انجمن لوتی: عکس سکسی جدید، فیلم سکسی جدید، داستان سکسی
شعر و ادبیات
  
صفحه  صفحه 27 از 267:  « پیشین  1  ...  26  27  28  ...  266  267  پسین »

اشعار شاعران معاصر (لیست شاعران در صفحه نخست)



 
۶

درکوچه های کور فلک
در پستوی ستاره های نزدیک
در پشت سنگ های پر از زالو
دنبال نور وکمی هم حیات می گردم

آواره و پیاده
در لابلای لجنزار اعتقاد
کورانه، نه در شب تاریک
در اوج آسمان و سماوات
دنبال نور وکمی هم حیات می گردم

سالی به عمر خویش
که، میلیارد می رسد
با باد روزگار چه دویدم
سراغ گمانه ها
اما چه سود که، او رفته دورتر
در پستوی خیال خود
دنبال نور وکمی هم حیات می گردم

من خسته ام
من را بیاب
تا دست دوستی
برسانم به سرنوشت
در حالزار خویش
دنبال نور وکمی هم حیات می گردم
این کاربر بخاطر تخلف در قوانین انجمن برای همیشه بن شد.
(پرنسس)
     
  

 
۷

دشت سپید
کوه های سپیدتر
چون لاله های کفن پوش
آنها نه مرده اند
اما چه استوار
بر پایه های خویش
آنها نظاره گر راه های دور
با انتظار و صبرچه زیبا
ایستاده اند
پیکی و قاصدی
به تماشای او نشست
می خواست خلوت شب را
به آواز سر کند
تا پیر شامگاه
و سرمای خسته اش
آن جامه بر کَنَد
این کاربر بخاطر تخلف در قوانین انجمن برای همیشه بن شد.
(پرنسس)
     
  

 
۸

آفتابی که، پس از تاریکی
روشنی بخش زمین می گردد

پر شتاب از ره دور
زچه رو بخش زمین می گردد

من که، در غفلت شب های فراموشی خود
در بدر در پی نور

ره به بیگانگی خویش کشیدم دیدار
به کجا ها که، مرا با خود برد

روح بیگانه ز جسم خوار است
پس چرا جان مرا با زر و زور

خوار کرده است به هنگام نیاز
این چنین است نمادین غرور؟
این کاربر بخاطر تخلف در قوانین انجمن برای همیشه بن شد.
(پرنسس)
     
  

 
۹

رفتم به آسمان که، بچینم ستاره ایی
دیدار هزار زنبق خونین پایدار
چون قاصدک به را هی که، گم شده است
پرپر شده به نام وطن در تلاطم اند
گویا که، بوستان جوانان پرخروش
در قعر آسمان شده اند چشمه حیات
خونی زلال به مانند اشک چشم
دیوانه وار بهر وطن در تلاطم اند
از راه دور چشمک و سو سوی نور را
نزدیک تر تو شاهد یک کلبه سیاه
هستی و زندگی را به فلاکت کشیده
سرما ونیستی چو بلا در تلاطم اند
شیخان که، آیتی ز خدا نام آورند
سرخی زندگی خود از خون دیگران پنهان و آشکار
در راستای فریب و شکار جان
مانند کرم های به خون در تلاطم اند
هستی و زندگی به فلاکت کشیده را
این کاربر بخاطر تخلف در قوانین انجمن برای همیشه بن شد.
(پرنسس)
     
  

 
۱۰

آسمان سنگ به دندان دارد
سنگ هایی به بزرگی شفق
به درازای حیات
آتشین فام به سرمای یخی
یخ هایی که، هزاران سال است
دم به دم سنگ شدند
تا ببارند به امواج زمین
تا بسازند خزانی جاوید
تا که، دیگر انسان
فکر برگشت پس از مرگ عبث پندارد

باد
خاکستر او را برده است
روح موجی زیخ سنگ شده
بال پرواز گُنه پندارد
این کاربر بخاطر تخلف در قوانین انجمن برای همیشه بن شد.
(پرنسس)
     
  

 
۱۱

در بهار زندگی ها خرد کردی استخوانم
با فریب چشم شیطان دود کردی دودمانم

من به جای مال دنیا جان فدایت کرده بودم
سوختی از بیخ وبن با زور او روح و روانم

شادیت را در جوانی کوه غم بر دل نهادی
کور سوی نور را کردی دریغ از دیدگانم

شرط انسان بودنت را زیر پایت خرد کردی
صد دریغ از آن هزاران آرزوی این جوانم

کوله بارم گشت خالی از امید و آرزوها
لال گشتم پیش وجدانم که، بر او میهمانم

صحبت اغیار کم گو، کاشتی غم را بر دل
خاک و خاکستر فشاندی ای پسر بر دیدگانم
این کاربر بخاطر تخلف در قوانین انجمن برای همیشه بن شد.
(پرنسس)
     
  

 
۱۲

گاه گاهی خنده ایی سر می دهم
مطمئن باشید مستی نیست در ذاتم
چون که، من از دل نمی خندم
فقط لب های من احمقانه
مثل خنده می شوند بالا وپایین
زندگی زنده جدایی نیست ... می دانم
همچو مرگ من که در قلبم
چنان پاروزنان
زوزه کشان در زورق عمرم
شتابان رود خون در
قلب و رگ هایم
نمی ایستد
تو ساحل می شناسی
در مسیر عمر
کجا از درد فریادی زنم
با که، از زخم جوانی های خود
بساط زندگی کهنه ام
را زود برچینم
دلم هرگز نمی خندد
فقط لب های من از روی نادانی
صدای خنده را تقلید می دارد
شماها زندگی کردید
شماها شادمانی را به چشم و دل پسندیدید
شماها دست های گرم شادی را نوازیدید
شماها گرم خندید
کسی را می شناسید
در تمام طول عمر خود
فقط یکبار پروازی
به سوی خنده وشادی
حقیقت گونه
پری بالی گشوده ... یاکه، نه
از درون خویش از شادی
من ندیدم
از اول هر چه را
یا هر که را
دیدم
غم و ماتم
تمامی وجودش را
خون نما کرده
چرا این رنگ پاییزی
بهاران گونه
رنگارنگ
بر رخساره مردم
خون به پا کرده
این کاربر بخاطر تخلف در قوانین انجمن برای همیشه بن شد.
(پرنسس)
     
  

 
۱۳

خاموشی گر بیشه کردم مرده ام
بی خبر اندیشه کردم مرده ام

ساز دا دارفلک اندیشه است
راه هندو پیشه کردم مرده ام

گردش ایام را بینی ولی
دوستی با تیشه کردم مرده ام

در دهانم خشکی و خواری چرا
در لجن گر ریشه کردم مرده ام

آفتاب مهر کی بینی ز جان
داد براندیشه کردم مرده ام

خاموشی این نیست در کنجی، شبی
گر زبان در شیشه کردم مرده ام
این کاربر بخاطر تخلف در قوانین انجمن برای همیشه بن شد.
(پرنسس)
     
  

 
۱۴

من آفتاب سرد شبانگاه خسته ام
من بوسه گاه چشمه جانکاه خسته ام

من آرزویم و جارو زنان به عشق
سِحر سحَر به دامن خرگاه خسته ام

موی سپید شب به بلندای کهکشان
سرد وچروک گشته بنگاه خسته ام

چشمان بی فروغ شبم در مصاف عشق
سرباز بی پناه کمینگاه خسته ام

پارو زنان ز ساحل دنیای عمر خویش
از اندرون چو صوفی خانقاه خسته ام

من را چه سود شور نوازش که، عمر را
چرخ زمان به مکر زیانگاه خسته ام
این کاربر بخاطر تخلف در قوانین انجمن برای همیشه بن شد.
(پرنسس)
     
  

 
۱۵

به دشمن ایران
بگو که، این یاران
نشسته در خونند
به راه مجنونند
اگر شده امروز
اگر شده فردا
به یاری یاران
به دست همرزمان
رها ز چنگ دیو
رها کنیم ایران
ترا چه پندار است
که، خون خوری از ما
بساط عیشت را
زجا کنیم یکجا
کنیم نابودت
به مثل معبودت
به همت یاران
به دست همرزمان
کسی که، با ما نیست
به یاد ماها نیست
به روزگار خوش
به کار ماها نیست
بیا بپا خیزیم
علیه استبداد
زجا کنیم
بساط استبداد
به همت یاران
به دست همرزمان
ایران شود آباد
ایران شود ایران
این کاربر بخاطر تخلف در قوانین انجمن برای همیشه بن شد.
(پرنسس)
     
  
صفحه  صفحه 27 از 267:  « پیشین  1  ...  26  27  28  ...  266  267  پسین » 
شعر و ادبیات

اشعار شاعران معاصر (لیست شاعران در صفحه نخست)

رنگ ها List Insert YouTube video   

 ?

برای دسترسی به این قسمت میبایست عضو انجمن شوید. درصورتیکه هم اکنون عضو انجمن هستید با استفاده از نام کاربری و کلمه عبور وارد انجمن شوید. در صورتیکه عضو نیستید با استفاده از این قسمت عضو شوید.

 

 
DMCA/Report Abuse (گزارش)  |  News  |  Rules  |  How To  |  FAQ  |  Moderator List  |  Sexy Pictures Archive  |  Adult Forums  |  Advertise on Looti
↑ بالا
Copyright © 2009-2024 Looti.net. Looti Forums is not responsible for the content of external sites

RTA