ارسالها: 8911
#471
Posted: 26 Jun 2013 20:41
ورق پاره های کلاس
حسیکم:
هنوزیادت هست
هنوز زنده ای
هنوز می گریم
هنوزیادم هست
حس دوم:
چه شده است مرا
که در هر لرزش و سستی
که در هر راه بن بستی
ز خود بی خود شوم بی خود
در این میخانه مستی
حس سوم:
در سکوت درودیوار کلاس
در هیاهوی فراموش زمین
نفس دست مرا می شنوی؟
قفس تنگ فراروی مرا می شکنی؟
همه درهای افق باز
همه دنیا آواز
من چرا نتوانم
که ز تنهایی این قلب سراسر امید
سردهم نغمه ساز دمساز
رهسپارم به ره دیر آغاز...
که افق سخت گرفت
که هنوزم ره دیرین بسته است
حس چهارم:
شاید دردی دیگر
شاید وقتی دیگر...
این کاربر بخاطر تخلف در قوانین انجمن برای همیشه بن شد.
(پرنسس)
ارسالها: 8911
#472
Posted: 26 Jun 2013 20:42
خوب یا بد
من خوب بودم
ولی خودم نبودم
از این به بعد می خواهم خودم باشم
خوبیابد
=====================================
یادش به خیر آن روزها
یادش به خیر
آن روز های سیاه اما سپید
چه زود ستاره ها همه نقطه چین شدند
وشب همه را فراگرفتیادش به خیر
آن روزها...
این کاربر بخاطر تخلف در قوانین انجمن برای همیشه بن شد.
(پرنسس)
ارسالها: 8911
#473
Posted: 26 Jun 2013 20:43
خواب شیرین
همه چیز گویا مثلیک خواب بود
کوتاه و شیرین
همه چیز باید تمام شود انگار
در و دیوار هم این را گواهی می داد
حس خوبی نیست در این روز نوی نوروزی
نمی دانم کی؟
ولی آخر باید قبول کنم
فراموش شدن را
و تجربه کنم
فراموش کردن را
سخت است
بسیار سخت
ولی راهی است که باید تا پایان بپیمایمش
چگونه اما؟
می خواستم زنده باشم
می خواستم خودم باشم
هنوز هم می خواهم
ولی انگار جور دیگر باید بود
ساز دیگر باید نواخت
گویی جای دیگر باید رفت
اسب دیگر باید تاخت
سینه از درد گران باید گداخت
شمشیر را از غلاف دیگر باید آخت
به مقصدی دیگر باید شتافت
چه می توان گفت وقتی بازیگردان چنین می خواهد؟
این کاربر بخاطر تخلف در قوانین انجمن برای همیشه بن شد.
(پرنسس)
ارسالها: 8911
#474
Posted: 26 Jun 2013 20:45
روایت فراق
قصه ما را من روایت می کنم اکنون
قصه از بود و نبودیار و دلدار است
ما برای او برای هم همچنان هستیم
گرچه دلهامان پر ز غمهای گرانبار است
وبه تو رسیدم باز در کوله بار گذشته ام
در جستجوی نوازش باد سحرگهان
در التهاب دیدن روی آسمان
وبه تو رسیدم باز از پس رویای دیرینه ام
در انعکاس روی تو در آیینه دلم
در حسرت شنیدن آن صوت آشنا
در سوگ رفتن آنیار کم وفا!
وبه تو رسیدم باز در گریه شبانه ام بهیاد تو
دریاد زمزمه کردن شعری به پای تو
در حس ناتمام نیازم به بودنت
در آرزوی دمی بازدیدنت
در دست کشیدن به شب موی تو به خواب
در دیدن روی تو در آیینه سراب...
اییار!
خواهم رسیدنتیک لحظه دیدنت
این کاربر بخاطر تخلف در قوانین انجمن برای همیشه بن شد.
(پرنسس)
ارسالها: 8911
#475
Posted: 26 Jun 2013 20:45
کوله بار برف
بیدار شو عزیز
بر رخوت این روزگار غریب آب سردی بریز
قصه رفتن تو تلخ است و غمبار
غصه دوری تو اما بی اختیار
برفی که روزی تو را برد،
اکنون هربار با خود توشه ای همراه می آورد
کوله باری ازیاد و اشک و آه
ای برف!
ببین چه چیز را بردی و اکنون چه می آوری برایم!
و من باز هم به سپیدی تو می اندیشم
به پاکیت
و به شرمی که ازدیدن ناپاکی های زمین در تو نفوذ می کند
تا چند روزی بنشینی و سپس از شرم ذوب شوی
آری!
تو او را بردی
و تو را چیزی خواهد برد که من شرمش می نامم
پاک باش و دیرزی!
این کاربر بخاطر تخلف در قوانین انجمن برای همیشه بن شد.
(پرنسس)
ارسالها: 8911
#476
Posted: 26 Jun 2013 20:46
پرواز بی پروا
ستاره می رود
ستاره ميرود، ماه ميرود، خورشيد ميرود
گويي دل تنگ من به تبعيد ميرود
بنگر كه چه لرزي گرفته دل
مانند شاخه لرزان بيد ميرود
يك دم به فكر كام و دمي در حصار حُجب
تا گوشه ديواره ترديد ميرود
ديگر زمين برايش زمان نداشت
با خستگي به آستانه ناهيد ميرود
او را چه به پرواز و ترك جان!
چون آسمان به روي تو خنديد ميرود
اينجا كوير خشك بديهاست نازنين
آنجا كه ابر عاطفه باريد ميرود
تنگ است وقت و تواني نمانده بيش
تا هركجا كه عقربه چرخيد ميرود
شب شد، ستاره و ماهي عيان نشد
فردا كه مِهر روي تو تابيد ميرود
دوري ولي بجز از يادِ يار، دل
اين راه را پرنشيب به چه اميد ميرود؟
این کاربر بخاطر تخلف در قوانین انجمن برای همیشه بن شد.
(پرنسس)
ارسالها: 8911
#477
Posted: 26 Jun 2013 20:47
سِحر روی تو
آن دم که مِهر صبح به افق دیدار می شود
از خواب ناز روی تو بیدار می شود
شب های رخوت جان را هرگز سحر نبود
با یاد هیاهوی تو هر بار می شود
این زخم های گران در فراق یار
با مرهم دستان تو تیمار می شود
وین راز های سربمُهر قلب من
تنها به پیش گوش تو گفتار می شود
هرگز دلم کلبه حزنی نبوده بیش
تنها به یاد کوی تو دربار می شود
این بغض های تلخ شکستنی من
با خنده های نرم تو بی بار می شود
وین سطرهای بدون وزن شعر من
تنها به شور عشق تو پربار می شود
عمری است این رهگذار خسته به خواب رفته است
با آشِنا نوای تو هشیار می شود
رهوار زندگی پرنشیب است و پرفراز
این راه ها در رکاب تو هموار می شود
این سفره چون توشه عمرم حقیر گشت
تنها به دست لطف تو پروار می شود
وین روزه های بی سَحَر تا غروب مِهر
تنها به سِحر روی تو افطار می شود
سوته دل را بجز از سودا نمانده هیچ
این ها همه با اذن تو رفتار می شود
این کاربر بخاطر تخلف در قوانین انجمن برای همیشه بن شد.
(پرنسس)
ارسالها: 8911
#478
Posted: 26 Jun 2013 20:47
پرواز بی پروا
پرهایم را پروایی دربرگرفته بود
و دلم را نیز
و این پروای پرواز بود که وجودم را پر کرده بود
بودی و نبودی
حالا که رفته ای نه پرهایم
نه دلم
و نه وجودم هیچ پروایی ندارد
آن روز که رفتی پرهای شرمم ریخت
و مرغ دلم گریخت
آغوش تو قدرت داد پرهایم را
و در هم ریخت پروایم را
تا برخیزم، بال بگشایم و پرواز کنم
پروازی بی پروا
حالا که نیستی
گویا که بیشتر پیش من هستی
این کاربر بخاطر تخلف در قوانین انجمن برای همیشه بن شد.
(پرنسس)
ارسالها: 8911
#479
Posted: 26 Jun 2013 20:48
هوای حوا
هوای حوا بد جوری آدم را هوایی می کند
بیچاره حوا
بیچاره آدم
اینگونه دلم از این زمین هوس رهایی می کند
بیچاره من که به خوابی نمی روم
از این همه دروغ
اینجور وجودم آرزوی جدایی می کند
کاش چون هابیل به خواب می رفتم
یا اگر نه تن به قابیل بودن در نمی دادم
پروردگار من به مرادم کی آخر خدایی می کند؟
این کاربر بخاطر تخلف در قوانین انجمن برای همیشه بن شد.
(پرنسس)
ارسالها: 8911
#480
Posted: 26 Jun 2013 20:48
نسل باران
بيا تا جامه بگشاييم و شوخ از تن بشورانيم
به باغ خشك و زرد دل
لباسي نو بپوشانيم
به لطف ابر و مهر باد، دل بنديم
كه ياران كوير اما ز نسل خوب بارانيم
تو ميداني هوا گرم و زمين تشنه است
بيا تا بر سينه اين دشت
ابري نو ببارانيم
زمين گرديد
ابر باريد
ولي اما يكي كم ماند
بيا تا سردهيم آواز
كه فرياد بهارانيم
این کاربر بخاطر تخلف در قوانین انجمن برای همیشه بن شد.
(پرنسس)