ارسالها: 8911
#781
Posted: 9 Jul 2013 20:24
کنون مال اوست
کودکی را دیدم ، خود را به تنه ی درخت شرارت می مالید چون خرس
شاید خارش هوسش فرو می نشست
شاید زنبورهای عسل کامش را شیرین می کردند
و شاید هم اگر کندو می افتاد پوستش را درد آلود
شاید بوته خسی را روبان می زد
و به عیادت شتری می رفت
تا با لبخندی
پینه هایش را مرهم نهد
شاید با بوته علفی حیوانی را
به دنبال آرزوهای خود می کشید
تا با هم در رسیدن شریک باشند
و شاید با بوسه ای از دور صورت دختر همسایه ای را سرخ می کرد
برای او فرق نمی کرد
باید در حال باشد
کنون مال اوست
این کاربر بخاطر تخلف در قوانین انجمن برای همیشه بن شد.
(پرنسس)
ارسالها: 8911
#782
Posted: 9 Jul 2013 20:24
تولد
امروز یک سال از دیروز بزرگتر خواهی شد
می دانم
چشمانت انتظار هدیه ای را قدم می زند
هدیه ای خواهم داد
جعبه ای مملو از واژه هایی گنگ
راستی ، گذشت ، مردانگی ، مروت
روزی که آن را باز کردی
شایدموهایت به میهمانی آسیاب رفته باشند
و شاید بزرگ شده باشی
بزرگ
این کاربر بخاطر تخلف در قوانین انجمن برای همیشه بن شد.
(پرنسس)
ارسالها: 8911
#783
Posted: 9 Jul 2013 20:24
که بود که آرام مرا می جست ؟
که بود که آرام مرا می جست ؟
من که صدایم طنین بود
در باد
در خاک
در آب
در آتش
که بود که آرام مرا می جست ؟
انگار شقایق را نمی فهمید
شاید هرگز سایه ای از بید بر او نیفتاده بود
انگار ماهی از حباب برای او نگفته بود
و شاید تپشی را در چشم
درپس نگرانی شقایق
به من گفت
او غریبه است
ایینه را نمی شناسد
بگو
شقایق زندانی است
این کاربر بخاطر تخلف در قوانین انجمن برای همیشه بن شد.
(پرنسس)
ارسالها: 8911
#784
Posted: 9 Jul 2013 20:25
کوچه پس کوچه های غربت
پیراهنی نو بر تنم بافتیدی
و بر قلب ام هیچ
می دانی ؟
از ترس روزی که مبادا گدایی محبت ات کنم
دست در گریبان جیب فرو بردم
جرس ها را خاموش
و شترها را آزاد باش
گر چه باد را فرمان ایست باش دادم
اما گریخت
به دنبالش که رفتم
آنچنان در کوچه پس کوچه های غربت آشنا بود
که گم ام کرد
من ماندم و امتداد دیوارها و باد در رفته ای و جرسی در دست
و بویی افسار گریخته
و قلمی که هوای تو را بر سر داشت
از تو نوشت
تا به این جا رسیدم
من ماندم و امتداددیوارها و باد در رفته ای و جرسی در دست
و بویی افسار گریخته
این کاربر بخاطر تخلف در قوانین انجمن برای همیشه بن شد.
(پرنسس)
ارسالها: 8911
#785
Posted: 9 Jul 2013 20:25
مناره ها
مناره ها بی کس شده اند
هیچ موذنی ککل نشده
چرا الله کبر ها خوابیده اند
مگر حوض برای وضو آب ندارد
مگر سجاده ها نم صورت را فراموش کرده اند ؟
چرا رک.ع هیچ کمری را خم نمی کند ؟
دل دیوانه کجاست ؟
به خدا لو خواهم داد
جای تکفیر ، تکبیر تو را
خود دانی
این کاربر بخاطر تخلف در قوانین انجمن برای همیشه بن شد.
(پرنسس)
ارسالها: 8911
#786
Posted: 9 Jul 2013 20:27
خانه ام
خانه ام زیباست
سقف خانه ام آبی
فرشم رجش طول استوا
هزار نقش
دیوارهایم سبز
هر سال دیوارهایم بلندتر
هر گاه گنجشکی بر دیوارم می نشیند
دیوار سلام می کند
با باد پچ پچ می کند
ترنمش زیباست
خانه ام زیباس
دوستش دارم
در خانه ام دست در کار خدا برده ام
با نگاهم حرف می زنم
چشم مال منست
با پاهایم حرکت ماهی
جنبش را
می بینم
پاهایم مال منست
دستانم به طراوت خواهند گفت
سخن
دستانم مال من است
دنیایی ساخته ام از نو
همه مخلوق من اند
به خدایم خواهم گفت
این کاربر بخاطر تخلف در قوانین انجمن برای همیشه بن شد.
(پرنسس)
ارسالها: 8911
#787
Posted: 9 Jul 2013 20:27
قصه ام
قصه ام غمگین بود
مرا می خواند
غصه پرواز شاهپرکها از باغ آرزو
و روییدن علفهای هرز پای پونه های باغ امیر
قصه شبهای دراز
و تنها بودن ، با یک چمدان خاطره
شراب کهنه پدر در سردابه
و یک دنیا گسی
خاطرات و درد شراب
نمی دانم چه کسی خمره را تکان داده بود ؟
یاقوت ، سنگ
خدا می داند
این کاربر بخاطر تخلف در قوانین انجمن برای همیشه بن شد.
(پرنسس)
ارسالها: 8911
#788
Posted: 9 Jul 2013 20:27
بازی کودکانه
غروب نگاه می کرد
و چشمانت را نقاشی
تو آسوده بودی
و من
باد خاطرات را می برد
و تو همچنان بر نگاهی خمیده
دستانت تا اعماق فکر فرو رفته بودند
و بر جرقه ای انتظار می کشیدند
رعدها از پی هم آمدند و گذشتند
و تو هنوز
انتظاری را قدم می زدی
بر ساحلی که آب جای پای اندیشه ها را می شست
و من لی لی کنان انتظار خنده ای را که از لبهایت بربایم
آب به ساحل و ساحل به من گفت
بازی کودکانه ای بود
نه
این کاربر بخاطر تخلف در قوانین انجمن برای همیشه بن شد.
(پرنسس)
ارسالها: 8911
#789
Posted: 9 Jul 2013 20:28
شاید در بهار
کاغذها از پی هم می روند
و اندیشه ها هم
اندیشه آسوده است
مکتوب
اما
روزی اندیشه ها فریاد خواهند زد
تراوش خواهیم کرد
و بذر خواهیم کاشت
اگر چه زمین بایر است
شاید در بهار به درویی دعوت شدیم
این کاربر بخاطر تخلف در قوانین انجمن برای همیشه بن شد.
(پرنسس)
ارسالها: 8911
#790
Posted: 9 Jul 2013 20:28
...
خورشید که فرق آسمان را شمشیر زد
سفره نماز را پهن کردم
آن زمان که گنجشکان بر تربت دانه می چیدند
و مرا دعا می کردند
در کوچه پس کوچه های نماز به دنبال سور و سات نماز بودم
شاخه ی انار برای رکوع
اقاقی برای سجود
و چشمی تر برای وضو
وقتی به کاج رسیدم
به من گفت
نمازت همان هفت خط پیش تمام شده
التماس دعا
این کاربر بخاطر تخلف در قوانین انجمن برای همیشه بن شد.
(پرنسس)