ارسالها: 6561
#831
Posted: 14 Jul 2013 13:20
دو بیتی
تو صاحب حسنی و صاحب جمالی / به جمع خوب رویان با کمالی
خدا داده به تو صد خصلت خوب / الهی در جهان هرگز منالی
-
تویی گل پونه افکار زارم / بجز فکرت به سر فکری ندارم
خداوندا نگهدار گلم باش / ز عشق او چو کبک کوهسارم
چو ماه اندر سما پر نور باشی / به جنگ زندگی پر زور باشی
نترس گر پای تو یکباره لرزید / چراغ راهنمای کور باشی
بدان روزی اجل جانت بگیرد / زمانه ممکن است نانت بگیرد
چو دانی عاقبت مرگت بیاید / محبت کن که تا دشمن بمیرد
"حیف نمیشه به عقب برگردیم به شبای پرسه و در به دری
کافه چی دکمه ی برگشتو بزن به روزای خوب کافه لوتی "
ارسالها: 6561
#832
Posted: 14 Jul 2013 13:21
فراق
روزگارم تار گشته همچنان موی نگار
رنگ در رویم نمانده از فراق روی یار
لحظه ها را می شمارم چشم بر در مانده ام
مثل بلبل در خزان آواره انـدر شاخسار
او به دنبال گل و من در پی دلبر شدم
هر دو در امید وصل دلبران بس بی قرار
گر ببینم آن پری غرق نگاهش می کنم
آن هزار در عشق گل دارد کجا ترسی ز خار ؟
گویمش ای مَه چرا ما را پریشان می کنی ؟
یا محبت کن به ما یا رآس من بَرکِش بدار
خون من در راه عشق تو مباح باشد بریز
بی وفایی میکنی امسال هم مانند پار
این شنیدم گفته اند خوبان وفا کمتر کنند
حق چو نشناختی برو پا را به قلب ما گذار
نادرا خاموش شو دنیا دو روزی بیش نیست
هر که هر کاری کند آن را به وجدانش سپار
"حیف نمیشه به عقب برگردیم به شبای پرسه و در به دری
کافه چی دکمه ی برگشتو بزن به روزای خوب کافه لوتی "
ارسالها: 6561
#833
Posted: 14 Jul 2013 13:24
مادر
مادر ای استوره صبر ، مهربان همجون خدا
مـادر ای جنت بنــامت ، نیستم از تـو جـــدا
مـادر ای یار عــزیز تنـها رفیـق بـی کلـک
مادر ای دریای رحمت لطف حق بر تو روا
مـادر ای حسـنت زیارتـگاه چشمـان تــرم
مادر ای غمخوار من دینت چسان سازم ادا
مـادر ای گـل پونه ام اندر حیات و زندگی
مادر ای استاد خوبی صادق و بس بی خطا
مــادر ای دنیای من نـادر به قــربانت شود
مادر ای شبه خدا هستی تو با جود و سخا
مـادر ای جنت بنامت ثبت در عقبی شده
مادر ای خورشدی عالم از تو دور باشد بلا
مادر ای روح بخش مرا از شیره جان داده ای
مادر ای رحمان به مثل رحمت و لطف خدا
"حیف نمیشه به عقب برگردیم به شبای پرسه و در به دری
کافه چی دکمه ی برگشتو بزن به روزای خوب کافه لوتی "
ارسالها: 6561
#834
Posted: 14 Jul 2013 13:26
دو بیتی (سری سوم)
سری پر فکر ، دلی پر درد دارم// کمر دولا و رنگ زرد دارم
نِیَم از بی نوایی زرد رخسار // به سر موی سپید پر گرد دارم
-
به بالینم بیا دردم دوا کن // کرم بنما مرا حاجت روا کن
چرا ما را نوازش کم نمایی // به پیش من بیا نذرت ادا کن
-
منم درویش و کشکولی به دوشم // دلم خواهد ز دستت مِی بنوشم
ندادی جرعــهُ آب حیـاتم // برای دیدنت دائم بکوشم
خدایا بی نوایان را توان ده // زبان گویا و الفاظ روان ده
بر یاران مرا خاموش منما // محبت بر همه پیر و جوان ده
ز یاران بی وفایی کم ندیدم // وفاشان گل بُده آن را نچیدم
زیانِ با وفایی من ندانم // اگر من بی وفا باشم پلیدم
"حیف نمیشه به عقب برگردیم به شبای پرسه و در به دری
کافه چی دکمه ی برگشتو بزن به روزای خوب کافه لوتی "
ارسالها: 6561
#835
Posted: 14 Jul 2013 13:29
عشق به علی (ع)
آرزو دارم که عمری مست مینای تو باشم
عــاشق روی تو و رسوای شیدای تو باشم
آرزو دارم بســوزم همــچو شمعــی پیش پایت
همچو موری نیمه جان در روی دریای تو باشم
قطـــره آب حیات از چشمه ســـارانت بنوشم
سوخته چون پروانه ای افتاده در پای تو باشم
آرزو دارم بمـــانم تا ابــــد با عاشقـــانت
در خم عشقت بجوشم گم و پیدای تو باشم
قطره ی اشکی شوم لغزم به رخسار قشنگت
تا که از چشمت فتم بر چهره زیبای تو باشم
آرزو دارم شوم مجنون تر از مجنون عاشق
عاشقـــانت تا ببینندم که رســـوای تـو باشم
بی خبر از مسجد و می خانه و دیر و کلیسا
فـارغ از هر فکر دیـگر گرم سـودای تو باشم
من که امروزم به عشقت غرق دریای تو هستم
کـــی تــوانم نا امید از مهـــر فـردای تو باشم
آرزو دارم نیــاید غیــر عشقت بر ضمیـرم
تا که جان دارد زبان در کام گویای تو باشم
ای علی ای مظهر لطف و جلال کبریایی
از میان خلقت حق من که جویای تو باشم
ای علی ای بانی دنیا و عقبی جان فدایت
مفتخر هستم کنون خاک کف پای تو باشم
آرزو دارم به عقبی روی ماهت را ببینم
تا که در دنیای باقی مست صهبای تو باشم
پرده را از چهره برکش جان نادر لحظه ای را
تا ببینم روی ماهت محو سیمای تو باشم
"حیف نمیشه به عقب برگردیم به شبای پرسه و در به دری
کافه چی دکمه ی برگشتو بزن به روزای خوب کافه لوتی "
ارسالها: 6561
#836
Posted: 14 Jul 2013 13:31
گلایه مادر
بگفتا مــــــادری با پور دلبند
که پیر و خسته ام محتاج لبخند
تو را با شیره ی جان پروریدم
ز تو هیچ گاه محبت من ندیدم
کنون گردیده ام پیر و زمین گیر
ستم کمتر بکن بر مـــادر پیر
بهشت را حق به مادر وعده داده
تمام آدمی را مـــــــــــام زاده
تو را راه رفتن آموزش بــدادم
سخن را در زبان تو نــــهادم
کنون با من ترش رویی نمایی
بدان جانا که بی جود و سخایی
درشتی کم نما با مــــــــادر پیر
که هستم ناتوان اما تو چون شیر
محبت کن به مـــــادر نی ترحم
صــداقت پیشه بنما نــــی توهم
که من راضی زدست تو بمیرم
برایت از خــــدا نصرت بگیرم
به گورم گر گذر کردی زمانی
ز راه لطف الحـــــمدی بخوانی
"حیف نمیشه به عقب برگردیم به شبای پرسه و در به دری
کافه چی دکمه ی برگشتو بزن به روزای خوب کافه لوتی "
ارسالها: 6561
#837
Posted: 14 Jul 2013 13:32
نا رفیق
غم آمد غصه نیز همراه او شد
به جـای دوستان خیـل عدو شد
خورم افسوس این دیوانگان را
ستایـش میکــنم بیگانگان را
رفیقان جمله بر ما پشت کردند
درختـان خصـومت رشـد کـردند
اگر خنجر زند دشمن به پشتم
عجب نبوَد چرا اینگونه کشتم
چرا که خصـلت دشمن چنین است
ز دست نا رفیقان دل غمین است
رفیق بی وفــا جانت بگیرد
ز نادانی ز کف نانت بگیرد
توقع از رفـیق باشد امانت
به جای آن کند بر ما خیانت
چو باشد صحبت از صلح و صداقت
به تزویر و ریا سازند رفاقت
پریشانی چرا نــادر ز یاران
جهان پر گشته از تزویر کاران
در این دنیا وفا کمتر ببینی
چو دانایی گل حســرت بچینی
"حیف نمیشه به عقب برگردیم به شبای پرسه و در به دری
کافه چی دکمه ی برگشتو بزن به روزای خوب کافه لوتی "
ارسالها: 6561
#838
Posted: 14 Jul 2013 13:33
دوبیتی ( سری ششم )
رَود روزگار همچو باد خزان///تهی میشود کاسهُ عمرمان
چو غفلت کنی کاسه خالی شود///سپید موی گردی و قد چون کمان
مشو غافل از در گذشت زمان/// سپرده به خاک بس بلند افسران
تو هم یک زمان خاک خواهی شدن///نباشد کسی زین بلا در امان
ز پیدایش انس و جن و بشر///ز فردایشان جملگی بی خبر
ندیده کسی صبح فردای خود///بمردند هزاران ز پیش از سحر
تنم از گل و گل سرای من است///همه نعمت حق برای من است
نِیم شاکر لطف و صنع خدای /// شکستم همه از خطای من است
سرم بی خبر گوی میدان شده///ز نادانی ام عقل حیران شده
برفتم بسی راه بی انتها ///جهان بهر من همچو زندان شده
به قبرستان روی بینی بسی گور///نرفتند خود ولی بردند با زور
چو مردن حق بود بر آن بیاندیش///اگر دیو سیرتی یا اینکه چون حور
بکن بیرون ز دل هر کینه ای را /// کدر منما ز جهل آئینه ای را
خدا دل را بکرده خانه عشق/// خدا مهمان بود هر خانه ای را
"حیف نمیشه به عقب برگردیم به شبای پرسه و در به دری
کافه چی دکمه ی برگشتو بزن به روزای خوب کافه لوتی "
ارسالها: 6561
#839
Posted: 14 Jul 2013 13:37
دو بیتی ( سری هفتم )
تبم بالا و رنگ زرد دارم///هزاران فکر و دل پر درد دارم
خداوندا شفای عاجلم ده /// شکسته بال و جسم سرد دارم
-
غم عشقت مرا خونین جگر کرد///به ناچاری هوای آن دگر کرد
کجا آن دیگری جای تو گیرد///بسی شبها به یاد تو سحر کرد
-
برای دیدنت ساعت شمارم///ندیدم چون تو را این سان خمارم
زیارتگاه من شاید تو باشی///طلب کن زائرت طاقت ندارم
-
تو معبودی و من هم عابد تو /// تو مقصودی و من هم زاهد تو
تو را دارم غمی دیگر نباشد/// نباید ها بود بس باید تو
-
برو راهی که باشد صاف و هموار/// نباشد انتهایش کوه و دیوار
به مقصد چون رسی خوشحال باشی/// نمایندت رفیقان جمله تیمار
-
مکن کاری که غم آرد برایت/// مکن بیرون تو شادی از سرایت
بخواه از حق تو را یاری نماید /// بکن کاری تو با عقل و درایت
"حیف نمیشه به عقب برگردیم به شبای پرسه و در به دری
کافه چی دکمه ی برگشتو بزن به روزای خوب کافه لوتی "
ارسالها: 6561
#840
Posted: 14 Jul 2013 13:37
فرزند خلف
عصـا باشد مـرا پـور جوانم
ز عشق او چنین شیرین زبانم
بسی خدمـت بمـن او می نمـاید
چو پیغمبر مـرا او می ستـاید
به هر امرم شود حاظر به یک آن
شود امـید من آنگه دو چنــدان
کند او مرحمت ، خـادم نباشد
نمک هیچ گه به زخم من نپاشد
ادا می سازد او حق خـدایی
ندارد تا ابـد دست جـدایی
ز کبر او را محبت کم نمایم
فــداکـاری او کمتر ستـایم
اگر نـقدی کند آقـش نمایم
به گفتار بدم داغـش نمایم
ز بـی رحـمی چرا حقش بگیرم
چو من احمق بُدم باید بمیرم
جوانم با وقــار و پاک باشد
به دردم سینۀ او چــاک باشد
دعــایش میکنم ســالم بماند
به من حق دارد او باید بداند
خلف باشد پسر ، نـادر دعــا کن
چو داری این جوان ربّ را ثنا کن
"حیف نمیشه به عقب برگردیم به شبای پرسه و در به دری
کافه چی دکمه ی برگشتو بزن به روزای خوب کافه لوتی "