ارسالها: 8911
#281
Posted: 25 Jun 2013 20:16
۲۸
فتاده زمین
تندر این تناور
درخت صبوری
بخشکیده از سر
به فریاد فریاد فرهاد بنگر
که، بشکست از دور
کوه و کمر
ز دریای خون
همچو ایران به خون
جوانان به خون
پتک خونی به سر
زنان در کفن
مردها در کفن
جوانان به زیر و
همه در خطر
شده مذهب ما
فقط چند نفر
نه تاریخ ایران
نه تاریخ شاهان
نه جغرافیای دلیران
نه زیور، به فر
خدایا ببخشا مرا پیش خود
تو با قوم تازی مگر همدمی
که، جز کشت و کشتارچیزی نیاموخته است
فراموش گشته است ایران زسر
کنون آریایی و میتراییان
زجورکفن باوران ... تازیان
شده خسته از سازش رافضان
ز فتوای مذهب نشد در امان
نه مغرب، نه مشرق نه این خاوران
بساط خرافات را از ازل
بسوزان و مردم نکن در به در
این کاربر بخاطر تخلف در قوانین انجمن برای همیشه بن شد.
(پرنسس)
ارسالها: 8911
#282
Posted: 25 Jun 2013 20:16
۲۹
سکوت از من
فراموشی ز تو
هرگز ندانستم که
شاید
چلچله در برف و سرما
شوق در پرواز
سوی آشیانی یخ فرو رفته
نخواهد کرد
و گرمی هوایی را که، از آن دور اقیانوس می آرد
و پرواز نو می آرد
به من هم ...
من کاه وگلی هستم
که، شوق آشیانی
گشته بودم
تا تو
روی آن
به آرامی بنشینی
ومن از گرمی
پای ظریف
آن نشستن ها
کمی گرمی
و یا هرچه
... یا ...
نه فرزندم
فراموشی، سکوت ، از من
مرا شوق سکوتت نیست
و من با حرکتی آهسته
دراین برکه گمنام
می آرم
ولی
تو
تو به پروازت
به پرواز بلندت
تا نهایت
بال خود بگشای
و منم از کنار برکه خشکم
لبخند پروازت
به شوقت
شوق ماندن را
بپیمایم
این کاربر بخاطر تخلف در قوانین انجمن برای همیشه بن شد.
(پرنسس)
ارسالها: 8911
#283
Posted: 25 Jun 2013 20:17
۳۰
مرجان آبی ام که، شناور به زیر آب
در آب هایی به زلالی اشک چشم
رنگ جوانی و در انتهای شوق
در دیدگان من به تماشا
دمیده است
روح و روان گمشده های غریق را
در بسترم به تابش یک آتش خمار
کم رنگ و زار زار
نابس به روزگار
اینجا رسیده است
من را ستاره ای است
نه درآسمان دور
او یک ستاره آبی است
خوش رنگ و بی ریا
در پای من فتاده
و بی مکر و با صفا
در چشم بی گناه من
به تمنا رسیده است
رقاصه های رنگ به رنگ رو به روی من
بوسه زنان به گونه خشکم
در اوج کوچ خیالم
با پیکری زموج
در غنچه های یخ
به کف پا رسیده است
این کاربر بخاطر تخلف در قوانین انجمن برای همیشه بن شد.
(پرنسس)
ارسالها: 8911
#284
Posted: 25 Jun 2013 20:17
۳۱
پاییز ماه شد
رنگش ز سبزه
به رنگ نگاه شد
از سردی نیامده
کوهی به کاهی شد
ولوله های پرنده ای
با یک وزش به آن
از تاج هر درخت
رقصی به مرگ برگ
تابیده
تا به خاک بیفتد
و زیر پای
رهگذران
ناله ها کند
چون سبز نیست
رنگش نه مانده
به آن گونه های سبز
این کاربر بخاطر تخلف در قوانین انجمن برای همیشه بن شد.
(پرنسس)
ارسالها: 8911
#285
Posted: 25 Jun 2013 20:17
۳۲
من درقفس
تو در هوس
دیگر نمانده یک نفس
تو سوز ساز
من سرو ناز
رازم نمی گویم به کس
طوفان نی ام
من ساحلم
بانگم به مثل یک جرس
ای آرزو
گفتی به او
امروزه به دادم برس
من درقفس
تو در هوس
کو هم نفس
کو هم نفس
==================================
۳۳
دربیابانی خشک
در کنار یک سنگ
دیده شد یک گل سنگ
هم قفس در دل سنگ
هم زبان گشته به سنگ
گل سنگی است که، چسبیده به سنگ
در هوایی بی رنگ
گشته آغوش به تنگ
یا که، افتاده به چنگ
زندگی داده به سنگ
من و او هم آهنگ
این کاربر بخاطر تخلف در قوانین انجمن برای همیشه بن شد.
(پرنسس)
ویرایش شده توسط: paaaaaarmida
ارسالها: 8911
#286
Posted: 25 Jun 2013 20:21
۳۴
تو نگو راز مرا بر احدی
ای دل من
که، به تنهایی
قسم های تو باور کردم
من اگر راز تو و زمزه های غم خویش
به تو گفتم که، نشاید ...
تو رو باور کردم
شهد اگر می چکد از خون من امروز چه سود
باورم نیست ، ترا باور باور کردم
من هم از این دل خود خسته ، رنجور و نحیف
غم عیاری دل را به تو یاور کردم
تو به من مرحمتی کن که، سرانجام وجود
اثری را به سرای همه باور کردم
این کاربر بخاطر تخلف در قوانین انجمن برای همیشه بن شد.
(پرنسس)
ارسالها: 8911
#287
Posted: 25 Jun 2013 20:22
۳۵
غم من وشما یکی بود
درد من و درد خدا یکی بود
ما همگی دلواپس آشنا
آشنای من و شما یکی بود
این همه درد برای چی برادر
طبیعت خسته ما یکی بود
از آشنا گله نداره کسی
برادر من وشما یکی بود
برای چه همدیگر رو می کشیم
گفتگو درهمه جا یکی بود
ازآسمون و از زمین تنها
ایران برای خسته ها یکی بود
به جز چند اجنبی که، خود فروشند
وطن ما، ایران ما یکی بود
ایران یکی وطن یکی برامون
دور فلک سرو صدا یکی بود
آرزومون برگشت به مهد ایران
از ابتدا خیلی حرف ها یکی بود
غم من وغم خدا همینه
هموطنی، غریبه ها یکی بود
غریبی ایران ها در وطن
از ستم، جور وجفا یکی بود
بخشکه، ریشه های ظلم و ستم
صلح و صفا کجا ندا یکی بود
دوباره مثل قدیما دورهم
جمع بشیم و بگیم دلا یکی بود
این کاربر بخاطر تخلف در قوانین انجمن برای همیشه بن شد.
(پرنسس)
ارسالها: 8911
#288
Posted: 25 Jun 2013 20:22
۳۶
تو نگفتی که چرا آیینه ها می شکنند
تو نگفتی که چرا باد و هوا می شکنند
تو صدای شکستن روح مرا گوش نکن
سایه ساز رها گشته ما می شکند
کوی و برزن به هوای دل پروانه بسوخت
شکری از شکرستان خطا می شکند
می ز خونم تو بسازی و بنوشی هر دم
دم به دم این دل آیینه ما می شکند
این کاربر بخاطر تخلف در قوانین انجمن برای همیشه بن شد.
(پرنسس)
ارسالها: 8911
#289
Posted: 25 Jun 2013 20:23
۳۷
مایه عاشقان همین عشق است
سایه داران عاشقان عشق است
عشق اگر دل دهد به دلداری
بوسه بر کوی عارفان عشق است
سرونازی که عاشقی داند
خرمی در بهار جان عشق است
لاله در عاشقی خرابات است
با شقایق در این جهان عشق است
من و تو سایه ای ز عشاقیم
گرمی روزگارمان عشق است
عشق از آفتاب عشق آید
حرف تعریف بی زبان عشق است
دل نومید عاشقی بکشد
پرشتاب از میانمان عشق است
گردش مهر و ماه و سیارات
دور هم در زبانمان عشق است
گر نظر برکِشی به کل فلک
چرخش کل آسمان عشق است
سنگ زیرین روزگار شدن
پایداریش دراین میان عشق است
عشق را صیقلی در روحش
صیقل عشق همچنان عشق است
گر جهانداد و گرجهانداری است
ناخدای جهانمان عشق است
کوی عشاق در جهان و زمان
خاک ایران به مهر و جان عشق است
این کاربر بخاطر تخلف در قوانین انجمن برای همیشه بن شد.
(پرنسس)
ارسالها: 8911
#290
Posted: 25 Jun 2013 20:23
۳۸
رفتم به کوی عشق
خدا بود درنماز
گفتا نمازعشق گزارم در نیاز
تو در نیاز عشق
بپا سازاین نماز
تا زندگی به سوی تو آید به روز راز
من در نماز عشق جوهر عشاق می زنم
زانو زنان به عشق چنانیکه، در نماز
زهرش کشنده نیست چو نوش دگر کنی
پاینده است راز نیایش به آن نماز
این کاربر بخاطر تخلف در قوانین انجمن برای همیشه بن شد.
(پرنسس)