ارسالها: 8911
#761
Posted: 9 Jul 2013 19:54
شارک
دلم عجیب سر به هواست
شارک را ندید
عجیب سر به هواست
وقتی نگاه می کنم لحظه ها را
می بینم
اسبها مست
افسارها گریخته
یالها پریشان
و زینها بر شاخ گاو استواری می آموزند
و برگ ها به دنبال رستن
روزگار ، خرچنگ واری است که
کج می رود اما راست
این کاربر بخاطر تخلف در قوانین انجمن برای همیشه بن شد.
(پرنسس)
ارسالها: 8911
#762
Posted: 9 Jul 2013 19:54
فنجانی
رویش سیاه بود
ولی خوش مشرب
ته قامت تلخی داشت
بعد از چند بوسه لب سوز
با نگاهش سخنها گفت
عرض عمرت از طولش طولانی تر
خودت با خودت بیگانه
اگر چه سخنها تازه اند
اما سخن در میان لبهایت پوسیده
تعجب کردم
مگر می شود وارونه
حرفهای راست زد
گفت : خطوط سفیدند
پرسیدم نامت چیست ؟
گفت
جدم در ترکیه خانه دارد آسمانش آبی است
خانه ای کوچک دارم
کج خواهم نشست و راست خواهم گفت
به رویم نگاه کن
رازها سفیدند
این کاربر بخاطر تخلف در قوانین انجمن برای همیشه بن شد.
(پرنسس)
ارسالها: 8911
#763
Posted: 9 Jul 2013 19:55
تن شعرهایم
زمانی که روسپیان در خوابند
از شرف خواهم نوشت
شاید تکه نانی بی تکلف دهانی بجوید
آنگاه که دهان خشک است
و در سیاهی حلق سپیدی سیری را
گر چه می دانم در آن گود
هنوز پاهایت حس برتری جویی را مشق می کند
و تو آن را به نظاره ای
من چه بیهوده برایت قلم تلف می کنم
و تن شعری را آزرده
که زمان هیچ گاه برای تو زمانی است همیشگی
گفته ای می دانم
این کاربر بخاطر تخلف در قوانین انجمن برای همیشه بن شد.
(پرنسس)
ارسالها: 8911
#764
Posted: 9 Jul 2013 19:56
کلاس
زنگ اول تئوری
زنگ دوم عملی
زنگ سوم تئوری
زنگ چهارم عملی
خروس می خواند زنگ اول است
معرفی کتابهاست لوازم التحریر هاست
کتابها جلدشان سبز و خطشان سرخ
مدادهایم رنگشان سربی
می خوانم ، می نویسم
می خوانم ، می نویسم
خروس می خواند، زنگ دوم است
چکک قلمهاست
جوهرها قرمز
کارگاه نقاشی از قلم ها پر
و پر از صدای گوش آزار پاره شدن کاغذها و کاغذهای پاره
احساس در جعبه مداد رنگی محفوظ
مدادهای سیاه ، خاکستری ، قرمز ، زرد ، همه تا ته تراشیده
مدادهای سبز و سفید و آبی همه نو
خروس می خواند زنگ سوم است
کتابهای جدید لوازم التحریر جدید
جلدشان قرمز ، خطشان سبز
مدادهایم آبی
می خوانم ، می نویسم
می خوانم ، می نویسم
خروس می خواند زنگ چهارم است
کسی نمانده مشقهایم تمام شده است
این کاربر بخاطر تخلف در قوانین انجمن برای همیشه بن شد.
(پرنسس)
ارسالها: 8911
#765
Posted: 9 Jul 2013 19:56
اشرف
سایه ی آب را بر عطش دیدم
و قناری را در هوای پرواز
سوسنی که خودش خواب می دید
و نقاشی می آموخت
کبوتری دیدم برای بچه هایش دانه نقاشی می کرد
و صبر را نقد
نشسته ای دیدم دوان چشم می راند
و خسته ای که بر ماشین حسادت می دوخت
تازیانه ای دیدم به اشرف می گفت
همت
و او می خندید
مشقهایم تمام نشده
هنوز دارم آب را حلاجی می کنم
سخت است
سخت
این کاربر بخاطر تخلف در قوانین انجمن برای همیشه بن شد.
(پرنسس)
ارسالها: 8911
#766
Posted: 9 Jul 2013 19:56
سلام
سلام را باید از پیچک آموخت
سلام پیچش دستهاست
تلاقی دو نگاه
و امتدادی تا چشم لبریز و جود
سلام شقایق است
نگاهی نگران
سایه ای خفته بر تن
در زیراستواری بید
سلام حدود عاطفه هاست
سلام مرزی است میان من و تو
مرز را با بوسه ای بردار
این کاربر بخاطر تخلف در قوانین انجمن برای همیشه بن شد.
(پرنسس)
ارسالها: 8911
#767
Posted: 9 Jul 2013 19:57
مرغان دریایی
شاید در زمانی
صدای گرسنگی بیاید
و مرغان دریایی آوازخوان بگذرند
شاید در زمانی
در پس دیوار نگاه
خفته ای ، سنگی ، بر مرغی زند
و هوار باد بر دیوار آرام فرود نشیند
و او آوازخوان بگذرد
شاید در زمانی
در فردای دیروز باشیم و فارغ
و شاید نگاه ها وزن نداشته باشند
و شاید در زمانی
...
تو آن روز اینجا باشی
این کاربر بخاطر تخلف در قوانین انجمن برای همیشه بن شد.
(پرنسس)
ارسالها: 8911
#768
Posted: 9 Jul 2013 19:57
کودک 1+7 کتبر
دور نبود ، نزدیک بود
چشمانش برای دلش گریه می کرد
بزرگ نبود
قدش شاید به نیمی از آرزوهای من نمی رسید
دور نبود ، نزدیک بود
چشمان عقاب نشانه می رفت
و لحظات تصویر مرگ تکه استخوانی را به نظاره نشسته بود
دور نبود نزدیک بود
ساختمان سر بر افراشته
و کمربند ابر چون فانوسخانه
چون تیری بر قلب
بوی غذا ساختمان را آذین کرده بود
شاید ساختمان می توانست او را از مرگ نجات دهد
ولی همه سرگرم مظمون شعار بودند
چند روزی بیشتر نمانده بود
1+ 7 کتبر در راه بود
عکاس بی مهابا عکس می گرفت
شاید لحظات تکرار نمی شد
این تنها وجه مشترک عکاس با کودک بود
هنگام نهار
عکاس بشقابی پر از آرزوهای کودک داشت
چه لذیذ
زمان چون اسب رم کرده می گریزد
انتظار
انتظار
عکاس ، عکس
کودک ، غذا
و عقاب ، او
دور نبود ، نزدیک بود
با هم غذا خوردند
هر دو مسرور
یکی از شکار لحظه و دیگری از شکار استخوان
1+ 7 کتبر در روزنامه ها می خوانم
این کاربر بخاطر تخلف در قوانین انجمن برای همیشه بن شد.
(پرنسس)
ارسالها: 8911
#769
Posted: 9 Jul 2013 19:59
هجوم
در هجوم شاهپرکها ، زندگی را خواهم دید
و در هجوم باد ، ویرانی را
در سبزی آب روییدن را
از طوطی خواهم پرسید
جای اندیشیدن کجاست ؟
رستن را خواهم جست
و از اونشانی حیات را خواهم پرسید
می دانم می داند
هر گاه به آهن رسیدن را تجربه کنم
خواهم پرسید خانه ی خشت کجاست ؟
می دانم ، می داند
و هرگاه به فرزندم تجربه را آموختم
از او خواهم پرسید
پدر کجاست ؟
این کاربر بخاطر تخلف در قوانین انجمن برای همیشه بن شد.
(پرنسس)
ارسالها: 8911
#770
Posted: 9 Jul 2013 20:00
دریا
دریا را با موجش به تو می سپارم
و در اندوهی پر از یاد
قطعه ای گمشده را به تو هدیه می کنم
تا در گذار صدف های موج دیده
تو را به اوج فراموشی ببرد
تا دریا را به خواب دعوت کنند
تو آتش را به میهمانی می خوانی تا
در چشمانش خیره بمانی
در گذار صدف ها
با موجی ، در اوج یاد
گ
ا
ه
ی
موج تا نگاه ات می رسد
و گاهی تا پایت
چه می دانم ؟
شاید
گاهی تا لب
ا
ن
د
ی
ش
ه
شاید به تو خواهد گفت
خیس شدم
پاکم کن پاک
تو آنگاه چه خواهی گفت ؟
نمی دانم
این کاربر بخاطر تخلف در قوانین انجمن برای همیشه بن شد.
(پرنسس)