Posted: 18 Jul 2014 09:10
چرخ
چنگ و چغانه می زند
هو ... هوی عاشقانه ام
باد به پنجره کشد
هو ... هوی عاشقانه را
رقص به پوسته ی تنم
می شکوفد چون بهار
دف زن و دور
من نگر!
چرخ زن و چرخ زنان
دیدار
چشم در چشم
آینه مقابل آینه بودیم
آذرخشی همه توفنده ، در نگاه
رعدی در گلو
جهید و غرید و توفید
ناگفته ها بر لب
زیر بارانی که گونه های شب را
می شست
آشفته سریم !
شانهی دوست کجاست ؟
ارسالها: 14491
#2,656
Posted: 18 Jul 2014 09:20
ستاره
ستاره گفت :
قدمی بزنید!
در پیچ جاده
به گل نشسته
اقاقی تنها
قدمی بزنید
آرزو
من مرگ را مهربانانه
آوایی کردم
از سر ِ درد
شاید گریزی به مهر زند
و پاره شود این بند
اما !
این آرزو هم مجال ِ رهیدن نمی دهد از درد
و آتش بر نمی افرزود
در باغ ِ سرخ ِ گل
پوچ یک
دنبال قطره یی صدافت ام
در چشم ِ این همه آینه
که شکسته اند و قدرت فرو ریختن را ندارند
پوچ دو
آوازی خواهم خواند
از سر ِ درد
و رقصی خواهم کرد
از سر ِ اندوه
که زندگی
قماری بی پرنده و بازنده است
آشفته سریم !
شانهی دوست کجاست ؟
ارسالها: 14491
#2,657
Posted: 18 Jul 2014 09:21
کافی شاپ
روسپیان کوچک
قربانیان تزویر
تب!
در گیسوانتان به عرق نشسته است
گرامی باد
مرگتان
که زجه ی درد
پیری تان را مجال نمی دهد
من ملعونم
ین گیس بریده زنان
به چاپار ِ قحبگی
شیفتگی خود را به اقصا نقاط جهان بردند
و من رجاله مرد
به نشئه افیون
خنیاگر رخوت ِ بنگ و چرس
چکنم را ترجیع بند بگذار و بگذر کردم
من ملعون ترین فرزند آدمم
کین چنین شیون مرگ خود را
به شوخی گرفته ام
و آنان را
که به خون خفته اند
در باد و باران ِ چزابه
آشفته سریم !
شانهی دوست کجاست ؟
ارسالها: 14491
#2,658
Posted: 18 Jul 2014 09:22
رفت
پر زد
پرید و رفت
غاری زد و نهان شد
در پشت ِ پشته ها
تنها
غمین
من دل تنگ ِ
رفتن و غار
غار ِ او
سه
من بی قفل و بی هراس
حرامی حماقت خویشم
در دایره ی جهل
و هزار .... هزار چو من
حیران در این دایره محکوم
آشفته سریم !
شانهی دوست کجاست ؟
ارسالها: 14491
#2,659
Posted: 18 Jul 2014 09:24
دو
چه وارثان پلیدی
چه وارثان بدی
چه دژخیم پلشت پسرانی
اینان که به انتظار
لحظه ... به لحظه
تو را به دانه ی تسبیح حواله می کنند
و مرا به مرگ
نه آتش
نه آب و نه آینه
نه کتاب
نه آتشی به مجمر در چار تاق ِ به خورشید
بوی ِ کندر وعود و اسفند هم نمی پراکند
بوی ناکی تن مان را
حتی
در رواق ِ آینه و نور
آشفته سریم !
شانهی دوست کجاست ؟
ارسالها: 14491
#2,660
Posted: 18 Jul 2014 09:25
کسی نیست
من به تنهایی خود می نازم
و سرابی که مرا می برد
و کسی نیست که بر سینه زند
و کسی نیست که حیرانی دستان مرا
در پریشانی گیسوی و تکرار کند
دمی خواهم
جانی برای نشستن!
دمی گریستن
با رویا در ابرها رقصیدن
خندیدن
جامه ی تزویر بر دریدن
آنگاه!
خوردن ِ فنجانی قهوه
و در انتظار نزن
تا رسیدن
آشفته سریم !
شانهی دوست کجاست ؟