ارسالها: 8911
#521
Posted: 27 Jun 2013 14:22
عمری
آویخته
خود را از سایهی جهان، بهدار
یکتن که میپنداشت
میرسد روزی برایش
یک بوسه همراهِ نامهای
این ماه را که شکست
شبهای ما تیره شد
جزایش را آویخته خود بر دار
جهانِ شبِ تاریک بیمهتاب
میپنداشت، خواهد رسید روز و چه روشن
ماه را شکست
و خورشید، هیچ
لبهای صبح را نبوسید.
این کاربر بخاطر تخلف در قوانین انجمن برای همیشه بن شد.
(پرنسس)
ارسالها: 8911
#522
Posted: 27 Jun 2013 14:30
عمری
با آبی که نهطلبیده مراد است، مینوشم
تو نه روزی، نه آفتاب
من اما شب، که پشت در جامانده
پشت هیچجا هم آبی، است
آبی که ریخته
مرادِ نهطلبیده
و مراد همیشه آبی است که ریخته
که ریخته؟!
پشت سر تو که رفتی، نیامدی بعد.
پس فایده، در هیچجا مستتر است
در هیچجا که شب
شب که پشت در مانده
مثل آبی که مرادش؛ بیفایده
و من؛ مشقِ شب از سرمشقِ ملال
این مارپیچ هیچ را هربار
دوره میکنم تا
تا آنجا که میشود، بلندترین فریاد
پس فایده
بی خودش هم تنها مانده
مثل من، در مشقهای شب
که خودم را هنوز
از تو دوره میکنم.
این کاربر بخاطر تخلف در قوانین انجمن برای همیشه بن شد.
(پرنسس)
ارسالها: 8911
#523
Posted: 27 Jun 2013 14:33
لنگرود
لنگرود، شهرِ دوری بود
امید به دود دوخته بودیم
دیرهنگام و دوردست
مژده باشد شاید
لنگرود، بندرگاهی آباد بود
و زیرِ پل
کرجیها بارها بار میآوردند
چهارشنبه و شنبه بازار
که رود خالی ماهی میشد و پشتِ راه
برنجبازار بود.
به دست نانِ تمیجان و داز
پل، لنگرِ وارانهای بود روی رود
بازویی افراشته، پایندهی شهر
و سایهبانی
درختِ کشتیها را که میآمدند پُر و پیمان، آخر خالی
ـ برمیگشتند
امروز، میهمانِ مردهگانیم به نوروز
دستِ آزِ گورستان، گسترده
عیدانه، بر آغوشِ منتظرِ گورهاست
بیخبر
امید به دود دوخته بودیم، به دوردست
بی ثمر
دودی نبود، آتش گرفته
امید، بشارتی کور بود
و دور
لنگرود.
این کاربر بخاطر تخلف در قوانین انجمن برای همیشه بن شد.
(پرنسس)
ارسالها: 8911
#524
Posted: 27 Jun 2013 16:49
اسماعیل خویی
- اسماعیل خویی (زاده ۹ تیر ۱۳۱۷ در مشهد) شاعر معاصر ایرانی و عضو کانون نویسندگان ایران است. شعرهای اسماعیل خویی تاکنون به زبانهای مختلف از جمله انگلیسی، روسی، فرانسه، آلمانی، هندی، و اوکراینی ترجمه شدهاند. وی به انگلیسی مسلّط بوده و به آن نیز شعر سرودهاست. نخستین مجموعهٔ شعرهای انگلیسی او «Voice of Exile» نام دارد. اسماعیل خویی دومین شاعر جهان است که جایزۀ روکرت در کوبُرگ را درسال ۲۰۱۰ از آن خود کرد.
زندگی نامه
- اسماعیل خویی دوران آموزش ابتدایی و متوسطه را در مشهد گذراند و در سال ۱۳۳۶ برای ادامه تحصیل به تهران رفت. پس از فارغ التحصیلی از دانشسرای عالی با بورس تحصیلی شاگرد اولی به انگلستان رفت و از دانشگاه لندن دکترای فلسفه گرفت. پس از بازگشت به ایران مقیم تهران شده در دانشگاه تربیت معلم تهران به تدریس پرداخت، ولی ساواک او را از تدریس بازداشت.
- اسماعیل خویی ازِ پایه گذارانِ کانون نویسندگان ایران است و دو دوره نیز عضو هیأت دبیران آن کانون بودهاست. او که در کنار دیگر آزاداندیشان هم فکر خویش در مرکز جنبش روشنفکری ایران بود، پس از اعدام دوستش، سعید سلطان پور در سال ۱۳۶۰، مخفیانه زندگی میکرد و پس از مدتی از ایران مهاجرت کرد. او از سال ۱۳۶۳ در لندن زندگی میکند.
- اسماعیل خویی صدور فتوای قتل سلمان رشدی به وسیله آیتالله خمینی مانند بعضی دیگر از روشنفکران، نویسندگان و شاعران سرشناس جهان و ایران از جمله هارولد پینتر، نادر نادرپور محکوم کرد. او همچنین از پایه گذاران کانون نویسندگان ایران در تبعید و پایه گذاران انجمن قلم در تبعید است. او در کنار احمد شاملو به عنوان یکی از مهمترین نمایندگان شعر فارسی با زیگفرید اونزلد۳ که به دعوت انستیتو گوته به ایران آمده بود، ملاقات کرد. آثار اسماعیل خویی در شهرها و کشورهای مختلفی به چاپ رسیده اند: از مشهد و تهران، تا سوئد، آمریکا، کانادا، و انگلستان کرواسی وآلمان.
- خویی به شکل غریبی، تعهد اجتماعیش را که گاه در زبان خشمگین یک انقلابی به ستوه آمده از بی عدالتی جاری می شود، با اندیشه های فلسفی condition humaine۴ در بیان انتقادی یک روشنفکر، یا با تغزل می آمیزد. او زبان تصویری بسیار ظریف و دقیقی را بکار می گیرد -که از ساده ترین چیزهای روزمره تا غیرمنتظره ترین استعاره ها (ایماژها) تشکیل شده است. در دوران رژیم پهلوی برای مقابله با سانسور از زبان سمبولیک ویژه ای استفاده می کرد. او گنجینۀ تصاویر جاودان شاعران کلاسیک را بکار می گیرد، اما آن را –مانند نمایندگان دیگر مکتب سمبولیست های اجتماعی که او نیز به آن تعلق داشت و خدمت بزرگی به آن کرد- با محتوی نو و کاملاً متفاوتی پر می کرد. به این ترتیب او یکی از جانشینان جدی آن نسل از شاعران متعهد است که مانند نیما یوشیج قلمشان سلاحی برای مبارزه علیه سرکوب های اجتماعی سیاسی، و پیش از هر چیز علیه خفه کردن ادبیات، و برای رسیدن به آزادی اندیشه و بیان بوده است.
- شاید بخواهیم خویی را یک شاعر سیاسی بنامیم. اما این کار موجب تقلیل گستره و ژرفای آثارش خواهد شد، چراکه سرچشمۀ تعهد اجتماعی او شفقت است. چیزی که در رباعی "همبستگی" نیز چون دیگر اشعارش بیان شده - و نه فقط در فرم بلکه در محتوی نیز در سنت کلاسیک شعر فارسی قرار می گیرد؛ چون سعدی هم ابیاتی با همین مضمون دارد. خویی می گوید: با یک دل غمگین به جهان شادی نیست تا یک ده ویران بود، آبادی نیست تا در همۀ جهان یکی زندان هست در هیچ کجای عالم آزادی نیست .
باورهای سیاسی
- وی از مخالفان نظام جمهوری اسلامی است و هم اکنون در تبعید زندگی میکند. وی در دوران سلطنت محمدرضا شاه پهلوی از طرفداران چریکهای فدایی خلق بود. اسماعیل خویی در ۳۱ ژانویه ۲۰۰۹ میلادی، در مصاحبه با تلویزیون فارسی بیبیسی به مناسبت ۳۰امین سالگرد پیروزی انقلاب ۱۳۵۷، از اینکه مردم منجمله خود وی، به هشدار شاپور بختیار مبنی بر خطر ایجاد یک «دیکتاتوری مذهبی»، توجه نکردند، ابراز تاسف کرد.
- او از طرفداران جنبش ملی ما هستیم است. اسماعیل خویی دو بار تا کنون ازدواج کرده که هر دو بار از همسر خود جدا شده نخستین بار با خانمی غیر ایرانی و کاتولیک ازدواج کرد و پس از آن با خانم رکسانا صبا دختر مرحوم استاد ابوالحسن صبا که یادگار آن ازدواج خانم سبا خویی مجری برنامه اتاق خبر شبکه من و تو۱ بوده که پس از بیش از بیست سال دوری اکنون در لندن با پدر زندگی می کند
کتابشناسی اسماعیل خویی
شعر
- بیتاب، ۱۳۳۵، نادری، مشهد.
- بر خنگ راهوار زمین، ۱۳۴۶، توس، نهران: چ۴، ۱۳۵۷، جیبی، تهران
- بر بام گردباد، ۱۳۴۹، رز، تهران: چ۳، ۱۳۵۷، جیبی، تهران.
- زان رهروان دریا، ۱۳۴۹، زر، تهران: چ۳، ۱۳۵۷، جیلی، تهران،
- از صدای سخن عشق، ۱۳۴۹، رز، تهران: چ۳، ۱۳۵۷، جیبی، تهران.
- فراتر از شب اکنونیان، ۱۳۵۰، رز، تهران: چ۲، ۱۳۵۷، جاویدان، تهران.
- بر ساحل نشستن و هستن، ۱۳۵۲، رز، تهران: چ۲، ۱۳۵۷، جیبی، تهران.
- ما بودگان، ۱۳۵۷، جیبی، تهران.
- کابوس خونسرشتهٔ بیداران، ۱۳۶۳، شما، لندن، ۲ چ.
- در نابهنگام، ۱۳۶۳، شما، لندن.
- زیرا زمین زمین است، ۱۳۶۳، شما، لندن.
- در خوابی از همارهٔ هیچ، ۱۳۶۷، کانون فرهنگی نیما، لس آنجلس؛ چ۲، ۱۳۶۷، پیام، لندن.
- گزارهٔ هزاره، ۱۳۷۰، لندن، چ ۳، ۱۳۷۸، شرکت کتاب، لس آنجلس.
- از فراز و فرود جان و جهان، ۱۳۷۰، گستره، فرانکفورت.
- نگاههای پریشان به نظم، ۱۳۷۲، لندن.
- یک تکهام آسمان آبی بفرست، ارس، لندن، چ ۳، ۱۳۷۸، شرکت کتاب، لس آنجلس.
- غزلقصیدهٔ آغوش عشق و چهرهٔ زیبای مرگ - ۱۳۷۶، نشر ویژهٔ شعر، لندن، چ ۳، ۱۳۷۸، شرکت کتاب، لس آنجلس.
- از میهن آنچه در چمدان دارم، ۱۳۷۶، نشرکتاب، لس آنجلس، چ ۲، ۱۳۷۸، نشر کتاب، لس آنجلس.
- غزلقصیدهٔ «من»های من، ۱۳۷۷، افرا، تورنتو
- غزلقصیدهٔ آغوش عشق و چهرهٔ زیبای مرگ و غزلقصیدهٔ «من»های من (چاپ دوم در یک دفتر)، ۱۳۷۸، نشر هومن، لس آنجلس.
- نهنگ در صحرا (بیستمین دفتر شعر)، ۱۳۷۸، نشر هومن، لس آنجلس.
- پژواک جانسرود دلآئینگان، انتشاراتگردون، ۱۳۸۷، آ لمان، چ ۲، ۱۳۷۸، نشر کتاب، لس آنجلس.
- شاعر خلقم، دهن میهنم(کهنسرودها)، ۱۳۷۸، نشر هومن، لندن، چ ۲، ۱۳۷۸، نشر کتاب، لس آنجلس.
- جهان دیگری میآفرینم، ۱۳۷۹، آرش استکهلم.
- عشق این خردِ برتر، ۱۳۷۹، یوتاچ، آستین.
- تا انفجار گریه، ۱۳۷۹، یوتاچ، آستین.
- مجموعهٔ جهار دفتر (کیهان درد، سنگ بر یخ، از بام آه، جانانهٔ شعر و جان زیبایی) در یک کتاب، ۱۳۸۲، بنیاد اسماعیل خویی، آتلانتا.
- زین سایه سار پربرگ، ۱۳۸۴، تهران، آگاه.
- قهقاه ناشیندنی ی مرگ، ۱۳۹۰، لندن، پرینت تو دی به کوشش دخترش سبا خویی.
نوشتهها
- حافظ (ویراستهٔ دوکتاب از محمود هومن)، ۱۳۴۷، توس، تهران؛ چاپ ۴، جیبی، تهران.
- جدال با مدعی، ۱۳۵۰، سپهر، تهران؛ چاپ ۲، ۱۳۵۷، جاویدان، تهران.
- از شعر گفتن، ۱۳۵۰، سپهر، تهران.
- شعر چیست؟ (بحثی با محمود هومن)، ۱۳۵۵، امیر کبیر، تهران، چاپ ۲، امیر کبیر، تهران.
- آزادی، حق و عدالت (مناظره با احسان نراقی)، ۱۳۵۶، سپهر، تهران؛ چاپ ۲، ۱۳۵۷، جیبی، تهران.
- شناختنامه، اردشیر محصص، ۱۳۵۷، جیبی، تهران.
ترجمه
- در پوست شیر، از: شون اوکیسی، ۱۳۵۰، رز، تهران؛ چاپ ۳، ۱۳۵۷، امیرکبیر، تهران.
- چنین گفت زرتشت، از: نیچه، کتاب اول (با داریوش آشوری)، ۱۳۵۲، زمان، تهران.
کارنامه
- کارنامهٔ اسماعیل خویی، شعر، کتاب نخست، ۱۳۷۰، باران، استکهلم.
- کارنامهٔ اسماعیل خویی، شعر، کتاب دوم، ۱۳۷۵، باران، استکهلم.
- کارنامهٔ اسماعیل خویی، شعر، کتاب پنجم، ۱۳۸۲، بنیاد خویی، آمریکا.
گزیدهٔ کارهای خویی توسط دیگران
- گزینه شعرها، ۱۳۵۲، سپهر، تهران: چاپ ۲، ۱۳۵۷، جیبی، تهران.
- سیاهکل (گزینهٔ شعر)، ۱۳۶۴، انتشارات شما و سازمان دانشجویان ایرانی در انگلستان، اسکاتلند و ولز، هوادار سچفخا، لندن.
- Edges of Poetry - گزیدهٔ شعر ترجمه احمد کریمی حکاک و مایکل بیرد Blue Logos Press، ۱۹۹۵، لس آنجلس.
- دروندوزخِ بیدرکجا، (برگردان به انگلیسی بهرام بهرامی، افرا، ۱۳۷۵، تورنتو.
- Outlandia - گزیدهٔ شعر ترجمه احمد کریمی حکاک و مایکل بیرد Nik Publisher، ۱۹۹۹، ونکوور.
سی دی ها و نوارها
- در اوج خسته شدن، نوار، با موسیقی شهریار صالح، ۱۳۶۶، واشنگتن دیسی
- شعرخوانی در برلین، دو نوار
- شعرخوانی در لسآنجلس، دو نوار
- آماده میشوم، سی دی، ۱۳۷۹، لس آنجلس
- بیدرکجا، سیدی، ۱۳۷۹، لس آنجلس
- گزارهٔ هزاره، سی دی، ۱۳۸۰، آتلانتا
- نوروزانه، سی دی، ۱۳۸۰، آتلانتا
دربارهٔ اسماعیل خویی
- نقدوارهای بر شعر اسماعیل خویی، پرویز اوصیا، انتشارات شما، ۱۳۶۲، لندن.
- اندیشه در شعر اسماعیل خویی و خاستگاه اجتماعی آن، ملیحه تیرهگل، ۱۳۷۲ چاپ ۱، ۱۳۷۵ چ ۲، آمریکا.
- ویژهنامهٔ اسماعیل خویی (نشریه)، به همت علی آیینه، ۱۳۷۶، سوئد.
- ویژهنامهٔ اسماعیل خویی (نشریه)، نشریه شهروند، ۱۳۷۸، کانادا و آمریکا.. جان ِ دل ِ شعر، نگاهی چند به شعر اسماعیل خویی، گزینه و ویراستهٔ صمصام کشفی، ۱۳۸۱، آمریکا.
این کاربر بخاطر تخلف در قوانین انجمن برای همیشه بن شد.
(پرنسس)
ارسالها: 8911
#525
Posted: 27 Jun 2013 16:52
در راه
آنچه من می بینم
ماندن دریاست ،
رستن وازنورستن باغ است ،
کشتن شب به سوی روز است ،
گذرا بودن موج وگل و شبنم نیست .
گرچه ما می گذریم ،
راه می ماند .
غم نیست .
دی ماه 1345- تهران
این کاربر بخاطر تخلف در قوانین انجمن برای همیشه بن شد.
(پرنسس)
ارسالها: 8911
#526
Posted: 27 Jun 2013 16:53
بانگ رسای موج
به : ایرج امین شهیدی
1
یخبرف دیرمان زمستانی
درگوش صخره های گران پنبه کرده است .
اما چه باک؟
آواز
بیهوده نیست .
بانگ رسای موج
تادورترکرانه سفرخواهدکرد :
(( ماندن نبودن است ،
بودن روانه بودن ...))
گیرم که صخره های نخستین
نشنیدند .
2
دریا هنوزگرم است .
دریا هنوزجاری ست .
دریا همیشه گرم،
دریا همیشه جاری خواهدبود .
3
(( اما...))
(( نگاه کن:
گویی
درسنگ نیزچیزی بیداراست.
آن صخره گران را می بینی ؟
داردشکاف برمی دارد .))
(( آری :
خمیازه ای ست
دررخوت میان دو خفتن ...))
(( نه !
یک روزنه ست
که چترآن مذاب
فواره درخشان، فواره اسیردرخشان
از ژرفنای سنگ و صبوری
وامی کند به سوی شکفتن ...))
این کاربر بخاطر تخلف در قوانین انجمن برای همیشه بن شد.
(پرنسس)
ارسالها: 8911
#527
Posted: 27 Jun 2013 16:53
میان دیدن و بودن
(( سواد وحشت کشتارگاه و سایه تیغ
وبیم رستن فواره های خون...))
(( آری
ولی
چرای بره نوباوه را نظاره کنیم
به واحه های علف .
دراین سترگ بیابان
عجیب گیتی هموارمی تواندبود،
عجیب کوچک و خوشبخت ...))
(( ولی سپیده دندان گرگ درراه است ...))
(( به آب و سبزه بیندیشیم ،
به مهربانی عصر...))
تهران- 26 بهمن 1345
این کاربر بخاطر تخلف در قوانین انجمن برای همیشه بن شد.
(پرنسس)
ارسالها: 8911
#528
Posted: 27 Jun 2013 16:54
شب غدر
به : م . سرشک
(( ... می داند که چیزی ، چیز خیلی مهمی ، دارد ازدست می رود .
دیگرداردخیلی خیلی دیر می شود ... او خیلی دلش می خواهد شعری
بگوید که خودگریه باشد ، اینطوری، اوهو ، اوهو ، اوهو...))
شهرنوش پارسی پور
شب غدراست :
شب بازیچه،
شب بازی بانور،
شب بازی بازیبایی.
ای پریشانترازباد!
ای به من ماننده!
پیر این درد به میخانه فرا خواندمان .
وقت آن است
که بیایی بامن .
وقت آن است که ما مست کنیم ،
مست از آنسان که بریم ازیاد
حرمت کوچه معشوقه خودرا
وبشاشیم به دیوارش .
( رخنه درپایه دیواری بایدکرد
تا به پایان این دربدری
شاید
سرپناهیمان گردد
آوارش . )
وقت آن است که مامست کنیم ،
پس ، بگردیم دراین شهرو ببینیم ...
بگذاریم که چشمان روشنمان
آینه ای ازالکل
روی در روی شب روشن گیرند ،
تاکه زیبایی سالوس دوچندان یا صد چندان گردد ،
همه آفاق سیاه آینه بندان گردد .
آری ، آری :
وقت آن است که ما مست کنیم ،
پس بگردیم و ببینیم
نور وزیبایی را درخدمت تاریکی و زشتی .
وقت آن است که دیوانه شویم ،
و به زلف باد آویزیم ،
وبرقصیم ، دوان ، برسر هر بازار،
و بخندیم : هها ...
و بگرییم : ههو ...
شاید آن شحنه بیکار بگیرد مارا :
نه بدان جرم که (( اسرارهویدا )) کردیم ،
نه بدان جرم که کارخوبی ازما سرزده است ،
بل بدان جرم که مستیم ،
بل بدان جرم که دیوانه ...
این کاربر بخاطر تخلف در قوانین انجمن برای همیشه بن شد.
(پرنسس)
ارسالها: 8911
#529
Posted: 27 Jun 2013 16:55
ازپشت شیشه
سخن از بخت نگاهی نیست
که براوعایق بیرنگ بلور
راه نتواند بست
به زمانی که بلوغ نور
رنگ ها را به هماغوشی درباغ فرا می خواند .
سخن از بهت مه آلوده چشمانی ست
که پس پنجره بسته به جا می ماند .
هفتم اردیبهشت 1346 - تهران
این کاربر بخاطر تخلف در قوانین انجمن برای همیشه بن شد.
(پرنسس)
ارسالها: 8911
#530
Posted: 27 Jun 2013 16:56
هرگز
بامن بگو : (( وقتی که صدهاصدهزاران سال
بگذشت ،
آنگاه ... ))
اما مگو : (( هرگز ! ))
هرگز چه دوراست ، آه !
هرگز چه وحشتناک ،
هرگز چه بی رحم است !
این کاربر بخاطر تخلف در قوانین انجمن برای همیشه بن شد.
(پرنسس)