ارسالها: 8911
#431
Posted: 26 Jun 2013 19:54
یلدا
امشب ستاره ها تا صبح بيدارند
در دل شب دانه اميد مي كارند
در كوچه هاي اين ماناترين سياهي سال
ابرها بر سپيدي دل هاي پاك مي بارند
=======================================
دلفریبان
آري عزيز
بدان آخر
تيرهبختان هم دلي دارند
بيدلان هم محفلي دارند
گرچه بر هيچ است كار دلجويان
دل فريبان هم آخر قابلي دارند؟؟؟
این کاربر بخاطر تخلف در قوانین انجمن برای همیشه بن شد.
(پرنسس)
ارسالها: 8911
#432
Posted: 26 Jun 2013 19:55
چقدر سخت می شکند
چقدر سست ایستاده ام
و چقدر سخت می شکند
انعکاس تاریکی روزها در چشمانم
تو گر آبی
تورا چه می شود
اگر قطره ای باشی
که در آغوش تشنه کویر فرود می آید
یا اگر بر چهره محزونی
رد اشک را بشویی
خواه آن اشک در پهنه تاریکی پنهان باشد یا نه
تو گر نوری
تورا چه می شود
اگر به جای شمع شمعدان خانه ای روشن
چراغ روشن قلبی باشی
در روزی تاریک
و چقدر سخت می شکند انعکاس تاریکی روزها در چشمانم...
این کاربر بخاطر تخلف در قوانین انجمن برای همیشه بن شد.
(پرنسس)
ارسالها: 8911
#433
Posted: 26 Jun 2013 19:55
سودای صعود
دل دريايي من نرم شده است
سر سودايي من گرم شده است
خاطرم آسوده و لب باده گسار
خالي از خانه من شرم شده است
تو بسان قمر شهر بتان
تو چنان لعبت شاه پريان
بشدي ماه شب و نور دلم
نه بهسختي، كه بدينسان آسان
دلم صعود ميخواهد و خوابي آرام
بالا رفتن، اوج گرفتن، ايستادن
بدينگونه در اوج آراميدن
پاهايم را آماده كارزار ميكنم
بازوانم را آبديده رزم
...و دلم در دل بزم
این کاربر بخاطر تخلف در قوانین انجمن برای همیشه بن شد.
(پرنسس)
ارسالها: 8911
#434
Posted: 26 Jun 2013 19:55
رنگينكمون
نمون خسته، نمون دلگير و غمناك
كه غصه زردي برگ خزونه
عزيزم سردي روزاي برفي
بهياد كولي تنها ميمونه
نگو سرده، نگو دوريم و تنها
به يكسو نيست هرگز دور زمونه
اگر سرديم، اگر خاموش و آوند
فلك سرخوش براي ما ميخونه
نگو ديره، نگو تنگه دلامون
كه چشمامون بدست آسمونه
اگر ديره، اگر تنگ غروبه
طلوع عاشقا رنگينكمونه...
این کاربر بخاطر تخلف در قوانین انجمن برای همیشه بن شد.
(پرنسس)
ارسالها: 8911
#435
Posted: 26 Jun 2013 19:56
دل و درد و سرود تنهایی
منظومه از رنج تنهایی
در درونم می دود موحش و پردرد، دود وهم آلوده و سرد پریشانی
می نگارد بر دلم انگار، زنگار غم را همچو مهری به پیشانی
با تو می گویم کنون زین رنج تنهایی
وز تو می نالم کنون بی هیچ پروایی
با تو هستم من، با تو ای سرمست
ای که دریادت زیاد من جدایی هست
با منت روزی خیال با وفایی بود
یا که در قلبت حریفی در خفایی بود؟
فاش می دیدم که با من آشنا بودی
در غروب بی کسی هایم چو ماه روشنا بودی
روبرویم گر به گرمی می زدی لبخند
یا ز زنجیر گلو گر می گشودی بند،
در پس پرده چه می دانم چه می دیدی؟
دانه دانه میوه های عشق از باغ که می چیدی؟
گرچه می گفتی ز دوری ها نداری تاب
یا که بر چشمت نمی بینی نشان خواب،
هر چه بود و هر چه می گفتی
خوب می دانم ساده می خفتی
روبرویم خنده های گرم و تاب آلود
در قفایم خاطرات سرد و خواب آلود
حرف هایم رازهای سربمهری بود
کز دلم زنگار غم ها را نمی فرسود
رازها را از چه رو فریاد کردی؟
آرزوهایم چرا برباد کردی؟
دست پیشت بود گیره پس نفتادن
کار هر روزت بر دلم پای بنهادن
می نشستی گر به سامانی کنار من
می تکاندی گر ز رویایم غبار تن،
در سرت سودا سود دیگر بود
نقد من در کیسه ات بی بار و بی بر بود
نغمه هایت دردهای جانگدازی بود
عاقبت سنگدل این چه سازی بود؟
نقشه های شوم خود را خوب می راندی
از جدایییا شب رفت قصه های خوب می خواندی
ضرب می کردی گر به قلبم سکه ای زنگین
می ربودی هستیم را از پی تضمین
تو را مونسی باوفا می پنداشتم
در زمینی خشک و بایر بار می کاشتم
گر ز بی مهریت لب می دوختم
در خیالم بیستون می کوفتم
ترک عشق لیلیَم چاره اندیشید دوست
جان مجنون را چه چاره جز لَوَندی های اوست؟
در فراقش جز فغان از من نماند
قاصدی حتی پیامی از برای من نخواند
سینه سوز و کهنه بود این ناله ام
در جوانی راوی این ماتم صدساله ام
حال من ای نازنین آزاده بر خود پند گیر
تا نگشتی بی گنه در بند این رندان اسیر
دل سپردن گرچه نیکو تُحفه ایست
بیدلان را دل سپردن چاره نیست
تحفه ای بس نازنین است این صفا
دل فریبان را چه دیدی جز جفا؟
کام دل را از جفاکاران مجو
سوز دل را پیش دل سوزان مگو
غم گساری گرچه سخت است و گران
تا به کی در بند این بی ماتمان؟
لحظه ای شاد و همیشه در تکاپوی فرار
یکه ماندن به ز بودن بی قرار
آشنایکدم برون از جلد پاک
خود ببین و قد بکش تا نیفتادی به خاک
جایگاه تو سپهر ابرهاست
مرغ دل در لانه بی صبرهاست
بند دل برگیر، مرغ دل پرواز ده
جان خَستَت را توانی باز ده
غم مخور ای رهسپار آخرین
نغمه گو باش و نوایی آفرین
نغمه ها از سوز دل آسوده کن
ساز دل را با خوشی پالوده کن
وقت تنگ است و دل آخر تنگ تر
سینه می خواهم خوش آهنگ تر
لحظه ها را مجال پرحرفی این درد نیست
چون بگفتی مرد، رویت زرد نیست
صفحه فرسایی شده سرگرمی هرروزه ات
سوته دل جان را بنوشان از شراب کوزه ات
این کاربر بخاطر تخلف در قوانین انجمن برای همیشه بن شد.
(پرنسس)
ارسالها: 8911
#436
Posted: 26 Jun 2013 19:59
شرح دل شکنی
شرح این عاشقی و دل شکنی باید گفت
کار این بی کسی و دل زدگی باید ساخت
تیشه بر ریشه این سوختگی باید زد
دلِ آزموده به این ساختگی باید باخت
==========================================
بیهوشانه
گشودم دفتر و رفت از سرم هوش
چنان چون باده نوشی از پی نوش
سرود نانوشته گرچه زیباست
چه سود ار نامه ام کردی فراموش
زبانِ بسته خاموش است و کوتاه
چه گویم ناله ام ناید فراگوش
شرار قهر تو سوزد دل و جان
چو شمع خلوتم گشته است خاموش
این کاربر بخاطر تخلف در قوانین انجمن برای همیشه بن شد.
(پرنسس)
ویرایش شده توسط: paaaaaarmida
ارسالها: 8911
#437
Posted: 26 Jun 2013 20:01
رنگ و بوی زوال
شب همه شب غرقه در الطاف آرزو
وقت و بی وقت به سودای آسایشی نکو
کآخر بود که نگردد دوام دهر؟
وای از چه رو زوالم زد اینگونه رنگ و بو؟
==========================================
ساز شکسته
سازم شکسته بود چونان دل بی نوای مجنون
سوزم گرفته بود از رخوت و از سرما و از جنون
وقتم گذر نداشت و حرفم را اثر نبود
دلزده بودم از دیروز و از فردا و از کنون
این کاربر بخاطر تخلف در قوانین انجمن برای همیشه بن شد.
(پرنسس)
ارسالها: 8911
#438
Posted: 26 Jun 2013 20:02
خطابه
(پیش از واقعه)
تو را خطاب می کنم
اییار
ای دلدار
بنا نبود نبینی مرا عزیز
بنا نبود نبینم تو را به خواب
من آمدم
نشستم
گفتم آنچه بود
تو اما هنوز
نیامدی
نگفتی آنچه هست
آیا نیامدی؟
ندیدی که خطاب می کنم تو را؟
...
(پس از واقعه)
باور نمی کنم
که چنین سهل و بی صدا
باور نمی کنم
که چنان دیر و در خفا
بودم
آمدی
ندیدم چرا تو را
هستم
بیا
ببینم مگر تو را
این کاربر بخاطر تخلف در قوانین انجمن برای همیشه بن شد.
(پرنسس)
ارسالها: 8911
#439
Posted: 26 Jun 2013 20:02
رقص درختان
وای باران باران
تراس خانه خیس شده
استحکام دیوارها را باد به استهزا گرفته
قطره قطره باران
گونی گونی سنگ
حیاط خانه را آب گرفته
درختان بلند کوچه اما
با طراوت می رقصند
دیوارها سست
حیاط پر از آب
درختان بلند اما...
می رقصند
این کاربر بخاطر تخلف در قوانین انجمن برای همیشه بن شد.
(پرنسس)
ارسالها: 8911
#440
Posted: 26 Jun 2013 20:04
زندگی
یاد ندارم کدامین روزیا شب بود
کدامین لحظه ناب شکفتن بود
هر زمان بود و هر کجا رخ داد
خوبیادم هست
لحظه تلخ دل شکستن بود
آسمان آبی
مهر آفتابی بود
شب اگر هم بودیادم هست
آسمان بی ابر
شهر مهتابی بود
دوستان را دستیاری بود
بر دل هر کس مهر رستگاری بود
گر بپرسی عشق؟
آری بود
آری!
خوبیادم هست
رازداری بود
سخن کوتاه گر کنم بهتر
روزهامان خوب روزگاری بود
زین میان تنهایک صدا کم بود
گرچه می گفتند زندگی زیباست
آسمان آبی
مهر آفتابی
شهر بی تنهاست،
خوبیادم هست،
می گفتم
زندگی آغوش گرم درک سختی هاست
آری
قصه ها با غصه ها زیباست
باز می گویم
آری
زندگی زیباست
این کاربر بخاطر تخلف در قوانین انجمن برای همیشه بن شد.
(پرنسس)