ارسالها: 8911
#391
Posted: 26 Jun 2013 17:38
در آستانه ی بشارت
در آستانه ی بشارت
نه تکفیرشان کردم
و نه نفرینشان
تنها خندیدم
نه بر معجزه شان
بر دستهایمان
نه بر قیامتشان
بر عدالتمان
نه بر تبذیرشان
بر حقارتمان
در آستانه ی ایات رسولان مبشر
تنها گریستم
بر دستهایمان
که به راستی می توانست حقیقت را مأمنی باشد
و تنها گریستم
بر عدالتمان
که تبعیدش کردیم به بایگانی اساطیر
و سرانجام
رسولان فقیر با ایت کوچکشان بر حقارتمان نازل شدند
این کاربر بخاطر تخلف در قوانین انجمن برای همیشه بن شد.
(پرنسس)
ارسالها: 8911
#392
Posted: 26 Jun 2013 17:38
آزادی
کنون که روح من در درک تشنگی به سر می برد
ابرها در اصالت فردی شان به سر می برند
ای کاش در میانه ی صحرای هستی ام قطره ای می بارید
کنون که گوش من
در انفجار موشک و تانک و سلاح های هسته ای
در خون افتاده است
ای کاش در میانه ی این خون عصر ما
سازی م یخزید
تا زخمه های زخم های این شکسته را در خود می نشاند
کنون که چشم من در ذهن خسته ام
آزادی روانپریش می هنم را
در روسپیان و سرنگ و هرویین
به تصویر می کشید
ای کاش این روانپریشان آزاد
نابیناییشان را به چشمانم می بخشیدند
این کاربر بخاطر تخلف در قوانین انجمن برای همیشه بن شد.
(پرنسس)
ارسالها: 8911
#393
Posted: 26 Jun 2013 17:42
اعتراف نامه
من با آسمانی سرشار از ستارگان رهیاب
اندیشه ام را بر ضریح امامزادگان آسمانی اجداد ملولم بستم
من درختم غنچه های باغبانان همسالم
برای دشت های لخت گذشته ها سینه زدم
من دریای بیکرانی از حرف های ناگفته
خود را به سقاخانه ی متولیان فصول کتابی سرد سپردم
کنون در بامداد وجدان زمینی ام
دلتنگی های پدرانم را از ایات فردای پسرانم خواهد زدود
این کاربر بخاطر تخلف در قوانین انجمن برای همیشه بن شد.
(پرنسس)
ارسالها: 8911
#394
Posted: 26 Jun 2013 17:43
ارتداد
دیر سالی با تنپوشی از باور پدران
مرا بر لب درگاهت می دیدی
ای مرتد فکور
درب خانه ات را باز بگذار
عنکبوت به در تنپوشم تار تنیده است
===================================================
عاشقانه 1
نهالی در ذهنم
داسی در دستم
شوری در سینه ام
سکوتی بر لبانم
نوری در یأسم
غمی بر چشمم
آفتابی در اندیشه ام
رگباری بر زبانم
چگونه با درون همسفرت کنم
این کاربر بخاطر تخلف در قوانین انجمن برای همیشه بن شد.
(پرنسس)
ارسالها: 8911
#395
Posted: 26 Jun 2013 17:44
عاشقانه 2
ترانه را در سکوتم بشنو
نور را در سیاهی ام ببین
فانوس را در سرمای حضورم لمس کن
رود را بر خشکی کویر تجسم کن
آغاز را در ختم روانم جستجو کن
و رویا را در بیداری ام بیفشان
================================================
عاشقانه 3
تو در پس روزهای ابری نهفته ای
و من بی قرار بارشم
ای ابرها در امتداد انتظارم با یکدگر بر خورد کنید
تو در پشت برهنگی اندام بید نشسته ای
و من بی تاب تنپوشی از سبزینه ها هستم
ای بیدها عریانی تان را با شکوفه های استقامت من بپوشانید
تو درکنار کودکی غنچه آرمیده ای
و من کهولت شاخه ها بسر می برم
ای لحظه های ناب ، غنچه های گمگشته را
در شاخسار خمیده ام پیدا کنید
این کاربر بخاطر تخلف در قوانین انجمن برای همیشه بن شد.
(پرنسس)
ارسالها: 8911
#396
Posted: 26 Jun 2013 17:47
عاشقانه 4
در امتداد غروب چشمهایم طلوعی دوباره باش
در بستر شکسته ی بازوانم پروازی باش
بر اصوات مرده ی لبانم قناری ها و جیرجیرک ها را و سهره ها را رها کن
با گامهایت بر سنگفرش سینه ام رقصی پر شکوه را آغاز کن
و مرداب دلتنگی ام را پر کن از شکوفه ها ییکه میوه خواهند داد
===================================================
عاشقانه 5
با کوچه های تعبیر بیگانه ام
در رخوتم حرکت کن
پیش از آنکه کوچه نشین تعابیر خواب شوم
با تفسیر سایه ها غریبه ام
بر اینه چنان شفاف بتاب
تا به تفسیر هاله ماه نیازی نباشد
از دواری طبیعت هراسانم
رویشت را بر جسم عقیم من چنان تشریح کن
که از باران بی نیاز شود
این کاربر بخاطر تخلف در قوانین انجمن برای همیشه بن شد.
(پرنسس)
ارسالها: 8911
#397
Posted: 26 Jun 2013 17:49
عاشقانه 6
در کوچه باغ روحت خزیده ام
کویر بیدار است
در بیشه ی سبز خزان تپیده ام
حافظه در خاک است
در همکلاسی شب و مهتاب چکیده ام
ماه در قفس است
در انس لطیف خرد و مستی جا می دویده ام
شراب در بند است
==============================================
افسانه باورها
بر بستر سالی که گرم است از سوختن عاطفه ها
با کودکی ام همخوابه شدم
و بارور شدم از افسانه ی باورها
ای قابله ی امید از رحم یأس
افسانه ی باورم را از رحم خارها متولد کن
این کاربر بخاطر تخلف در قوانین انجمن برای همیشه بن شد.
(پرنسس)
ارسالها: 8911
#398
Posted: 26 Jun 2013 17:50
خاکسپاری
رنگ سفید برای تو
رنگ سیاه از آن من
تو می گفتی
رقص باران بر گونه های تو
چتری با من
تو می گفتی
آرامشی به وسعت ترانه ها با تو
اندوهی به وسعت دنیا با من
تو می گفتی
و دانستم من که خواهم مرد
این کاربر بخاطر تخلف در قوانین انجمن برای همیشه بن شد.
(پرنسس)
ارسالها: 8911
#399
Posted: 26 Jun 2013 17:50
شعر من
شعر من در کوچه ای از شهر ساکن است
دیگران دشنامش دادند ، من سلامش کردم
دیگران نفرینش کردند ،من دعایش دادم
شعر من از کوچه ای در شهر آمده است
من لحظه هایم را گریستم
تو در آن آب تنی کردی
تو دردها را خندیدی
من در قهقهه ات بلعیده شدم
شعر من در کوچه ای از شهر پرسه می زند
من گامهایت را بر سنگفرش کوچه خون گریستم
و سرودم تو را در قطره های خون
شعر من شاعرش را یاد ندارد
و من در مستی شبانه ام
به سلامتیت شراب می نوشم
ذهنت را خسته مکن
مرا به یاد نخواهی آورد
و هیچ شاعری شعرش را از یاد نخواهد برد
شعر من در خشم خود بر لحظه های من مشت می زند
و ارمغان من برای تو تنها بخشش است
شعر من در کوچه ای از شهر فراموش شده است
و من شاعر سیه پوش شعری سپید موی هستم
شعر من در کوچه ای از شهر ساکن است
این کاربر بخاطر تخلف در قوانین انجمن برای همیشه بن شد.
(پرنسس)
ارسالها: 8911
#400
Posted: 26 Jun 2013 17:51
وصیتنامه
در قصیده ای بخوابانیدم
برهنه
چنانچه عشق را در رحم
و رو به اینه ها
و رو به مسخ قبله ها
و بپوشانید قصیده ام را
با کاشی سبز
چرا که برهنه وار
بی هیچ قبله ای
سبز خواهم شد
و آنگاه خورشید
بر من نماز خواهد برد
این کاربر بخاطر تخلف در قوانین انجمن برای همیشه بن شد.
(پرنسس)